( 1997) بود کورى کو همىگفت الأمان |
|
من دو کورى دارم اى اهل زمان |
( 1998) پس دو باره رحمتم آرید هان |
|
چون دو کورى دارم و من در میان |
( 1999) گفت یک کوریت مىبینیم ما |
|
آن دگر کورى چه باشد؟ وا نما |
( 2000) گفت زشت آوازم و ناخوش نوا |
|
زشت آوازى و کورى شد دو تا |
( 2001) بانگ زشتم مایه غم مىشود |
|
مِهر خلق از بانگ من کم مىشود |
( 2002) زشت آوازم به هر جا که رود |
|
مایه خشم و غم و کین مىشود |
( 2003) بر دو کورى رحم را دوتا کنید |
|
این چنین ناگُنج را گنجا کنید |
( 2004) زشتىِ آواز کم شد زین گله |
|
خلق شد بر وى به رحمت یک دله |
( 2005) کرد نیکو چون بگفت او راز را |
|
لطفِ آوازِ دلش آواز را |
( 2006) و آنکه آوازِ دلش هم بَد بود |
|
آن سه کورى دورى سرمد بود |
مأخذ این لطیفه را مرحوم فروزانفر از محاضرات راغب و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید از جاحظ آورده است. ومولانا طبق معمول با تصرفاتی آن را بیان کرده است.[1]
من در میان: در میان دو کورى ماندهام.
گفت: فاعل بدون قرینه حذف شده و مقصود یکى از اهل زمان است. یکى از مردم.
ناگُنج: ناگنجنده. کنایه از کسى که از او برمند. که او را نخواهند.
گُنجا: (گنج آ، پسوند سازنده صفت) در خور گنجیدن.
مضمون سخن مولانا این است که گناهی که انسان را بشکند بهتر است از ثوابی که عُجب وخود پسندی آورد. گناهکار آن گاه مورد عنایت حق تعالى قرار گیرد که از گناه خود آگاه باشد و از آن به درگاه خدا عذر خواهد، چنان که در سخنان على (ع) است: «گناهى که تو را زشت نماید، نزد خدا بهتر است از کار نیکى که پسندت آید.»[2] در ادامه مولانا به مناسبت «لطیفه کورى که مىگفت دو کورى دارم»، به «کورى دل» اشاره مىکند که کورىِ حقیقى کورىِ دل است «فَإِنَّها لا تَعْمَى اَلْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ: همانا دیدهها کور نیست بلکه دلهایى که در سینه جا دارد کور است.»[3] چنان که آن کور چون به زشتى آواز خود اعتراف کرد، رحمت مردم را به خود جلب نمود. اگر در دل کورى پدید آید کور دل باید به درگاه خدا به تضرع در آید، بود که او را ببخشد.
( 2007)لیک وَهّابان که بىعلّت دهند |
|
بوک دستى بر سر زشتش نهند |
||
( 2008)چون که آوازش خوش و مظلوم شد |
|
زو دل سنگین دلان چون موم شد |
||
( 2009)نالهْ کافر چو زشت است و شهیق |
|
زان نمیگردد اجابت را رفیق |
||
( 2010)اِخسئوا، بر زشت آواز آمد است |
|
کو ز خون خلق چون سگ بود مست |
||
( 2011)چونکه نالهْ خرس رحمتکش بود |
|
نالهات نبود چنین ناخوش بود |
||
( 2012)دان که با یوسف تو گرگی کردهای |
|
یا ز خون بیگناهی خوردهای |
||
( 2013)توبه کن وز خورده استفراغ کن |
|
ور جراحت کهنه شد، رو داغ کن |
||
وهّابان: جمع وَهّاب: بخشنده بىچشمداشت عوض. در اینجا مقصود اولیا و راهنمایاناند که بىتوقعِ مزد به هدایت مردم مشغولاند.
آواز: در آن اشاره است به درون آدمى که در حدیث آمده است: «مَن أصلَحَ سَرِیرَتَهُ أصلَحَ اللَّهُ عَلانِیَتَه.»[4]
شَهیق: بانگ خر، آواى زشت. و از این معنى است «شهیق» در آیه «إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ: چون در آن افکنده شوند بشنوند از آن بانگى زشت حالى که مىجوشد.»[5]
اِخسَئوُا: دور شوید. کلمه «اِخساء» براى راندن سگ است یا آنان که رتبتى پست دارند و «اِخسَئوُا» برگرفته است از قرآن کریم خطاب به دوزخیان که خواهند برونشان آرند تا نیکو کارى پیشه گیرند. پاسخ آنان است «اِخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ: دور شوید در آن (دوزخ) و با من سخن مگویید.»[6]
مولانا میگوید: در جایی که ناله خرس، ترحم انگیز است و او را از دهان اژدها نجات دهد، اگر ناله و فریاد تو ای انسان چنین نباشد، بسیار ناخوشایند است! پس بدان که دلیل بیتأثیری ناله تو برای این است که نسبت به یوسف وجودت، خوی گرگی وا داشتهای و یا اینکه خون بیگناهی را آشامیدهای. پس تنها راه برای تو، توبه از کارهای زشت است و هر آنچه از حرام در شکم ریختهای باید استفراغ نمایی و بیرون بریزی. هرگاه زخمی، کهنه و مزمن گردد، چاره این است که داغ کنی، و الّا خوی درندگی، انسان را مسخ میکند و خوی سگان هار را میگیرد و دیگر امیدی به اصلاح آنان نیست و مورد خطاب «اخسئوا» (دور شود) قرار میگیرند. که پروردگار خطاب به دوزخیانی که از او میخواهند آنها را از دوزخ بیرون آورد و اگر باز گناه کردند، بازگرداند، میگوید: «خفه شوید؛ گم شوید» مولانا میگوید: این خطاب حق به همه آنهایی است که آواز دلشان هم زشت است.
[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 65)
[2] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 46)
[3] - سوره حج،آیه 46
[4] - (فروع کافى، ج 8، ص 307)
[5] - سوره ملک،آیه 7
[6] - سوره مؤمنون، 108
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |