خداوند متعال، دوست دارد که میان فرزندانتان به عدالت رفتار کنید. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(277)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:12 عصر  

عاشق حقیقى سوخته معشوق است(ادامه)


 ( 2591)جزو را از کل خود پرهیز چیست

 

با مخالف این همه آمیز چیست

( 2592)جنس را بین نوع گشته در روش

 

غیب‌ها بین عین گشته در رهش

( 2593)تا چو زن عشوه خری ای بی‌خرد

 

از دروغ و عشوه کی یابی مدد

( 2594)چاپلوس و لفظ شیرین و فریب

 

می‌ستانی می‌نهی چون زر به جیب

( 2595)مر تو را دشنام و سیلی شهان

 

بهتر آید از ثنای گمرهان

( 2596)صفع شاهان خور مخور شهد خسان

 

تا کسی گردی ز اقبال کسان

( 2597)زان‌که از ایشان خلعت و دولت رسد

 

در پناه روح جان گردد جسد

( 2598)هر کجا بینی برهنه و بی‌نوا

 

دان که او بگریخته‌ست از اوستا

( 2599)تا چنان گردد که می‌خواهد دلش

 

آن دل کور بد بی‌حاصلش

( 2600)گر چنان گشتی که استا خواستی

 

خویش را و خویش را آراستی

( 2601)هر که از استا گریزد در جهان

 

او ز دولت می‌گریزد این بدان

 جزو: در اصطلاح صوفیان وجود متعین یا عینى است، و در اینجا کنایه از «انسان ناقص» است.

کل: وجود مطلق و ذات حق، و در اینجا مقصود «انسان کامل» است.

مخالف: استعاره از تعلّقات دنیوى، هواى نفس، و مانند آن، اغیارند که از این حقایق بویی نبرده‌اند و با آنها نباید آموخت.

جنس: در تداول منطقیان «کلى» است که ماهیتهاى مختلف الحقیقة را در بر گیرد چون «حیوان» که انسان، چهار پا، پرنده، و هر جاندارى را شامل است.

نوع: کلّى است که ماهیت مُتَّحِدُ الحقیقة را شامل بود. جنس با فصل مقوم به نوع تبدیل گردد، چنان که حیوان چون با ناطق که فصل مقوم است ترکیب شود حقیقت انسان پدید آید.

غیبها عین گردیدن: رسیدن به مرحله شهود.

رَهِش: به معنای رهیدن، آزاد گشتن از تقید به اوصاف.

عشوه خر: طالب عشوه. خریدار سخنان به ظاهر فریبنده و تهى از حقیقت. کسى که از روى نادانى فریب ظاهر را خورد،سخنان فریبنده را باور کردن و فریب خوردن؛ در این مورد خاص، یعنی به امور دنیایی دل‌بستن و از حق بازماندن (مولانا در موارد زیادی میان زن و نفس مشابهت قائل شده است)

چاپلوس: صفت است، لیکن در این بیت به معنى اسم به کار رفته است.

شهان: (جمع شه) استعاره از مردان کامل، راهنمایان به حق.

بهتر آید: یعنی ضروری‌تر و سودمندتر است.

گمرهان: استعاره از آنان که دیده حقیقت بین ندارند. فریب خوردگان دنیا و هوى .

صَفع: با پنجه بر گردن کسى زدن، پس گردنى، همان سیلی است

شَهد: انگبین که از موم جدا شده ، انگبین خالص. کنایت از سخنان شیرین و دل فریب، سخنان موافق میل.

کس: در تداول: سر شناس، بزرگ. و در این بیت مقصود تهذیب یافته و با کمال است.

شاهان و کسان: همان انسان‌های کاملند.

اقبال: روى آوردن، توجه.

خلعت و دولت: کنایه از کمال، معرفت، توفیق مرید در راه حق است.

روح: استعاره از مرد روحانى. انسان کامل که جسم خاکی را به جان بدل می‌کند و به کمال می‌رساند.

جسد: استعاره از انسان ناقص و به کمال نارسیده. (فریب زیور دنیا را نباید خورد و بار تکلیف و ریاضت مردان حق را باید برد، که آن رنج زاید و این رتبت افزاید).

 برهنه و بى‏نوا: استعاره از کسى که از معرفت بى‏بهره است.

اوستا: کنایه از مرشد و راهنما.

خویش: خود.

 ( 2591) جزء چرا باید از کل خود بپرهیزد و براى چه با مخالف و بیگانه بیامیزد. ( 2592) جنس را ببین که در روش از کل خود جدا شده و نوع تشکیل داده است عیبها را ببین که متعین شده و جدایى اختیار کرده است اگر این عیبها و تعینات نبود همگى یکى بوده جزءها بکل پیوسته بودند. ( 2593) اى بى‏خرد تا کى تو چون زنان عشوه همى‏خرى تو از دروغ و عشوه کى نیرو و مدد مى‏گیرى؟. ( 2594) الفاظ شیرین و فریبنده و چاپلوسى‏ را خریده و چون زر ناب در جیب خود پنهان مى‏کنى؟ .( 2595) ولى بدان که سیلى و دشنام شاهان براى تو از مدح و ثناى گمراهان بهتر و مفیدتر است‏ . ( 2596) سیلى پادشاهان را بمنت بخور و شهد پست فطرتان و نانشان را مخور تا از برکت اقبال کسان کسى گردى‏. ( 2597) براى اینکه از آنها بتو خلعت و دولت مى‏رسد زیرا در پناه روح است که جسد جان گرفته و زنده شده جسم مبدل بجان مى‏گردد. ( 2598) هر جا برهنه بى‏نوایى دیدى بدان که او از استاد گریخته است‏. ( 2599) تا مطابق دل خواه خود گردد همان دلى که کور و بد و بى‏حاصل است‏. ( 2600) اگر چنان شدى که استاد مى‏خواهد خود وجود خود را آراسته‏اى‏. ( 2601) آن که در جهان از استاد مى‏گریزد یقین بدان که از دولت فرار مى‏کند .

«جنس یا نوع»، به نظر نمی‌رسد که مولانا معنای اصطلاحی جنس و نوع را در حکمت قدیم در نظر داشته باشد. او به‌طور کلی، مریدان را به یک کلیّت یعنی جنس می‌گیرد و مردان کامل را یک کلیت جامع‌تر یعنی «نوع» و می‌گوید: در اثر پیوستن به مردان کامل، مرید به یک کلیّت جامع‌تر می‌رسد و در این روش یا سلوک، «غیب‌ها» مانند امور عینی، با چشم باطن، قابل مشاهده می‌شوند. اگر انسان روح را برهاند و در مسیر کمال بیاندازد، امور غیبی برای او عینی می‌شود. مولانا می‌گوید: اگر مرید هدایت، انسان کامل را بپذیرد «خویش» را و یاران را به معرفت حق می‌آراید.

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 538 بازدید
بازدید دیروز: 528 بازدید
بازدید کل: 1400972 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]