راه برخورداری از رزق معنوی(ادامه)
( 1977)حیلهْ خود را چو دیدی باز رو |
|
کز کجا آمد سوی آغاز رو |
( 1978)هر چه در پستی است آمد از علا |
|
چشم را سوی بلندی نه هلا |
( 1979)روشنی بخشد نظر اندر عُلی |
|
گرچه اول خیرگی آرد بَلی |
( 1980)چشم را در روشنایی خوی کن |
|
گر نه خفاشی نظر آن سوی کن |
( 1981)عاقبتبینی نشان نور تست |
|
شهوت حالی حقیقت گور تست |
( 1982)عاقبتبینی که صد بازی بدید |
|
مثل آن نبود که یک بازی شنید |
( 1983)زان یکی بازی چنان مغرور شد |
|
کز تکبر ز اوستادان دور شد |
( 1984)سامریوار آن هنر در خود چو دید |
|
او ز موسی از تکبر سر کشید |
( 1985)او ز موسی آن هنر آموخته |
|
وز معلم چشم را بر دوخته |
( 1986)لاجرم موسی دگر بازی نمود |
|
تا که آن بازی و جانش را ربود |
باز رو کز کجا آمد: یعنی برگرد و ببین که تدبیر و اندیشهْ تو نتیجه قدرت الهی است.
پستى: عالم خلق، عالم اجسام.
چشم نهادن: نگریستن.
روشنى بخشد نظر: در آن اشاره است بدان چه مىپنداشتند، نگریستن به دور دست دید چشم را مىافزاید. در اینجا مقصود توجه به عظمت عالم امر است و حیرتى که نخست براى سالک دست مىدهد.
عُلِى: (عُلا) بلندى.
خُفّاش: کسی است که نمیتواند نور حق را ببیند، استعاره از تیرگى جسم و جز ماده را ندیدن.
عاقبت بین: یعنی اندیشیدن به سرانجام انسان و بازگشت به پیشگاه حق، و در اینجا توجه به حق و ماوراء عالم ماده است. آن که پایان کار را نگرد، کار آزموده، آن که دیده حقیقت بین دارد.
نور: استعاره از روشنى دل.
شهوت حالی: یعنی لذت کنونی، خوشیهای دنیا.
بازى: کنایه از حالات نفسانى که به سالک دست مىدهد و بود که در این حالتها فریفته شود.
سامرىوار: مقصود از هنرى که سامرى آموخته بود همانا بصدا در آمدن گوساله بود که از طلا ساخته بود.حکایت سامرى در سوره طه ذکر شده و گویند سامرى محکوم شد که تا زنده است با هیچ بشرى انس نگیرد و تماس پیدا نکند.[1]
او ز موسى...: بعض مفسران در تفسیر این آیه قبض را به معنى گرفتن اندکى از دانش فرض کردهاند و رسول را موسى دانسته و گویند سامرى در پاسخ موسى گفت، من اندکى دانش را از رسول (موسى) فرا گرفتم و اکنون آن را به کار بردم.[2]
( 1977) وقتى حیله و تدبیر خود را دیدى بر گرد و ببین مبدأ این حیله و تدبیر کجا است و از کجا آمده است. ( 1978) زیرا آن چه در پستى وجود تو پیدا شود از مقام بالا آمده پس چشم خود را ببالا متوجه کن. ( 1979) وقتى ببالا نگاه کنى مقام بالا اگر چه اول نظر را خیره مىکند ولى بالاخره بچشم روشنى مىبخشد. ( 1980) اگر خفاش نیستى بطرف بالا نگاه کرده چشم را بروشنایى عادت بده. ( 1981) نشان روشنى تو این است که عاقبت بین باشى و شهوت کنونى در حقیقت قبر تاریکى است که براى تو مهیا شده. ( 1982) آن عاقبت بینى که صد فن و صد بازى دیده و تجربه آموخته با آن که نام یکى از فنون بازى را شنیده. ( 1983) و با شنیدن همان یکى چنان مغرور شده که از تکبر نسبت باستاد خود سرکشى آغاز نموده فرقها دارد. ( 1984) مثل سامرى که یک هنر در خود دید با موسى سرکشى آغاز کرد. ( 1985) او آن هنر را از موسى یاد گرفته بود و با وجود این مغرور شده از معلم خود چشم پوشید. ( 1986) بالاخره موسى (ع) بازى دیگرى بکار برد که بازى سامرى جان خود او را بر باد داد.
چکیده سخن مولانا در این ابیات چنین است : همانطور که آب از بلندی به پستی میرود، همه آثار هستی از عالم بالا به این جهان آمده است. نگاه کن به عالم بالا که توجه به مبدأ، به چشم باطن تو روشنی میبخشد؛ هر چند که اول خیرگی میآورد و چشم را میزند. چون سخن از عاقبتاندیشی است مولانا هشدار میدهد که باید دقیقاً مواظب بود چهبسا شخصی با عاقبتبینی ناقص، خود را در برابر مردان حق قرار دهد و از آنها بهره معنوی نگیرد. او میگوید: سرنوشت چنین کسی مانند «سامری» (خاله زاده حضرت موسی) است که سرانجام به نفرین موسی در خواری جان سپرد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |