( 2383)چون ز کوری دزد دزدد کالهای |
|
میکند آن کورِ عَمیا نالهای |
( 2384)تا نگوید دزد او را کان منم |
|
کز تو دزدیدم که دزد پر فنم |
( 2385)کی شناسد کور دزد خویش را |
|
چون ندارد نور چشم و آن ضیا |
( 2386)چون بگوید هم بگیر او را تو سخت |
|
تا بگوید او علامتهای رخت |
( 2387)پس جهاد اکبر آمد عصر دزد |
|
تا بگوید که چه برد آن زن به مزد |
( 2388)اولا دزدید کحل دیدهات |
|
چون ستانی باز یابی تبصرت |
( 2389)کالهی حکمت که گم کردهی دل است |
|
پیش اهل دل یقین آن حاصل است |
( 2390)کوردل با جان و با سمع و بصر |
|
مینداند دزد شیطان را ز اثر |
( 2391)ز اهل دل جو، از جماد آن را مجو |
|
که جماد آمد خلایق پیش او |
کاله: کالا، رخت.
کالای حکمت: آگاهی مرد کامل است که دلهای خداجو در پی آناند.
عَمیا (عَمیاء): (مؤنث اعمى) یعنی نابینا.
کور: کنایت از آن که دیده حقیقت بین ندارد. آن که تنها عقل معاش نصیبش گردیده است.
دزد: استعاره از خواهشهاى نفسانى.
ضیا (ضیاء): روشنى، نور ذاتی و پایدار است.
جهاد اکبر: اشاره است به حدیث «قَدِمتُم مِنَ الجِهادِ الأصغَرِ اِلَى الجِهادِ الأکبَرِ مُجاهَدَةِ العَبدِ هَواهُ.» و بعضى آن را از گفتار صحابه شمردهاند. لیکن با همین معنى با عبارتهاى دیگر در کتابهاى حدیث آمده است.[1] و در جامع الاخبار است: «قالَ رَسُولُ اللَّهِ رَجَعنا مِنَ الجهادِ الأصغَرِ اِلَى الجِهادِ الأکبَرِ.»[2]
عصر دزد: یعنی گرفتن و به محکمه کشاندن دزد.
کُحل: سرمه، و هر چه در دیده کشند.
کُحلِ دیده: کنایه از بینش حقیقى و روشنى درون.
کحل دیدهات را دزدید: یعنی قوّه بینایی باطنی تو را گرفت.
تَبصِرت: بینایى، بصیرت.
کاله حکمت:
ز آن که حکمت همچو ناقه ضاله است همچو دلاّله شهان را دالّه است
1669 / د /2
کور دل: آن که دیده حقیقت بین ندارد، آن که راه راست را نمىشناسد.
اهل دل: یعنی آنها که دلشان به نور حق روشن است .
جماد: کسی است که فقط زندگی ظاهری و مادی دارد. کنایه از آن که اهل دل نیست، آن که دل او مرده است، آن که یاد خدا در دل ندارد.
( 2383) وقتى دزد از کور متاعى بدزدد کور فقط ناله مىکند. ( 2384) تا دزد خود نگوید منم که از تو متاع دزدیدهام. ( 2385) کى ممکن است کور دزد خود را بشناسد در صورتى که او آن روشنى و آن نور چشم را که براى شناسائى لازم است ندارد. ( 2386) و بدیگرى هم چه سان تواند گفت که دزد مرا بگیر علامت لباس او چنین و چنان است. ( 2387) در مرحله و عصر دزد که عالم دنیا است معلوم داشتن اینکه دزد چه چیز برده جهاد اکبر است. ( 2388) اولا او سرمه دیده تو را دزدیده که اگر آن را بگیرى بصیرت پیدا مىکنى. ( 2389) کالاى حکمت که گم کرده دل است اهل دل آن را مىدانند که اهل یقین هستند. ( 2390) آن که کور دل است با چشم و گوش و جان خود نمىتواند اثرى از آن دزد که شیطان نام دارد پیدا کند. ( 2391) آن را از اهل دل بجوى نه از جماد که خلایق در مقابل او چون جماد هستند.
مولانا میگوید: عناصر چهارگانه هستی چون با حیات حیوانی و روح حیوانی آمیخته شدند «حمله شان کند شد» و از ادراک راز حق بازماندند. منظور مولانا این است که اسیران زندگی این جهانی، مانع رشد و حیات تکاملی عناصر چهارگانه هستی میشوند. انسان تا زمانی که نفس و نفسانیات بر او غلبه دارد، مانند کوری است که دزد بر او چیره میشود.
او میگوید: ریاضت دادن نفس، جهاد اکبر است؛ لذا با جهاد اکبر باید از این حیات مادی بگذریم تا به حق باقی شویم.آنها که چشم باطنشان کور است، به ظاهر جان و چشم وگوش دارند، اما نفس شیطان صفت با حواس ظاهر شناخته نمیشود، بلکه او را از طریق «اثر» باید شناخت که نیازمند حواس باطنی است. شناخت نفس، به وسیله اهل دل و کاملان و واصلان ممکن است که دیگرخلایق در مقایسه با آنان «جماد»اند.
( 2392)مشورت جوینده آمد نزد او |
|
کای اَب کودک شده رازی بگو |
( 2393)گفت رو زین حلقه کین در باز نیست |
|
باز گرد امروز روز راز نیست |
( 2394)گر مکان را ره بدی در لامکان |
|
همچو شیخان بودمی من بر دکان |
مشورت جوینده: آن که در جست و جوى عاقلى بود تا از او راى خواهد.
اَب: پدر، و در اینجا مقصود «خردمند» است.
کودک شده: به طفلى باز گشته، و مقصود «دیوانه نما» ست.
مکان: منظور از موجودات و اشیای مادی است که در مکان و زمان محدود میشوند.
لامکان: عالم، هستی مطلق و عالم غیب است.
همچو شیخان بر دکان بودن: حالت ارشاد به خود گرفتن، در مقام وعظ و تذکیر بودن.
(- پس بر مىگردیم بطرف جوینده راز، تا با گوینده راز مشورت کند ( 2392) اینک مشورت جو بنزد راز گو آمد که این برادر بزرگ و این پدر پیر اکنون کودکى شده و مىخواهد چیزى یاد بگیرد بیا و رازى بگو ( 2393) او جواب داد از این حلقه بیرون برو که این در باز نیست و بر گرد که امروز روز راز نیست ( 2394) من در مکان هستم اگر اهل مکان در لا مکان راه داشتند من هم مثل شیخان طریق در مسند ارشاد نشسته بودم
عاقل مجنوننما میگوید: اگر میتوانستیم اسرار غیب را به دنیا دوستان بگوییم، من هم برای خود جایی و دکانی داشتم، مثل بسیاری از پیروان صوفیه و صاحبان حرفه و کسب و کار. این کلام مولانا اشارت است به کسانى که دعوى ارشاد دارند، اما قصد آنان دکان باز کردن است و مرید به دست آوردن. چنین کسان گرفتار هواهاى نفسانىاند و در پى بر آوردن خواهشهاى جسمانى.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |