عهد و پیمان الهی
زمزمهْ عاشقانه
( 2503)عهد ما بشکست صد بار و هزار |
|
عهد تو چون کوه ثابت برقرار |
( 2504)عهد ما کاه و به هر بادی زبون |
|
عهد تو کوه و ز صد که هم فزون |
( 2505)حق آن قوت که بر تلوین ما |
|
رحمتی کن ای امیر لونها |
( 2506)خویش را دیدیم و رسوایی خویش |
|
امتحان ما مکن ای شاه بیش |
( 2507)تا فضیحتهای دیگر را نهان |
|
کرده باشی ای کریم مستعان |
( 2508)بیحدی تو در جمال و در کمال |
|
در کژی ما بیحدیم و در ضلال |
( 2509)بیحدی خویش بگمار ایکریم |
|
بر کژی بی حد مشتی لئیم |
( 2510)هین که از تقطیع ما یک تار ماند |
|
مصر بودیم و یکی دیوار ماند |
( 2511)البقیه البقیه ای خدیو |
|
تا نگردد شاد کلی جان دیو |
( 2512)بهر ما نه بهر آن لطف نخست |
|
که تو کردی گمرهان را باز جست |
( 2513)چون نمودی قدرتت بنمای رحم |
|
ای نهاده رحمها در لحم و شحم |
( 2514)این دعا گر خشم افزاید تو را |
|
تو دعا تعلیم فرما مهترا |
تَلوین:یعنی به رنگهای یا شکلهای گوناگون درآوردن. رنگ رنگ کردن، و در اصطلاح صوفیان از حالى به حالى گشتن است. قشیرى گوید: «تلوین صفت خداوندان احوال است و تمکین صفت اهل حقایق، مادام که بنده در طریق است صاحب تلوین است، چه از حالى به حالى بالا مىرود، و از وصفى به وصفى مىگردد، و از بار اندازى برون مىرود و در بهار گاهى در مىآید. صاحب تلوین پیوسته در زیادت بود و صاحب تمکین رسیده باشد...»[1]
امیر لونها: حق است که میتواند هر چیزی را بههر رنگی درآورد ، برگرفته است از حدیث شریف «فإنَّ القُلُوبَ بَینَ اِصبَعَینِ مِن أصابِعِ اللَّهِ یُقَلِّبُها کَیفَ یَشاءُ ساعةً کذا وَ ساعَة کذا: پس دلها میان دو انگشت از انگشتهاى خداست آن را چنان که خواهد مىگرداند ساعتى چنین و ساعتى چنین.»[2] و «قلب پسر آدم بر دو انگشت از انگشتهاى جبّار و عزّ و جل است هر گاه بخواهد بگرداند.»[3]
فضیحتهای دیگر: لغزشهای بسیاری است که هرکسی میکند و پنهان میماند.
مُستَعان: یعنی یاری دهنده؛ یارى جسته از او، که از او یارى خواهند؛پروردگار،بنده باید پیوسته از خدا بخواهد که او را به نیکوترین حال بگرداند و خطاهاى او را بپوشد و رسوایش نگرداند.
حَد: در لغت به معنى نهایت، و در اصطلاح منطقیان تعریف چیزى است به جنس و فصل قریب که آن را «حدّ تام» گویند. و به هر دو معنى بارى تعالى بىحد است.
ضلال: گمراهى.
جمال و کمال: در وجود حق، محدود به هیچ قید و زمان و مکانی نیست.
بیحدی تو در جمال و در کمال: یعنی پروردگارا تویی که از هر جهت بىحد ی ونهایتی برای تو متصوّر نیست، چنان که امیر مؤمنان (ع) فرماید: «آن که محدودش انگارد معدودش شمارد.»[4]
در کژی ما بیحدیم و در ضلال: یعنی چنان که بارى تعالى در ذات و اوصاف بىحد است و به کمال، آدمى نیز بىحد است در پیمودن راه ضلال. چنان که قرآن کریم فرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ اَلْغافِلُونَ.»[5]
مشتی لئیم: ما بندگانیم که نیروی بیحد پروردگار میتواند ما را به راه بیاورد.
تَقطیع: در لغت عرب به معنى اندازه اندام شدن جامه است، و در نظم و نثر فارسى به معنى بهمعنای قطعهْ پارچه بهکار رفته است؛
مصر: شهر، یعنی شهر وجود ما ویران شده و یک دیوار از آن باقی است.
البَقیَّه: استغاثت گونهاى است. (این یک تار مانده را براى ما نگه دار. ما را به دست دشمن مگذار).
دیو: شیطان.
لحم: گوشت.
شحم: پیه.
همانگونه که از ظاهر ابیات پیداست خطاب مولانا با پروردگار است و مناجاتى است به درگاه او، و اوست که در وجود بندگان تصرف مىکند و دل بنده را چنان که خواستِ اوست مىگرداند. مولانا در این مناجات به درگاه حق استغاثه مىکند که هر چند گناهکاریم و سزاوار کیفر، و هر چند این دعا در خور پیشگاه تو نیست اما تو رحمت بىمنتهایى.
ز آنکه این دَمها چه گر نالایق است رحمت من بر غضب هم سابق است
2672 / د /1
سپس گوید از تو مىخواهم بر ما گمراهان رحمت آرى و به راه راستمان در آرى تا شیطان که دشمن توست شادمان نگردد و این فقره برابر است با آن چه امام سجاد (ع) فرماید: «خدایا اگر به آتشم در آرى شادى دشمن تو در آن است، و اگر به بهشتم برى پیمبرت شادمان است، و من به خدا سوگند مىدانم شادى پیمبرت را از سرور دشمنت دوستتر مىدارى.»[6]
پروردگارا! ما بندگان تو، عهد میکنیم که در راه تو باشیم و صد بار و هزار بار این پیمان را میشکنیم. خدایا! تو را به نیروی الهیات سوگند، ما را چنانکه میپسندی بساز. ما یک تکهْ کهنه بودیم و دیگر چیزی از ما باقی نیست و در این لحظههای پایانی، پروردگار باید ما را بپذیرد. خدایا! باقیماندهْ وجودم را در راه حق بیاور تا شیطان خیلی شاد نشود. خدایا! عنایت ازلی تو از ازل، همهْ آفرینش را شامل شده است؛ بهسبب آن لطف و عنایت ازلی، رحم خود را نیز به اضافهْ قدرتت، آشکار کن. تو خدایی هستی که در گوشت و پیه وجود مادی ما هم رحم نهادهای.دعا هم آن دعایی است که پروردگار بر زبان ما جاری کند؛ این دعا هم بخشش و تعلیم توست.
[1] - (رساله قشیریه، ص 44)
[2] - (بحار الانوار، ج 72، ص 48، از علل الشرایع)
[3] - (مسند احمد، ج 2، ص 173)
[4] - (نهج البلاغه، خطبه 1)
[5] - (سوره اعراف،آیه 179)
[6] - (دعاى ابو حمزه)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |