هرکس در دلش، دانه خردلی از تعصّب باشد، خداوند او را روز قیامت با اعراب جاهلی برانگیزد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(260)
دوشنبه 94 اردیبهشت 7 , ساعت 6:54 عصر  

 

مجذوب عاشق

 

( 2422)دور شو تا اسپ نندازد لگد

 

سم اسپ توسنم بر تو رسد

( 2423)های هویی کرد شیخ باز راند

 

کودکان را باز سوی خویش خواند

( 2424)باز بانگش کرد آن سائل بیا

 

یک سؤالم ماند ای شاه کیا

( 2425)باز راند این سو بگو زوتر چه بود

 

که ز میدان آن بچه گویم ربود

( 2426)گفت ای شه با چنین عقل و ادب

 

این‌چه شید است این‌چه فعل‌است ای‌عجب

( 2427)تو ورای عقل کلی در بیان

 

آفتابی در جنون چونی نهان

( 2428)گفت این اوباش رایی می‌زنند

 

تا درین شهر خودم قاضی کنند

( 2429)دفع می‌گفتم مرا گفتند نی

 

نیست چون تو عالمی صاحب فنی

( 2430)با وجود تو حرام است و خبیث

 

که کم از تو در قضا گوید حدیث

( 2431)در شریعت نیست دستوری که ما

 

کمتر از تو شه کنیم و پیشوا

( 2432)زین ضرورت گیج و دیوانه شدم

 

لیک در باطن همانم که بدم

( 2433)عقل من گنج است و من ویرانه‌ام

 

گنج اگر پیدا کنم دیوانه‌ام

( 2434)اوست دیوانه که دیوانه نشد

 

این عسس را دید و در خانه نشد

 

( 2435)دانش من جوهر آمد نه عرض

 

این بهایی نیست بهر هر غرض

 

 

( 2436)کان قندم نیستان شکرم

 

هم زمن می‌روید و من می‌خورم

 

 

 شاهِ کیا:به معنای بزرگ و مقتدر است؛ مرد دل‌آگاه در عالم معنا شاه مقتدر است.

گوى ربودن بچه: معنى آن روشن است، بهانه‏اى براى راندن پرسنده. لیکن نیکلسون نویسد: کنایه از حالت وجدى است که از تجلّیات الهى در دل او ظاهر شد.

شید: فریب، نیرنگ.

عقل کل: عقل اول، صادرِ نخست. در این‌جا عقل کامل یا عقل پیوسته به عقل کل است، (عقل مرد کامل).

اوباش: جمع وَبش. و گفته‏اند جمع بَوش، قلب شده «وَبش» است: سفله، بى‏سر و پا، فرومایه.

دفع گفتن: سر باز زدن، نپذیرفتن.

کم از تو: که در رتبه تو نیست، که دانش تو را ندارد.

در قضا حدیث گفتن: قضاوت کردن.

شه: کنایه از رئیس، مقتدر.

عقل من گنج است...: اشاره بدان که اولیاى خدا در دیده مردم عادى، خرد مقدارند و نزد خدا داراى رتبت بسیار. و نیز اشارت است به مثل مشهور: «گنج در ویرانه است».

گنج پیدا کردن: استعاره از عقل خود آشکار کردن.

عسس: جمع عاس: شبگرد، حارس. و اسم جمع نیز گفته‏اند. عسس استعاره از رتبتهاى دنیوى است که انسان ضعیف را به سوى خود مى‏کشاند، و خردمندان را مى‏رماند، عاشق حق از این عسس، همان‌گونه می‌گریزد که مست مدهوش از محتسب می‌گیرند.  

در خانه شدن: کنایه از سر باز زدن و نپذیرفتن مقام.

جوهر: (اصطلاح منطقى) در تعریف آن گفته‏اند: آن چه به خود پاید، آن چه قائم به خود باشد. مقابل عرض. در اینجا مقصود از دانشى که جوهر است، علم لدنى است، که از جانب حق افاضه شده باشد، علمى که اکتسابى نباشد.

عَرَض: آن چه وجودش وابسته به وجود غیر است.

بَهایى: فروختنى، و در این بیت مقصود عرضه کردن علم و در معرض دیدِ مردم نهادن است.

 کان قندم: استعاره است از این که علم حقیقت پیوسنه به علم حق است وهمواره در درون مرد عارف و عاشق مجذوب دانستی های تازه می جوشد.

( 2422) دور شو تا اسب لگد نیندازد که سم اسب سرکش من بتو اصابت کند. ( 2423) شیخ هاى هویى کرده اسب خود را رانده و بچه‏ها را بطرف خود خواند. ( 2424) باز آن شخص صدا زده گفت یک سؤال دیگر براى من باقى مانده بیا اى آقا آن را هم بگو. ( 2425) باز بهلول اسب خود را بطرف مرد رانده گفت زودتر بگو که آن بچه گوى مرا ربوده و از من جلو افتاد ( 2426) مرد گفت اى فرد ممتاز بخود تو با این عقل و ادب این چه حیله ایست که بکار برده و چه کارى است که مى‏کنى‏ ( 2427) تو در بیان و سخن و رأى عقل کلى هستى تو آفتابى چگونه در پرده جنون نهان شده‏اى؟ ( 2428) بهلول گفت این مردم اوباش رأى داده بودند تا در شهر خودم مرا بقضاوت بر گزینند ( 2429) من تقاضاى آنها را رد کردم ولى آنها قبول نکردند و گفتند مثل تو عالم بعلم قضاوت نیست‏ ( 2430) با وجود تو حرام است که کسى پائین تر از تو بکرسى قضاوت بنشیند ( 2431) شریعت بما اجازه نمى‏دهد که پائین‏تر از تو را پیشواى خود قرار دهیم‏ ( 2432) برای فرار از دست این سفلگان ، ضرورتاً خود را به دیوانگی زدم، لکن در باطن همان فرزانه ام.( 2433) عقل من چون گنج است و من چون ویرانه اگر این گنج را آشکار کنم دیوانه هستم‏ ( 2434) کسى دیوانه است که در چنین موقعى دیوانه نشود عسس ببیند و در خانه پنهان نشود. ( 2435) عقل و دانش من جوهر است و عرض نیست که زائل شود و ممکن نیست بهاى هر غرضى واقع شده و مطابق تمایل عامه بکار افتد ( 2436) من نیستان شکر بودم و کان قند هم از من مى‏روید و هم خود آن را مى‏خورم لذت من لذت ذاتى است نه عرضى‏ .

شخص طالب و جست‌وجوگر به هشیار دیوانه‌نما گفت: سؤالی دارم. عاقل دیوانه‌نما سوار بر نی به سوی طالب آمد و گفت: زود باش حرفت را بزن که اسبم سرکش و چموش است، تا اسبم به تو لگد نزده زود باش، هر سؤالی داری آشکارا بیان کن. طالب به آن شیخ بزرگ و هوشمند گفت: شاها، با چنین عقل و ادبی که داری، شگفتا از این دیوانگی و کارهای کودکانه که از تو سر می‌زند. تو در بیان مطالب و اسرار فراتر از عقل کلی. تو که آفتاب عقل و معرفتی چرا خود را در دیوانگی مستور و پوشانده‌ای؟ آن هوشمند دیوانه‌نما گفت: این سفلگان و فرومایگان حکومت‌مدار، نظرشان بر این قرار گرفته بود که مرا در شهر قاضی کنند. من درخواست ایشان را رد کردم، ولی آنها نپذیرفتند و گفتند: مانند تو دانا و فرزانه‌ای وجود ندارد. با وجود تو اگر کسی دیگر بر مسند قضا تکیه زند حرام و ناپسند است. به همین سبب، از روی ناچار احمق و دیوانه شدم، ولی در باطن همانم که بودم؛ یعنی ظاهراً بنا به مصلحت دیوانه‌ام، ولی در اصل عاقل و فرزانه‌ام. زبان حال یک مجذوب عاشق است که از مشاهدهْ حقیقت، مست و دیوانه شده و عقل خداجوی او، به عقل کل پیوسته است؛ چنین عقلی گنج است. ظاهر فقیرانهْ صاحب عقل، ویرانه است. این گنج معرفت حق را به هرکسی نباید نشان داد، این کار، دیوانگی است.در قصهْ ذُوالنون خواندیم که او از شرّ عامه اندر خانه شد. مجذوب عاشق می‌گوید: آگاهی من یک آگاهی ذاتی و اصلی است؛ علمی نیست که از طریق مدرسه و کتاب به دست آورده باشم و چون امور عرضی، ناپایدار باشد و این معرفت الهی را نباید برای هر غرض دنیایی مصرف کرد و در راه نام و نان به کار برد. مولانا می‌گوید: نظر به این نکته که علم حقیقت، پیوسته به علم حق است، همواره در درون مرد عارف دانستنی‌های تازه می‌جوشد.

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 344 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401456 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]