وجوب حُرمت واحترام به آل رسول (ص)
( 2193)این جهان کوهست و گفت و گوی تو |
|
از صدا هم باز آید سوی تو |
( 2194)چون ز صوفی گشت فارغ باغبان |
|
یک بهانه کرد زآن پس جنس آن |
( 2195)کای شریف من برو سوی وثاق |
|
که ز بهر چاشت پختم من رقاق |
( 2196)بر در خانه بگو قیماز را |
|
تا بیارد آن رقاق و قاز را |
( 2197)چون به ره کردش بگفت ای تیزبین |
|
تو فقیهی ظاهرست این و یقین |
( 2198)او شریفی میکند دعوی سرد |
|
مادر او را که داند تا که کرد |
( 2199)بر زن و بر فعل زن دل مینهید |
|
عقل ناقص وانگهانی اعتماد |
( 2200)خویشتن را بر علی و بر نبی |
|
بسته است اندر زمانه بس غبی |
( 2201)هر که باشد از زنا و زانیان |
|
این برد ظن در حق ربانیان |
( 2202)هر که بر گردد سرش از چرخها |
|
همچو خود گردنده بیند خانه را |
این جهان کوه است...: نظیر: آن چه بدین دست دهى بدان دست مىگیرى. آن که راضى شود که یار خود را فداى آسایش خویش کند، روزى خود فداى آسایش دیگرى خواهد شد.
جنس آن: مانند آن بهانه که براى صوفى آورد.
شریف: همان سید یا علوی است.
وُثاق: یعنی اطاق
رُقاق: (عربى) نان تنک:
قیماز: (ترکى) کنیز، خدمتکار. (غیاث اللّغات) انقروى نوشته است: قیماز نام زن باغبان یا کنیز اوست.
قاز: غاز: پرندهاى از جنس مرغابى، و در اینجا مقصود مطلق «خوراک» است. گلپینارلى نوشته است: این کلمه به صورت ترکى آمده است.
اعتماد: را به خاطر رعایت قافیه باید «اعتمید» خواند.
غَبى: گول، کند ذهن.
( 2193) این جهان چون کوهى است که گفت و گوى تو در آن منعکس شده ثانیاً بسوى تو بر مىگردد. ( 2194) باغبان بد جنس چون از صوفى فراغت یافت بهانه دیگرى اندیشیده . ( 2195) گفت اى شریف اى آقاى من بخانه برو من آن جا نان نازک خوبى پختهام . ( 2196) از در خانه به کنیزک خدمتکار بگو که آن نان و قاز پخته را بیاورد. ( 2197) وقتى شریف را روانه کرد رو به فقیه نموده گفت: اى پیشواى دین تو فقیه هستى این دیگر واضح و روشن است و کسى در آن شبهه نتواند کرد. ( 2198) این رفیق تو دعوى شرافت نسب مىکند ولى دعوى خنک و قابل شبهه است زیرا چه کسى مىداند که مادر او چه کارها کرده. ( 2199) بر زن و کار زن نمىتوان دل بست زیرا اعتماد بعقل ناقص خطا است. ( 2200) بسى نادان و غافل که در این زمان خویشتن را به پیغمبر و على بسته. ( 2201) آرى هر کس که از زنا بوده و خود زانى باشد چنین گمانها در باره اشخاص خدایى مىبرد. ( 2202) هر کسى که دور خود چرخهاى متوالى بزند مىبیند که خانه چون او بگرد سرش مىچرخد.
مولانا اینجا اشارهای هم به مسئله بازتاب شخصیت میکند و میگوید: این جهان، مانند کوه است و گفتوگوی تو در آن، بر اثر طنین و انعکاس، صوت و موج ایجاد میکند و به سوی خودت باز میگردد:
این جهان کوه است وفعل ما ندا سوی ما آید نداها را صَدا
________
اى بسا ظلمى که بینى در کسان خوى تو باشد در ایشان اى فلان
اندر ایشان تافته هستىِّ تو از نفاق و ظلم و بد مستى تو
آن تویى و آن زخم بر خود مىزنى بر خود آن دم تار لعنت مىتنى
1321- 1319/ د / 1
باغبان برای فریب دادن سید، او را به خانه خود میفرستد تا به کنیزش «قیماز» بگوید که نان نازک مخصوص و مرغابی را بیاورد. باغبان رو به فقیه میکند و میگوید: تو فقیهی و بهطور قطع هم فقیهی، اما آن سید، ادّعای نامعقولی میکند. کسی چه میداندکه چه کسی با مادرش آمیزش کرده است. بسیاری از ابلهان در زمان ما، خود را به حضرت علی(ع) وپیامبر(ص) نسبت میدهند. در این قسمت مولانا به یاوهگوییهای باغبان پاسخ میدهد و میگوید: کسی که چنین ظن بدی نسبت به کسی دارد، آن هم نسبت به اشخاصی که منسوب به خاندان پیامبرند، خود حرامزاده است، هرکس که زنازاده و زناکار باشد، در حقانیت مردان الهی گمان بد خواهد بُرد. هرچه باغبان یاوهگو دربارهْ فرزندان رسولالله گفت، در واقع وصف الحال خودش بود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |