بسی مؤمن که در جستجوی دانش از خانه اش بیرون شد و جز آمرزیده بازنگشت [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(216)
شنبه 93 اسفند 23 , ساعت 8:31 صبح  

گسستن و پیوستن

( 1944)آب رحمت بایدت رو پست شو

 

وانگهان خور خمر رحمت مستشو

( 1945)رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

 

بر یکی رحمت فرو مآی ای پسر

( 1946)چرخ را در زیر پا آر ای شجاع

 

بشنو از فوق فلک بانگ سماع

( 1947)پنبه‌ی وسواس بیرون کن زگوش

 

تا به گوشت آید از گردون خروش

( 1948)پاک کن دو چشم را از موی عیب

 

تا ببینی باغ و سروستان غیب

( 1949)دفع کن از مغز و از بینی زکام

 

تا که ریح الله در آید در مشام

( 1950)هیچ مگذار از تب و صفرا اثر

 

تا بیابی از جهان طعم شکر

( 1951)داروی مردی کن و عنین مپوی

 

تا برون آیند صد گون خوب‌روی

( 1952)کنده‌ْ تن را ز پای جان بکن

 

تا کند جولان به گرد انجمن

( 1953)غل بخل از دست و گردن دور کن

 

بخت نو در‌یاب در چرخ کهن

 خمر رحمت: حق، است و باید ما را غرق در خود کند‌.

فروآمدن‌: در این‌جا، یعنی قانع شدن و بسنده کردن.

پست شدن: فروتنى کردن، برترى نفروختن، خود را خوار نشان دادن. از سخنان ذو النون است که «اَلعارِفُ کُلَّ یَومٍ أخشَعُ لِأنَّهُ فِى کُلِّ ساعَةٍ أقرَبُ: عارف هر روز خاشع‏تر بود چه او در هر ساعتى نزدیک‏تر بود.»[1]

          افتادگى آموز اگر طالب فیضى             هرگز نخورد آب زمینى که بلند است‏

(پوریاى ولى، به نقل از امثال و حکم)

          هیچ خود بین خداى بین نبود             مرد خود دیده مرد دین نبود

(سنایى)

مست شدن: استعاره از محو خودى در حق.

تا به سر: سراسر. مى‏توان آن را به قید رحمت گرفت یا قید فرو نیامدن.

فروماى: بسنده مکن، فرو میاى.

چرخ در زیر پاى آوردن: یعنی به فراتر از عالم ماده اند‌یشیدن‌ ، به جهان خاکى ننگریستن، از خاک به افلاک شدن، به حق رسیدن.

پنبه وسواس: اضافه مشبه به به مشبه.

چشم از موى عیب پاک کردن: به چشم دل نگریستن، چشم درون را روشن کردن.

          اى برادر چون ببینى قصرِ او             چون که در چشم دلت رسته است مو

          چشم دل از مو و علّت پاک آر             و آن گه آن دیدار قصرش چشم دار

1395- 1394/ د / 1

رِیحُ اللَّه: اشاره است به حدیث «اِنَّ لِرَبِّکُم فِى أیَّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٌ ألا فَتَعَرَّضُوا لَها عَسَى أن تُدرِکَکُم.»[2]

 صفرا: یکى از خلطهاى چهارگانه و مقصود زدودن اثر این خلط است که تلخى دهان است.

عنین: مردى که ذاتا توانایى نزدیکى با زن نداشته باشد.

پوئیدن: در این بیت ظاهراً به معنى کوشیدن و تلاش کردن است .

برون آمدن: آماده شدن، فراهم شدن.

کنده: کند: چوبى که بر پاى گذارند، مجرمان را. چوب کلان سوراخ‏دار که پاى مجرمان را در سوراخ آن نهند و به میخ بند نمایند.

          پاى در کنده دست در زنجیر             این چنین کس وزر بود نه وزیر

(نظامى)

جولان جان به گرد انجمن: یعنی در جمع دوستان اهل راز، که در آن‌جا جان در بند نیازهای تن نیست و آزادانه جولان می‌کند‌.

غل بخل :یعنی زنجیر بخل ،تشبیه بخل به زنجیرى که بدست و گردن آویخته باشد برگرفته از آیه شریفه « وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِکَ»[3] یعنى دست خود را بگردنت با زنجیر مبند (که کنایه از امساک و بخل است).

( 1944) اگر آب رحمت لازم دارى پستى گزین تا شراب رحمت نوشیده و مست شوى‏ . ( 1945) متعاقب یک رحمت رحمت اندر رحمت همى‏آید خود را در یک رحمت مستغرق ساز . ( 1946) تا غرق رحمت شده بالا بروى و چرخ را زیر پا گذاشته از بالاى آسمانها بانگ سماع و آوازهاى دل پذیر بشنوى‏ . ( 1947) پنبه وسواس از گوش خود بیرون کن تا نداى آسمانى بگوشت برسد . ( 1948) موى عیب را از چشمان خود بیرون آر تا باغ‏ها و سروستان غیب را مشاهده کنى‏ . ( 1949) مغز و بینى خود را از زکام اوهام دفع کن تا بوى خوش خداوندى بمشامت برسد . ( 1950) از تب و صفراى بدى اثرى نگذار تا طعم شیرینى جهان را بچشى‏. ( 1951) داروى مردى بخور و عنین راه نرو تا صدها خوب رو در نظرت جلوه‏گر شوند. ( 1952) کنده تن را از پاى جان باز کن تا بگرد چمن زار الهى جولان کند. ( 1953) زنجیر بخل را از دست و گردن خود دور ساز تا از چرخ کهن بخت نو بیابى .

موضوع سخن، گسستن از دلبستگی‌ها و وابستگی‌های این جهانی و مظاهر مادی و پیوستن به معنویات و مقامات روحانی است که تا از آن دل نکنی به این دلدار نرسی. اگر به آب رحمت نیاز داری، خود و زندگی این جهانی را خوار و کوچک شمار. در این مرتبه است که انسان از عرش الهی آواز می‌شنود. بنابراین زندگی این جهانی و ارزش‌های مادی را باید ناچیز بدانی تا هستی حقیقی و معرفت حق را دریابی‌. تا وقتی که حجاب‌‌ها و پرده‌های نفسانی بر گوش باطن آدمی کشیده شده باشد، نمی‌تواند بانگ غیبی را بشنود؛ لذا مولانا می‌گوید: از گوش جان‌، پنبه وسواس شیطانی را برون کن تا از آسمان، سروشی پر خروش به گوش تو رسد. دو چشمت را از موی عیب پاک کن تا باغ و بوستان عالم غیب را مشاهده کنی‌. تا وقتی سالک‌، چشم دل خود را از معایب نفسانی پاک نکرده باشد، نمی‌تواند باغ معارف و بوستان اسرار غیب را مشاهده کند. زکام خواهش‌های نفسانی را از مغز و بینی‌ات بزدای تا نسیم جان‌بخش الهی به مشام تو برسد. تب و صفراهای باطنی، ذائقه درونی انسان را مختل می‌سازد و نمی‌تواند طعم شیرین حقایق را بچشد. به مرتبه اهل‌الله و مردان حق واصل شو تا صد نوع از حقایق بکر و عروسان روحانی برای تو خود‌نمایی کنند.



[1] - (کشف المحجوب، ص 125)

[2] - (کشف الاسرار، ج 8، ص 116)

[3] - سوره اسراء، آیه 29


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 318 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402556 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]