( 2146)از صحابه خواجهاى بیمار شد |
|
و اندر آن بیماریش چون تار شد |
( 2147)مصطفى آمد عیادت سوى او |
|
چون همه لطف و کرم بُد خوى او |
( 2148)در عیادت رفتن تو فایده است |
|
فایده آن باز با تو عایده است |
( 2149)فایده اوّل که آن شخص علیل |
|
بوک قطبى باشد و شاهِ جلیل |
مأخذ این داستان روائی از بحار الانوار چنین است که: رسول خدا (ص) از حال یکى از صحابه خود پرسید. گفتند او از بلا همچون جوجهاى بىپر شده است. رسول (ص) نزد او رفت. او را از سختى بلا چون جوجه بىپر دید. از او پرسید در حالت تندرستى خود دعایى کردهاى؟ گفت: آرى، مىگفتم خدایا هر کیفرى در آخرتم خواهى کرد در دنیا کن. فرمود: چرا نگفتى: «اللَّهُمَّ آتِنا فِى الدُّنیا حَسَنَةً وَ فِى الاخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار». [1]
صحابه: جمع صاحب: یار، و مقصود از صحابه بطور مطلق «یاران پیغمبر» است. اما در اینکه صحابى کیست خلاف است. هر که رسول (ص) را دیده باشد؟ یا او را دیده و از او حدیث روایت کند؟ مشهور معنى دوم است. بعضى گفتهاند حد اقل صحبت یک سال یا زیادت با پیغمبر بودن است.
چون تار شدن: سخت لاغر گشتن.
قطب: آن که مدار جهان بر اوست و ارشاد خلق بر وى واگذار است.
قطب آن باشد که گِرد خود تند گردش افلاک گرد او بود
او چو عقل و خلق چون اعضا و تن بسته عقل است تدبیر بدن
2343، 2345 / د /5
شاه جلیل: کنایه از وَلىّ بزرگوارِ عالى قدر و منزلت.
( 2150)چون دو چشم دل نداری ای عنود |
|
که نمیدانی تو هیزم را ز عود |
( 2151)چونکه گنجی هست در عالم مرنج |
|
هیچ ویران را مدان خالی ز گنج |
( 2152)قصد هر درویش میکن از گزاف |
|
چون نشان یابی بهجد میکن طواف |
( 2153)چون تو را آن چشم باطنبین نبود |
|
گنج میپندار اندر هر وجود |
( 2154)ور نباشد قطب یار ره بود |
|
شه نباشد فارس اسپه بود |
( 2155)پس صله یاران ره لازم شمار |
|
هر که باشد گر پیاده گر سوار |
( 2156)ور عدو باشد همین احسان نکوست |
|
که به احسان بس عدو گشت است دوست |
( 2157)ور نگردد دوست کینش کم شود |
|
زآنکه احسان کینه را مرهم شود |
( 2158)بس فواید هست غیر این ولیک |
|
از درازی خایفم ای یار نیک |
( 2159)حاصل این آمد که یار جمع باش |
|
همچو بتگر از حجر یاری تراش |
( 2160)زآنکه انبوهی و جمع کاروان |
|
رهزنان را بشکند پشت و سنان |
عود: چوبى معروف که چون بسوزانند بوى خوش از آن بر آید. چوب درخت بلسان.
فارس: سوار گزیده، سپهسالار.
فارس اسپه: به معنای سوارکار (سپاه نیز به همین معناست) یا به معنای کسی که در مرتبهْ کمال است، اما نه در پایه قطب.
صله: بیشتر استعمال این کلمه براى جایزت و پاداش است لیکن در اینجا به معنى «پیوند» است.
یار ره: کنایه از سالکی است که هنوز منازل سلوک را تمام نکرده و در سلوک همراهى کند.
که به احسان...: برگرفته است از آیه « وَ لا تَسْتَوِی اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّیِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ: خوبى و بدى یکسان نیست بدان چه نیکوتر است (پاسخ را) بر گردان، پس ناگهان (ببینى) آن که میان تو و او دشمنى است چون دوست مهربان است.»[2]
یار جمع بودن: به نیروى خود تکیه نکردن و دیگرى را نیز دوست و برادر خود شمردن.
هم رنگ جماعت شو تا لذّت جان بینى در کوى خرابات آ تا دُرد کشان بینى
(دیوان کبیر، ب 27361)
از حَجر یاری تراش: یعنی بکوش که این وجودهای جامد و ناآگاه را به یاران ره تبدیل کنی، زیرا کثرت یاران، پشت حرامیان را میشکند.
ز آن که انبوهى و جمع کاروان: برگرفته است از حدیث شریف «اَلجَماعَةُ رَحمَةٌ وَ الفُرقَةُ عَذابٌ.»[3]
( 2150) چون تو چشم دل ندارى و هیزم را از عود تمیز نمىدهى . ( 2151) چون یقین است که در این جهان گنجى هست پس ناامید مباش و هیچ ویرانهاى را خالى از گنج تصور نکن . ( 2152) سراغ هر درویش برو و چون نشانه کوچکى از بزرگى در آن دیدى با جدیت در اطراف او طواف کن . ( 2153) چون تو چشم باطن بین ندارى پس در هر کس که باو بر مىخورى احتمال گنج بده . ( 2154) اگر او قطب نباشد یار راه تو است و اگر شاه نباشد سوار سپاه است . ( 2155) پس پیوستن بیاران راه را لازم بشمار چه سوار باشد چه پیاده . ( 2156) اگر دشمن هم باشد این احسان تو مفید است چه که احسان دشمنان را دوست مىکند. ( 2157) اگر هم دوست نشود لااقل کینهاش کمتر مىگردد زیرا که نکوىى مرهم کین است. ( 2158) فایدههاى دیگرى نیز هست که من از طول کلام مىترسم و بهمین جهت از ذکر همه آنها صرف نظر مىکنم . ( 2159) حاصل کلام این است که یار جمع باش و چون بتگر اگر از سنگ هم باشد براى خود یارى بتراش . ( 2160) چرا که زیادى جمعیت کاروانیان پشت دزدان را شکسته و سنان آنان را بىاثر مىسازد.
مولانا میگوید: چرا برای شناختن مردان حق تکاپو نمیکنید و چشمان باطن را برای یافتن مردان حق بهکار نمیگیرید؟ چرا چشم دلتان تو روشن نیست تا مردان حق را از مردم دنیاپرست تمیز دهید؟ مولانا میگوید: به ظاهر اشخاص نباید توجه کرد و یا همهْ ذهن نباید متمرکز ظاهر افراد گردد، زیرا ظاهر نحیف یا فقیرانهْ افراد ممکن است در خود، مرد کاملی را پنهان داشته باشد. بنابراین، هر درویشی که میبینی به سوی او برو، حتی اگر از روی صدق و صفا نرفته باشی و در هر یک نشانِ مردان حق را یافتی دور او بگرد و او را خدمت کن.
[1] - بحار الانوار (ج 10، ص 45 . مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى (ص 66- 67)
[2] - سوره فصلت،آیه 34
[3] - (احادیث مثنوى، ص 31، از الجامع الصغیر)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |