عاشق حقیقى سوخته معشوق است
( 2580)ما اگر قلاّش و گر دیوانهایم |
|
مست آن ساقی و آن پیمانهایم |
( 2581)بر خط و فرمان او سر مینهیم |
|
جان شیرین را گروگان میدهیم |
( 2582)تا خیال دوست در اسرار ماست |
|
چاکری و جانسپاری کار ماست |
( 2583)هر کجا شمع بلا افروختند |
|
صد هزاران جان عاشق سوختند |
( 2584)عاشقانی کز درون خانهاند |
|
شمع روی یار را پروانهاند |
( 2585)ای دل آنجا رو که با تو روشنند |
|
وز بلاها مر تو را چون جوشنند |
( 2586)بر جنایاتت مواسا میکنند |
|
در میان جان تو را جا میکنند |
( 2587)زان میان جان تو را جا میکنند |
|
تا تو را پر باده چون جا میکنند |
( 2588)در میان جان ایشان خانه گیر |
|
در فلک خانه کن ای بدر منیر |
( 2589)چون عطارد دفتر دل واکنند |
|
تا که بر تو سرها پیدا کنند |
( 2590)پیش خویشان باش چون آوارهای |
|
بر مه کامل زن ار مه پارهای |
قَلاّش:به معنای زیرک و هوشیار است. ، مزور، و خراباتى معنى شده، لیکن در استعمال مولانا به معنىِ بىپروا، بىاعتنا، مجرد، و مانند آن به کار رفته است. همچون «رند» که تاب معنیهاى فراوان دارد. واژه را فارسى دانستهاند.[1]
جان شیرین: زندگی این جهانی است.
اسرار: جمع سر: درون، نهان، به معنای آن مرتبه از باطن انسان است که عالیتر از قلب است و معرفت در آن مرتبه آغاز میشود.
شمع بلاافروختند: یعنی دلهای مستعد را متوجه حق کردند.
درون خانه:یعنی مرتبهْ آگاهی از اسرار حق. کنایه از محرم، رسیده به معشوق.
روشن بودن: شاد، صافى، یک دل.
جمعِ مرغان کز سلیمان روشناند پرّ و بال بىگنه کى بر کنند
3749 / د /2
آنجاکه با تو روشنند: پناه مردان حق و پیران طریقت است. پیران تورا به مقامی میرسانند که «بلاهای عشق» هم تو را نیازاد.
جوشن: زره. جوشن بلا بودن: مانع آسیب گشتن، دفع بلا کردن.
پر باده کردن: یعنی سرشار از معرفت و آگاهی،کنایه از آشنا کردن به حقایق.
در میان جان خانه گرفتن: خود را در دل آنان جا کردن.
بدر مُنیر: ماه تمام. نورانى، مولانا، مرید شایسته را که به نور حق، روشن است «بدر منیر» خطاب میکند. پیران، دفتر دل خود را بر مریدان شایسته میگشایند و اسرار را به آنها میگویند.
عطارد: ستارهاى از هفت سَیّاره، پس از ماه و پیش از زهره، و آن را «دبیر فلک» گفتهاند. ستاره عطارد در نزد علماى نجوم متعلق است بقوه اندیشه و دانش الهى و وحى و نیز متعلق است بصاحبان دیوان و دبیران.
دفتر دل وا کردن: کنایه از اسرار نهانى را گشودن.
خویشان: مردان حق، انسانهاى کامل، آنان که با مرید سنخیّت دارن، یاران راه خدایند
آواره: شیدا، شیفته، سر گردان از شدت عشق.
گفته با خود در سحرگه کاى احد حالِ آن آواره ما چون بود
4379/ د / 3
مه کامل: استعاره از ولى و شیخ، همان انسان کامل است.
مه پاره: استعاره از سالکِ به کمال نرسیده، سالکی است که خود را به کمال میرساند.و در «آواره» و «ماه» اشاره است بدان چه میان عامه شایع است که دیوانه چون هلال بیند دیوانگیش فزون شود.
ما اگر خراباتی دیوانه باشیم، باز مست آن ساقی حقیقت و سرخوش از پیمانه وحدت او هستیم. ما جملگی بر حکم و فرمان حق سر مینهیم؛ یعنی تسلیم و فرمانبردار میشویم و جان شیرین خود را در گرو او قرار میدهیم. تا وقتی که امید و آرزوی دیدار دوست در دلهایمان جاگرفته باشد، بندگی و جان نثار کردن، وظیفه و کار ما محسوب میشود. هرجا که شمع بلا را شعلهور کردند، با آتش آن، جان صدها هزار عاشق را سوزاندند؛ عاشقانی که محرم درگاهند، و پروانهوار گرد شمع روی معشوق میگردند.
غزالى در فصل «حقیقت ذکر» گوید: «و اصل آن است که دل از حدیثِ تازى و پارسى و هر چه هست خالى شود و همه وى گردد، که هیچ چیز دیگر در وى نگنجد. و این نتیجه محبّتِ مُفرَط بود که آن را عشق گویند و عاشقِ گرم رو همگى دل به معشوق دارد. و باشد که از دل مشغولى که به وى دارد، نام وى فراموش کند.»[2] مؤمنان عاشق حقاند، نفس را کشتند و خود را در پیشگاه خدا فنا کردند، لاجرم حق بدانها پاداشى داد که در خور فضل و بزرگى اوست که «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوى فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِیَ اَلْمَأْوى.»[3]
[1] - (دکتر معین، حاشیه برهان قاطع، از دُزى)
[2] - (کیمیاى سعادت، ج 1، ص 254)
[3] - (سوره نازعات،آیه 40- 41)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |