( 2533)لاجرم هر مرغ بیهنگام را |
|
سر بریدن واجب است اعلام را |
( 2534)سر بریدن چیست کشتن نفس را |
|
در جهاد و ترک گفتن تفس را |
( 2535)آنچنانک که نیش کز دم بر کنی |
|
تا که یابد او ز کشتن ایمنی |
( 2536)بر کنی دندان پر زهری ز مار |
|
تا رهد مار از بلای سنگسار |
( 2537)هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر |
|
دامن آن نفسکش را سخت گیر |
( 2538)چون بگیری سخت آن توفیق هوست |
|
در تو هر قوت که آید جذب اوست |
( 2539)ما رمیت اذ رمیت راست دا |
|
هر چه کارد جان بود از جان جان |
( 2540)دست گیرنده ویست و بردبار |
|
دم بدم آن دم از او اومید دار |
تفس: این واژه باز هم در مثنوى آمده است:
ور از او غافل نبودى نفسِ تو کى چنان کردى جنون و تَفسِ تو
3684 / د /4
در این جا چنان که مىبینیم «تفس» مرادف جنون است. هر چند «تفس» در فرهنگها «گرمى و حرارت» معنى شده، لیکن در استعمال مولانا اگر هم قصد از این واژه «گرمى» باشد، گرمى مطلق نیست بلکه گرمى ناشى از غضب و تندى است که از نامتعادل بودن مزاج بر مىخیزد. در نسخه نیکلسون این واژه «نفس» ضبط شده، و درست نیست.
ظل: سایه.
ظل پیر: کنایت از توجه و دستگیرى اوست.
نفس کُش: کنایه از باز دارنده خود از هوى و هوس. به فرمان آورنده نفس.
توفیق: قرار دادن خداوند است کارهاى بنده را بر وفق رضاى خود، و موهبتى است از جانب او به بنده. امیر مؤمنان على (ع) در وصیّت خود به امام مجتبى (ع) فرماید: «پیش از اینکه این راه را بپویى باید از خداى خود یارى جویى و براى توفیق خویش رو بدو آرى.»[1]
ما رَمَیتَ: برگرفته است از آیه «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى: نیفکندى آن گاه که افکندى لیکن خدا افکند.»[2]
پیشِ قُدرت خلق، جمله بارگه عاجزان چون پیشِ سوزن کارگه
گاه نقشش دیو و گه آدم کند گاه نقشش شادى و گه غم کند
دست نه تا دست جنباند به دفع نطق نه تا دَم زند در ضَرّ و نفع
تو ز قرآن باز خوان تفسیرِ بیت گفت ایزد ما رَمَیت إِذ رمیت
615- 612 / د /1
و مقصود از استناد به این جمله از آیه شریفه این است که پیر آن چه به دست آورده از عنایت پروردگار است.
جان: استعاره از نیروى پیر است.
جان جان: یعنی پروردگار، عنایت حق تعالى.
بردبار: در وصف حق و ترجمه حلیم است.
( 2533) بالاخره براى اینکه امر وقت شناسى مختل نشود کشتن هر مرغ بىهنگامى واجب است. ( 2534) سر بریدن یعنى چه؟ یعنى در موقع جهاد با نفس ملایمت را کنار گذاشتن و نفس را با کمال جلادت کشتن. ( 2535) همان طور که نیش کژدم را مىکنى تا او از کشته شدن ایمنى یابد. ( 2536) یا دندان زهر آلود مار را مىکنى تا از بلاى سنگسار شدن برهد . ( 2537) نفس را هیچ کس مثل سایه پیر نمىکشد پس دامن آن نفس کش را محکم بگیر . ( 2538) دامن او را که محکم گرفتى او توفیق خداوندى است و هر قوهاى که در تو پیدا شود جذب اوست که تو را بطرف خود مىکشد . ( 2539) جمله « ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ » را بدان که کاملا درست است زیرا که جان هر چه دارد از جان جانان است پس کار جان همانا کار جانان خواهد بود. ( 2540) او است که دستگیرى مىکند ولى بصبر هر دم بدست گیرى او امیدوار باش.
مولانا به مَثل معروف که «مرغ بیهنگام شوم است»، از نفس آدمی سخن میگوید. نفس مانند خروسی که بیموقع آواز بخواند، شوم است و آن را باید کشت. چگونه؟ با مجاهده و سخت گرفتن بر خود. در این حالت نفس به خدمت حق در میآید و دیگرنفسی نمیماند که کشتنی باشد. البته برای کشتن نفس و یا به خدمت گرفتن نفس در راه حق، نیاز مبرم به یک راهنمای راه آشناست، برای اینکه کسی بتواند دست در دامن مرشدی بزند توفیق الهی لازم است؛ چرا که دسترسی به مردان راه حق، نیز جذب حق است، زیرا که ما کمانیم و تیرانداز خداست .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |