تفاوت علم حضورى و حصولى
( 2332)عقل خود را مینماید رنگها |
|
چون پری دورست از آن فرسنگها |
( 2333)از ملک بالاست چه جای پری |
|
تو مگسپرّی به پستی میپری |
( 2334)گرچه عقلت سوی بالا میپرد |
|
مرغ تقلیدت به پستی میچرد |
( 2335)علم تقلیدی وبال جان ماست |
|
عاریهاست و ما نشسته کان ماست |
( 2336)زین خرد جاهل همی باید شدن |
|
دست در دیوانگی باید زدن |
( 2337)هرچه بینی سود خود زآن میگریز |
|
زهر نوش و آب حیوان را بریز |
( 2338)هر که بستاید تو را دشنام ده |
|
سود و سرمایه به مفلس وام ده |
( 2339)ایمنی بگذار و جای خوف باش |
|
بگذر از ناموس و رسوا باش فاش |
( 2340)آزمودم عقل دور اندیش را |
|
بعد ازین دیوانه سازم خویش را |
نمودن: نشان دادن. رنگها نمودن: جلوههاى گونهگون نشان دادن. حقیقت و جوهر عقل را با حواس ظاهرى نمىتوان دریافت لیکن آثار آن را با حواس درک توان نمود.
عقل پنهان است و ظاهر عالَمى صورتِ ما موج و یا از وى نَمى
هر چه صورت مىوسیلت سازدش ز آن وسیلت بحر دور اندازدش
1113- 1112 / د /1
از مَلَک بالاست: عقل صادر اول است و عنصر اعظم، و نخست چیزى است که آفریده شد و آن جوهر قدسى است.
مگس پر: استعاره از دارنده ادراک ضعیف.
نشسته: کنایه از بسنده کرده (دل خوش)، در پى طلب نبوده.
خرد: عقل حسابگر و مادی است که باید آن را رها کرد.
سود خود: یعنی آنچه مطلوب نفس باشد.
دست در دیوانگى زدن: عقل ظاهرى را رها کردن، اعتنا نکردن بدان چه فلسفى مىپندارد به وسیله آن حقایق را مىتوان شناخت.
باز دیوانه شدم من اى طبیب باز سودایى شدم من اى حبیب
حلقههاى سلسله تو ذو فنون هر یکى حلقه دهد دیگر جنون
داد هر حلقه فنونى دیگر است پس مرا هر دم جنونى دیگر است
1383- 1381/ د / 2
سود و سرمایه: یعنی تمام هستی این جهانی.
سودى که باید از آن گریخت: مقصود حاصل دانشى است که با عقل جزئى یا عقل معاش به دست آید.
زهر نوشیدن: استعاره از ریاضت کشیدن و ترک لذتهاى دنیا نمودن.
آب حیوان: که به زندگی این جهانی مایه و نیرو میدهد، و مىپنداشتند نوشیدن آن مایه زندگانى جاودانه دنیوى است. در اینجا استعاره از «دانش جزئى» یا «علم حصولى» است،
هر که بستاید تو را: تنبیهى است به فریفته نشدن به ستایش مریدان و مغرور نگشتن به خوشامد گفتن مدیحه سرایان که در حدیث است «اُحثُوا فِى وُجُوهِ المَدّاحِینَ التُّرابَ: بر رخسار ستایشگران خاک بپاشید.» [1]
مفلس: آنان که به ستایش ارج مىنهند. آنان که خواهان ستایش هستند.
ناموس: آبرو، عزّت، نام و ننگ، یعنی خوشنامی و قبول عام که انسان را از پیوستن و اتّکای به حق باز میدارد.
عقل دوراندیش: همان عقل حسابگر است که راهی به خدا نمییابد.
( 2332) عقل خود را برنگهایى نمایان مىسازد که مثل پرى از آن رنگها بسى دور است. ( 2333) چه جاى پرى که از فرشته هم بمراتب بالاتر است ولى پرواز تو چون پرواز مگس است چرا که رو بپائین همىپرى . ( 2334) اگر چه عقل تو رو ببالا پرواز مىکند ولى مرغ تقلید تو در عوالم پست بچرا مشغول است . ( 2335) دانش تقلیدى وبال جان ما است او عاریه است و ما معتقدیم که مال ما است . ( 2336) از این دانش و خرد باید تبرى جسته و جاهل شده دست بدیوانگى زد. ( 2337) در این موقع هر چه را که سود خود دیدى از او بگریز زهر را بنوش و آب حیوان را بر زمین بریز ( 2338) هر کس از تو تمجید کرده و ستایش نمود دشنامش داده سود و سرمایه را بمفلس بطور وام بده ( 2339) از ایمنى صرف نظر کرده در خوف و هراس زیست کن از ناموس چشم پوشیده رسوایى اختیار کن ( 2340) من این عقل دور اندیش را آزمودهام و بعد از این خویشتن را دیوانه خواهم ساخت.
مولانا میگوید: عقل خداجو خود را پشت صورتهای گوناگون پنهان میکند. خودش از این صورتها بسیار دور است؛ مانند پری و جن، که هر تصویری از آن در ذهن بیاوریم پری نیست. تو که مادی و دنیایی هستی نمیتوانی به آن مرتبهْ بالا پرواز کنی. عقل حقیقتجو به عقل کل یا عقل اوّل میپیوندد که اولین صادر از وجود مطلق الهی است. انسان مادی و کسی که آگاهی و علم او به این جهان خاکی محدود باشد، آنچه میداند علم تقلیدی است و همین تقلید، جلوی پرواز عقل او را میگیرد. این علم تقلیدی دست و پای روح را میبندد و ما بیهوده به آن فخر میکنیم.
همچنین دراین ابیات نیز تفاوت علم حضورى و حصولى آشکار مىشود. آن که را علم حضورى نصیب گشته است از حقیقت آگاه است. اما فلسفى و دهرى که خواهند از راه ادراک ظاهرى حقیقت را دریابند چون عنکبوتى هستند که چند روزى در این جهان مىزیند، گرد خود مىتنند و آن چه به دست آوردهاند ک. موجب تباهیشان مىشود. دهرى چون شعاع دیدش کوتاه است آن چه را پیرامون اوست مىبیند و حالت او حالت کِرم است که در حال پوسیدگى چوب، درون آن زاده شده است. دهرى اگر از حقیقت جهان آگاه بودى مرد حق بودى، چنان که کرم اگر ماهیت چوب را دانستى بحقیقت کرم نبودى. هر چند علم حصولى یا علم تقلیدى برخى حقیقتها را مىنمایاند، اما آن چه مىنمایاند تمام حقیقت نیست. پس باید عقل دور اندیش را که خواهد از طریق ترتیب مقدمات به نتیجه برسد و حقیقت را بنمایاند، واگذارد و دیوانه شد یعنى از راهنمایى چنین عقل آسوده شد تا از سوى حق نور حقیقت بر دل افاضه شود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |