از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(242)
چهارشنبه 94 فروردین 26 , ساعت 10:50 صبح  

حکایت پیر و مرید

در هر کاری باید قصد تقرب به خدا باشد

( 2233)خانه‌ای نو ساخت روزی نومرید

 

پیر آمد خانهْ او را بدید

 ( 2234)گفت شیخ آن نومرید خویش را

 

امتحان کرد آن نکو‌اندیش را

( 2235)روزن از بهر چه کردی ای رفیق

 

گفت تا نور اندر آید زین طریق

( 2236)گفت آن فرع است این باید نیاز

 

تا ازین ره بشنوی بانگ نماز

( 2237)بایزید اندر سفر جستی بسی

 

تا بیابد خضر وقت خود کسی

( 2238)دید پیری با قدی هم‌چون هلال

 

دید در وی فر و گفتار رجال

( 2239)دیده نابینا و دل چون آفتاب

 

همچو پیلی دیده هندستان به خواب

( 2240)چشم بسته خفته بیند صد طرب

 

چون گشاید آن نبیند ای عجب

( 2241)بس عجب در خواب روشن می‌شود

 

دل درون خواب روزن می‌شود

( 2242)آن‌که بیدار است و بیند خواب خوش

 

عارف است او خاک او در دیده‌کش

( 2243)پیش او بنشست و می‌پرسید حال

 

یافتش درویش و هم صاحب‌عیال

( 2244)گفت عزم تو کجا ای بایزید

 

رخت غربت را کجا خواهی کشید

( 2245)گفت قصد کعبه دارم از پگه

 

گفت هین با خود چه داری زاد ره

( 2246)گفت دارم از درم نقره دویست

 

نک ببسته سخت بر گوشه‌ ردی‌است

( 2247)گفت طوفی کن به‌گردم هفت بار

 

وین نکوتر از طواف حج شمار

( 2248)و آن درم‌ها پیش من نه ای جواد

 

دان که حج کردی و حاصل شد مراد

( 2249)عمره کردی عمر باقی یافتی

 

صاف گشتی بر صفا بشتافتی

 

نو مرید: کسى که تازه راه سلوک مى‏پیماید.

طریق: راه، و مقصود شبکه و پنجره است.

خضر: مطابق منابع مذهبی زنده و جاوید است و در سرگذشت حضرت موسی وجود او مانند مراد جلوه می‏‏کند.

خضر وقت: در این‌جا، یعنی پیر بزرگ هر زمان یا قطب زمان، کنایه از معلم و قطب زمان است بدان جهت که در داستان موسى چنان که نوشته شد خضر او را تعلیم داد و از سرّ کارهایى که کرد و به ظاهر مورد ایراد موسى بود، آگاه ساخت.

هلال: ماه نو، و در اینجا کنایت از خمیده است.

فر: شکوه.

رجال: جمع رجل: مرد، و در اصطلاح عارفان مرد کامل که به حق رسیده است، و گروهى از آنان «رجالُ الغَیب» نام دارند که در جهان مى‏گردند و مردمان را به فیض مى‏رسانند.

پیل و هندوستان به خواب دیدن: مثلى است معروف، و در این بیت غرض این است که دلش به یاد و ذکر حق بود که محبوب اوست. گویند چون پیل را از سرزمین هندوستان آورند از علاقه‏اى که بدان سرزمین دارد و در بیدارى نمى‏تواند بدان برسد در خواب به فکر آن مى‏افتد:

          خواب دیده پیلِ تو هندوستان             که رمیدستى ز حلقه دوستان‏

3561 / د /6

روزن شدن دل در خواب: نمودن دل صورتهایى را که در بیدارى نتوان دید. کسانى که اسیرِ تخته بند تن‏اند و جز از راه حواس پنجگانه چیزى در نمى‏یابند، در بیدارى عالم ما وراى محسوس را نتوانند دید. اما چون به خواب روند و حواس ظاهرى از کار بیفتد جهانى دیگر را سیر خواهند کرد.

          هر شبى از دامِ تن ارواح را             مى‏رهانى مى‏کَنى الواح را

          مى‏رهند ارواح هر شب زین قفس             فارغان نه حاکم و محکوم کس‏

389- 388 / د / 1

 اما عارفان که از قید تن رسته‏اند در بیدارى هم چنان عالمى را توانند دید.

          حالِ عارف این بود بى‏خواب هم             گفت ایزد هُم رُقُودٌ زین مَرَم‏

392 / د /1

خاک کسی را در دیده‌کشیدن: به معنای به خدمت او درآمدن و از هدایت او بهره‌بردن است.

درویش: مستمند، نادار.

از پگه: از دیر باز.

زاد: بیشتر به معنى «توشه» است، لیکن اینجا معنى «هزینه سفر» مى‏دهد.

درم نقره: درم در نظم و نثر به معنى نقره مسکوک است.

رِدى: ممال ردا.

طواف کردن: گرد گردیدن.

هفت بار: از آن رو که طواف گرد خانه کعبه هفت بار است.

صاف گشتن: از گناه پاک شدن، چنان که در حدیث است «العُمرَةُ إلَى العُمرَةِ کَفَّارَةٌ لِما بَینَهما وَ الحَجُّ المَبرُورُ لَیسَ لَهُ جَزاءٌ إلاَّ الجَنَّة: از عمره تا عمره دیگر کفاره میان آن دو است و حج مبرور را پاداشى جز بهشت نیست.»[1]

صفا: دامنه کوه ابو قیس است بر جانب شرقى مسجد الحرام برابر مروه، که حاجیان باید میان این دو کوه هفت بار رفت و آمد کنند، و آن را «سعى میان صفا و مروه» گویند.

مولانا حالت عاشق را بیان می‏‏کند. به اعتقاد قدما فیل از حیوانات سرزمین هند است و هر انسانی که مبدأ هستی و نیستان وجود خود را یاد کند، مانند فیلی است که هندوستان را به خواب دیده باشد و حالت این پیر همین بوده است. مولانا می‏‏گوید: با دادن دویست درهم به یک نیازمند، پاک شدی و این کار همان ارزش را دارد که به مکه سفرکنی و میان صفا و مروه مراسم سعی به جا آوری. از ظاهر داستان پیداست که حج بایزید حج استحبابى بوده است نه واجب. اما طواف کردن گرد آن درویش، اگر به قصد تقرب باشد بدعت است و عارفان را از این گونه شطحیات فراوان است جز آن که بگوییم آن درویش از مقربان حق بوده است و گرد او گردیدن در اثر غلیان محبت.



[1] - (سنن نسائى، ج 5، ص 115 سنن ابن ماجه، ج 2، ص 964)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 18 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402703 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]