[ و به کسى که از او مشکلى را پرسید فرمود : ] براى دانستن بپرس نه براى آزار دادن که نادان آموزنده همانند داناست و داناى برون از راه انصاف ، همانند نادان پر چون و چراست . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(254)
دوشنبه 94 اردیبهشت 7 , ساعت 6:41 عصر  

 

حمله بردن ِسگ بر کور ِگدا

کور گدایِ نفس امّاره

نیروى فرا گیرى راه حقیقت در طبیعت هر انسان نهاده شده است.

 

( 2362)یک سگی در کوی بر کور گدا

 

حمله می‌آورد چون شیر وغا

( 2363)سگ کند آهنگ درویشان به خشم

 

در کشد مه خاک درویشان به چشم

( 2364)کور عاجز شد ز بانگ و بیم سگ

 

اندر آمد کور در تعظیم سگ

( 2365)کای امیر صید و ای شیر شکار

 

دست دست تست دست از من بدار

( 2366)کز ضرورت دم خر را آن حکیم

 

کرد تعظیم و لقب دادش کریم

( 2367)گفت او هم از ضرورت کای اسد

 

از چو من لاغر شکارت چه رسد

( 2368)گور می‌گیرند یارانت به دشت

 

کور می‌گیری تو در کوچه به گشت

( 2369)گور می‌جویند یارانت به صید

 

کور می‌جویی تو در کوچه به کید

( 2370)آن سگ عالم شکار گور کرد

 

وین سگ بی‌مایه قصد کور کرد

( 2371)علم چون آموخت سگ رست ازضلال

 

می‌کند در بیشه‌ها صید حلال

( 2372)سگ چو عالم گشت شد چالاکِ زَحف

 

سگ چو عارف گشت شد اصحابِ کهف

 

 وَغا: وَغى به معنى بانگ و آواز است، و رزمگاه را «وَغا» گویند از آن رو که در آن بانگ و فریاد بسیار است.

شیرِ وغا: شیر جنگى.

سگ کند آهنگ درویشان: دمیرى در حیاةُ الحیوان آورده است: «از طبیعت عجیب سگ آن است که بر مردم صاحب جاه بانگ نکند و چون گدایى ژنده پوش بیند حمله آرد». ونیز اشاره است بدان که از روى حرص به اندک متاع دنیا قناعت مى‏کند لاجرم از دولت حقیقى باز مى‏ماند.

          آن سگى در کو گداى کور دید             حمله مى‏آورد و دلقش مى‏درید

          گفته‏ایم این را ولى بارى دگر             شد مکرّر بهرِ تأکید خبر

          کور گفتش آخر آن یارانِ تو             بر کُه‏اند این دَم شکارى صید جو

          قومِ تو در کوه مى‏گیرند گور             در میان کوى مى‏گیرى تو کور

1048- 1045 /د4

خاک در چشم کشیدن: کنایه از مطیع بودن، به فرمان بودن.

          آن که بیدار است و بیند خوابِ خوش             عارف است او خاکِ او در دیده کش‏

2242/د 2

آن حکیم: نیکلسون نویسد، محتملاً اشاره است به نصیر الدین طوسى که در سال وفات مولانا در گذشته است.

در میان عامه داستانى است که گویند «خواجه نصیر الدین به راهى مى‏رفت. در پایان روز به آسیایى رسید و در کنار آن بیارمید. چون شب شد آسیابان را دید که بساط خود به درون مى‏برد. خواجه سبب پرسید. آسیابان گفت امشب باران خواهد بارید. خواجه گفت آسمانى بدین روشنى باران کجا خواهد بود و خود در بیرون آسیا غنود. ناگهان ابر بر آمد و باران سخت بگرفت و خواجه ناچار شد به درون آسیا رود. بامداد از آسیابان پرسید، از کجا دانستى باران خواهد بارید. گفت سگم را دیدم دم را به میان پا نهاده به درون آسیا رفت دانستم باران مى‏بارد. خواجه گفت این همه علم خواندیم و ریش خود سپید کردیم اما دم سگ را ارزش بیش بود.»

دم خر:انقروى نویسد: مقصود ، هلاکو پادشاه مغول است که خواجه وزارت او را عهده‏دار شد.

کید: مکر، حیلت.

سگ عالم: سگ تعلیم دیده، کَلبِ مُعَلَّم، سگى که براى شکار تربیت شده. چنین سگ در فقه اسلامى داراى احکامى است.

سگ بى‏مایه: سگ ولگرد، سگ بازارى.

ضلال: گمراهى، بى‏هوده گردى.

صید حلال: در فقه اسلامى شکارى را که سگ تعلیم دیده گیرد در حکم مردار نیست.

زَحف: رفتن، و بیشتر استعمال آن رفتن به کندى است.

چالاک زحف: کسی که در پیمودن راه حق چالاک است.

سگ عارف: روح حیوانی است که در مرتبه بالاتری می‌یابیم؛ یعنی روح حیوانی که در اثر کمال، روح انسانی شده و به مرتبه معرفت حق رسیده

( 2362) سگى در کوچه چون شیر بگداى کورى حمله مى‏کرد. ( 2363) آرى سگ با خشم تمام بدرویشان حمله مى‏کند ولى شخص بزرگ خاک درویشان را سرمه چشم خود مى‏سازد. ( 2364) کور از ترس و صداى سگ بعجز آمده بنا گذاشت که سگ را تعظیم نماید. ( 2365) و گفت اى فرمانده صید و اى شیر شکار دست دست تو است و هر کار که خواهى توانى کرد ولى دست از من بدار. ( 2366) همان طور که در موقع ضرورت آن حکیم دم خر را تعظیم نموده لقب کریم باو داد. ( 2367) کور هم به سگ گفت اى شیر از شکار چون منى چه حاصل مى‏برى‏. ( 2368) رفقاى تو در دشتها گورخر مى‏گیرند تو در کوچه‏ها کور مى‏گیرى؟. ( 2369) یاران تو در موقع شکار گورخر مى‏جویند و تو در کوچه در جستجوى کور هستى؟. ( 2370) آن سگ دانا شکار گور خر کرد و این سگ بى‏مایه قصد کور نمود. ( 2371) وقتى سگ دانش آموخت از گمراهى رسته و در بیشه‏ها شکار حلال بدست مى‏آورد. ( 2372) سگ چون دانا شود چابک و شتابان مى‏گردد و وقتى شناسا گردید از اصحاب کهف مى‏شود.

مولانا می گوید: انسان تا زمانی که در قید حیات مادی و وابستگی‌های این جهانی زندگی می‌کند، به مثابهْ کور‌گدایی است که نفس امّاره او همانند سگ بی‌مایه و شرور بر او حمله‌ور است. «سگ» روح حیوانی است که اگر به حقایق آشنا شود به مثابه سگ عالِم، در پی شکار مناسب خود رود؛ اما اگر مایه دین و حقیقت را نیابد، سگ بی‌مایه‌ای است که به آزار دیگران می‌پردازد. «سگ عارف» روح حیوانی است که در مرتبه بالاتری می‌یابیم؛ یعنی روح حیوانی که در اثر کمال، روح انسانی شده و به مرتبه معرفت حق رسیده و مانند سگ اصحاب کهف دیگر سگ نیست‌ و به قول سعدی :

سگ اصحاب کهف روزى چند             پى نیکان گرفت و مردم شد

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 219 بازدید
بازدید دیروز: 456 بازدید
بازدید کل: 1406164 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]