( 2552)پس ازین رو کفر و ایمان شاهدند |
|
بر خداوندیش هر دو ساجدند |
( 2553)لیک مؤمن دان که طوعاً ساجد است |
|
زآنکه جویای رضا و قاصد است |
( 2554)هست کرهاً گبر هم یزدانپرست |
|
لیک قصد او مرادی دیگر است |
( 2555)قلعهْ سلطان عمارت میکند |
|
لیک دعوی امارت میکند |
( 2556)گشته یاغی تا که ملک او بود |
|
عاقبت خود قلعه سلطانی شود |
( 2557)مؤمن آن قلعه برای پادشاه |
|
میکند معمور نی از بهر جاه |
( 2558)زشت گوید ای شه زشتآفرین |
|
قادری بر خوب و بر زشت مهین |
( 2559)خوب گوید ای شه حسن و بها |
|
پاک گردانیدیام از عیبها |
ساجد: کنایه از اقرار آورنده، خاضع.
طَوعاً: از روى میل، به رغبت.
قاصد: خواهنده، اراده کننده.
کَرهاً: ناخواه، برگرفته است از آیه وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمواتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: و او را گردن نهادند، آن چه در آسمانها و زمین است به خواه و ناخواه و بدو باز مىگردند.»[1] مؤمن خدا را سپاس گوید که او را خوب آفرید تا گروید و کافر در عین حال که خدا را آفریننده خود مىداند و به خداوندى او اعتراف مىکند گناه خود به خدا نسبت دهد چنان که شیطان سجده نکردن و گمراه شدن خویش را به خدا نسبت داد و گفت «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ اَلْمُسْتَقِیمَ.»[2]
گفت شیطان که بِما أغوَیتَنِى کرد فعلِ خود نهان دیو دَنى
گفت آدم که ظَلَمنا نَفسَنا او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما
1489- 1488/ د / 1
سلطانى: از آن سلطان گردیدن. کنایت از باز گردیدن به خدا.
مَهین: خوار.
( 2552) این است که کفر و ایمان زشت و زیبا گواه کمال او و در مقابل خداوندیش سر تعظیم فرود آوردهاند. ( 2553) ولى مؤمن بالطوع و الرغبة سجده مىکند زیرا که جویاى رضاى او بوده و از روى قصد و نیت خالص او را مىپرستد. ( 2554) گبر هم بطور اکراه یزدان پرست است ولى قصد و نیت او از این پرستش چیز دیگرى است. ( 2555) قلعه سلطان را تعمیر مىکند ولى خود دعوى سلطنت دارد. ( 2556) یاغى شده که تا قلعه مال او باشد ولى عاقبت قلعه مال سلطان خواهد بود. ( 2557) ولى مؤمن آن قلعه را براى سلطان مىسازد نه براى جاه و مقام. ( 2558) زشت بزبان حال مىگوید اى پادشاه زشت آفرین تو بخوب و بد قادر هستى. ( 2559) خوب نیز مىگوید اى پادشاه حسن و روشنى تو مرا از عیبها پاک کردهاى. (- حاصل این است که او خوب و بد گل و خار زشت و زیبا هر چه را که بخواهد خلق مىکند. (- او بهر سلطانى سلطنت داشته و کار ساز همه بوده هر چه اراده کند آن را مىکند.
مولانا می گوید: یکی «طوعاً» و از روی رغبت و ایمان و دیگری «کُرهاً» و از روی بیمیلی و قصد دنیوی یا برای تظاهر به ایمان و بهرهبرداری از آن در زندگی اجتماعی سجده میکند. «قلعه سلطان»، تن و زندگی این جهانی است که یکی آن را برای خود و فرمانروایی نفس میسازد و دیگری آن را در خدمت حق قرار میدهد. مولانا میگوید: کافر، فرعون یا شیطان، همه معترفند که همهْ پدیدهها آفریده حق است و اگر گناه خود را به ارادهْ حق ربط میدهد باز اعتراف به قدرت حق دارد. حتی شیطان هم خود را مقصر نمیداند و میگوید: « فَبِما أَغْوَیْتَنِی » از طرف دیگر انسان پاکنهاد هم میگوید: ای پادشاه زیبایی و روشنی! تو مرا از همهْ عیبها پاک و طاهر گردانیدی. پس انسانهای نیکسرشت و با ایمان نیز توفیقات خود را از جانب پروردگار میدانند و اعتراف میکنند که اگر عنایت ربّانی نبود هرگز از خود حرکتی و جنبشی در مسیر خیر نمیدیدند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |