( 2224)سوی مکه شیخ امت بایزید |
|
از برای حج و عمره میدوید |
( 2225)او به هر شهری که رفتی از نخست |
|
مر عزیزان را بکردی بازجست |
( 2226)گرد میگشتی که اندر شهر کیست |
|
کو بر ارکان بصیرت متکیاست |
( 2227)گفت حق اندر سفر هر جا روی |
|
باید اول طالب مردی شوی |
( 2228)قصد گنجی کن که این سود و زیان |
|
در تبع آید تو آن را فرع دان |
( 2229)هر که کارد قصد گندم باشدش |
|
کاه خود اندر تبع میآیدش |
( 2230)که بکاری برنیاید گندمی |
|
مردمی جو مردمی جو مردمی |
( 2231)قصد کعبه کن چو وقت حج بود |
|
چونکه رفتی مکه هم دیده شود |
( 2232)قصد در معراج دید دوست بود |
|
درتبع عرش و ملایک هم نمود |
حج: در لغت به معنى «قصد» است و در اصطلاح «زیارت خانه خدا» ست براى کسى که استطاعت داشته باشد و آن در همه عمر یک بار واجب است و باید در موسم انجام گیرد، یعنى در دهه نخست ماه ذو الحجة الحرام.
عُمره: زیارت خانه خداست و آن دو نوع است یکى عمره تمتع که پیش از اعمال حج و از اول ماه شوال تا پیش از احرام حج باید انجام شود، و دیگر عمره مفرده که در تمام سال مىتوان به جا آورد.
باز جُست: جستن و سراغ گرفتن.
مُتَّکِى بر ارکان بصیرت بودن: یعنی کسی که پروردگار به او آگاهی و نور باطن داده است، آگاه از رسم و راه طریقت بودن.
گفت حق: انقروى آن را اشارت به آیه «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ»[1] گرفته است. احتمالاً نیز نظر مولانا به حدیثى باشد قدسى که مفسّران ذیل آیههاى 60- 82 سوره کهف آوردهاند. خلاصه آن اینکه موسى (ع) گفت: بار خدایا، از بندگان تو که داناتر و علم وى تمامتر؟ گفت آن کس که پیوسته علم آموزد. گفت: بار خدایا، اگر از بندگان تو کسى از من داناتر است مرا بر وى رهنمون باش تا از او علم گیرم. گفت: اى موسى، مرا بندهاى است در مجمعُ البَحرین او را خضر گویند برو از او علم آموز.[2] در اخبار عامه و خاصه روایت هایى از رسول (ص) و امامان رسیده است که تنها نباید سفر کرد. از جمله این حدیث: امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) روایت کند که «آیا شما را از بدترین مردم خبر ندهم؟ گفتند: اى رسول خدا (ص)، خبر دهید. فرمود: کسى که تنها سفر کند و بخشش خود را باز دارد و بنده خود را بزند».[3] نیز این حدیث: «اگر مردم مىدانستند تنها (سفر کردن) چیست هیچ کس تنها شب به سفر نمىرفت.»[4]
مردمی: به معنای کمال روحانی و معنوی است.
تَبَع: دنبال، پى.
( 2224) شیخ امت یعنى بایزید بسطامى براى بجا آوردن حج و عمره بمکه مىرفت . ( 2225) بهر شهر که مىرسید اول عزیزان خدا را سراغ گرفته و جستجو مىکرد . (2226) اطراف هر شهر را گردش کرده مىپرسید که در این شهر کسى که داراى بصیرت باشد کیست؟ . (2227) حق فرموده که بهرجا سفر کنى اول باید مردى را طلب نمایى . ( 2228) آرى باید سراغ گنج رفت که این سود و زیانها فرع او است و بالتبع دنبال او خواهد آمد . ( 2229) زارع مقصودش بدست آوردن گندم است گندم که بدست آمد کاه بالتبع خواهد آمد . ( 2230) اگر کاه بکارى گندم بدست نخواهد آمد پس در جهان باید مرد بجویى مرد مرد . ( 2231) وقت حج شده بقصد کعبه برو وقتى رسیدى شهر مکه را هم خواهى دید . ( 2232) در معراج مقصود دیدار دوست بود ولى بالتبع عرش و فرشتگان آسمانها هم دیده شد .
مولانا برای توضیح بیشتر مطلب پیشین، حکایتی را از تذکرة الاولیای عطار میآورد: نقل است که مردی پیشم آمد و پرسید که کجا میروی؟ گفتم به حج. گفت چه داری؟ گفتم دویست درهم. گفت: به من ده و هفت بار گرد من بگرد که حج تو این است. چنین کردم و بازگشتم. مأخذ داستان همان است که مرحوم فروزانفر در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى از تذکرة الأولیاء شیخ عطارو مقالات شمس آورده است و چنان که نوشته است مولانا ظاهراً بلکه مطمئناً داستان را از کتاب اخیر گرفته است. [5]منظورمولانا در این ابیات ،این نکتهْ مهم معرفتی است وآن این که در عبادت باید قصد، تقرب به خدا باشد نه نایل شدن به ثواب. چه، اگر قصد قربت بود ثواب به دنبال آن است. مولانا دیدن عرش و فرشتگان، همه را فرع دید دوست و معرفت حق میداند.
[1] - سوره نحل،آیه 43 . سوره انبیاء،آیه 7
[2] - (کشف الاسرار، ج 5، ص 714، و الاحادیث القدسیه، ص 272)
[3] - (محاسن برقى، ج 2، ص 356)
[4] - (سنن دارمى، استئذان، ج 2، ص 289)
[5] - مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى (ص 69- 70)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |