دانش، زمام دار و کردار، راننده و نفس(مرکبی) سرکش است . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(251)
چهارشنبه 94 فروردین 26 , ساعت 11:19 صبح  

تفاوت علم حضورى و حصولى

( 2332)عقل خود را می‌نماید رنگ‌ها

 

چون پری دورست از آن فرسنگ‌ها

( 2333)از ملک بالاست چه جای پری

 

تو مگس‌پرّی به پستی می‌پری

( 2334)گرچه عقلت سوی بالا می‌پرد

 

مرغ تقلیدت به پستی می‌چرد

( 2335)علم تقلیدی وبال جان ماست

 

عاریه‌است و ما نشسته کان ماست

( 2336)زین خرد جاهل همی ‏باید شدن

 

دست در دیوانگی باید زدن

( 2337)هرچه بینی سود خود زآن می‌گریز

 

زهر نوش و آب حیوان را بریز

( 2338)هر که بستاید تو را دشنام ده

 

سود و سرمایه به مفلس وام ده

( 2339)ایمنی بگذار و جای خوف باش

 

بگذر از ناموس و رسوا باش فاش

( 2340)آزمودم عقل دور اندیش را

 

بعد ازین دیوانه سازم خویش را

نمودن: نشان دادن. رنگها نمودن: جلوه‏هاى گونه‏گون نشان دادن. حقیقت و جوهر عقل را با حواس ظاهرى نمى‏توان دریافت لیکن آثار آن را با حواس درک توان نمود.

          عقل پنهان است و ظاهر عالَمى             صورتِ ما موج و یا از وى نَمى‏

          هر چه صورت مى‏وسیلت سازدش             ز آن وسیلت بحر دور اندازدش‏

1113- 1112 / د /1

از مَلَک بالاست: عقل صادر اول است و عنصر اعظم، و نخست چیزى است که آفریده شد و آن جوهر قدسى است.

مگس پر: استعاره از دارنده ادراک ضعیف.

نشسته: کنایه از بسنده کرده (دل خوش)، در پى طلب نبوده.

خرد: عقل حسابگر و مادی است که باید آن را رها کرد.

سود خود: یعنی آن‌چه مطلوب نفس باشد.

دست در دیوانگى زدن: عقل ظاهرى را رها کردن، اعتنا نکردن بدان چه فلسفى مى‏پندارد به وسیله آن حقایق را مى‏توان شناخت.

          باز دیوانه شدم من اى طبیب             باز سودایى شدم من اى حبیب‏

          حلقه‏هاى سلسله تو ذو فنون             هر یکى حلقه دهد دیگر جنون‏

          داد هر حلقه فنونى دیگر است             پس مرا هر دم جنونى دیگر است‏

1383- 1381/ د / 2

سود و سرمایه: یعنی تمام هستی این جهانی.

 سودى که باید از آن گریخت: مقصود حاصل دانشى است که با عقل جزئى یا عقل معاش به دست آید.

زهر نوشیدن: استعاره از ریاضت کشیدن و ترک لذتهاى دنیا نمودن.

آب حیوان: که به زندگی این جهانی مایه و نیرو می‏دهد، و مى‏پنداشتند نوشیدن آن مایه زندگانى جاودانه دنیوى است. در اینجا استعاره از «دانش جزئى» یا «علم حصولى» است،

هر که بستاید تو را: تنبیهى است به فریفته نشدن به ستایش مریدان و مغرور نگشتن به خوشامد گفتن مدیحه سرایان که در حدیث است «اُحثُوا فِى وُجُوهِ المَدّاحِینَ التُّرابَ: بر رخسار ستایشگران خاک بپاشید.» [1]

مفلس: آنان که به ستایش ارج مى‏نهند. آنان که خواهان ستایش هستند.

ناموس: آبرو، عزّت، نام و ننگ، یعنی خوش‌نامی‏ و قبول عام که انسان را از پیوستن و اتّکای به حق باز می‏دارد.

عقل دوراندیش: همان عقل حسابگر است که راهی به خدا نمی‏‏یابد.

 ( 2332) عقل خود را برنگهایى نمایان مى‏سازد که مثل پرى از آن رنگها بسى دور است‏. ( 2333) چه جاى پرى که از فرشته هم بمراتب بالاتر است ولى پرواز تو چون پرواز مگس است چرا که رو بپائین همى‏پرى‏ . ( 2334) اگر چه عقل تو رو ببالا پرواز مى‏کند ولى مرغ تقلید تو در عوالم پست بچرا مشغول است‏ . ( 2335) دانش تقلیدى وبال جان ما است او عاریه است و ما معتقدیم که مال ما است‏ . ( 2336) از این دانش و خرد باید تبرى جسته و جاهل شده دست بدیوانگى زد. ( 2337) در این موقع هر چه را که سود خود دیدى از او بگریز زهر را بنوش و آب حیوان را بر زمین بریز ( 2338) هر کس از تو تمجید کرده و ستایش نمود دشنامش داده سود و سرمایه را بمفلس بطور وام بده‏ ( 2339) از ایمنى صرف نظر کرده در خوف و هراس زیست کن از ناموس چشم پوشیده رسوایى اختیار کن‏ ( 2340) من این عقل دور اندیش را آزموده‏ام و بعد از این خویشتن را دیوانه خواهم ساخت‏.

مولانا می‏گوید: عقل خداجو خود را پشت صورت‌های گوناگون پنهان می‏کند. خودش از این صورت‏ها بسیار دور است؛ مانند پری و جن، که هر تصویری از آن در ذهن بیاوریم پری نیست. تو که مادی و دنیایی هستی نمی‏‏توانی به آن مرتبهْ بالا پرواز کنی. عقل حقیقت‌جو به عقل کل یا عقل اوّل می‏پیوندد که اولین صادر از وجود مطلق الهی است. انسان مادی و کسی که آگاهی و علم او به این جهان خاکی محدود باشد، آن‌چه می‏داند علم تقلیدی است و همین تقلید، جلوی پرواز عقل او را می‏گیرد. این علم تقلیدی دست و پای روح را می‏بندد و ما بیهوده به آن فخر می‏کنیم.

همچنین دراین ابیات نیز تفاوت علم حضورى و حصولى آشکار مى‏شود. آن که را علم حضورى نصیب گشته است از حقیقت آگاه است. اما فلسفى و دهرى که خواهند از راه ادراک ظاهرى حقیقت را دریابند چون عنکبوتى هستند که چند روزى در این جهان مى‏زیند، گرد خود مى‏تنند و آن چه به دست آورده‏اند ک. موجب تباهیشان مى‏شود. دهرى چون شعاع دیدش کوتاه است آن چه را پیرامون اوست مى‏بیند و حالت او حالت کِرم است که در حال پوسیدگى چوب، درون آن زاده شده است. دهرى اگر از حقیقت جهان آگاه بودى مرد حق بودى، چنان که کرم اگر ماهیت چوب را دانستى بحقیقت کرم نبودى. هر چند علم حصولى یا علم تقلیدى برخى حقیقتها را مى‏نمایاند، اما آن چه مى‏نمایاند تمام حقیقت نیست. پس باید عقل دور اندیش را که خواهد از طریق ترتیب مقدمات به نتیجه برسد و حقیقت را بنمایاند، واگذارد و دیوانه شد یعنى از راهنمایى چنین عقل آسوده شد تا از سوى حق نور حقیقت بر دل افاضه شود.



[1] - (امالى صدوق، ص 256 بحار الانوار، ج 70، ص 294)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 427 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402665 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]