( 2641)اصل نقدش داد و لطف و بخشش است |
|
قهر بر وی چون غباری از غش است |
( 2642)از برای لطف، عالم را بساخت |
|
ذرهها را آفتاب او نواخت |
( 2643)فرقت از قهرش اگر آبستن است |
|
بهر قدر وصل او دانستن است |
( 2644)تا دهد جان را فراقش گوشمال |
|
جان بداند قدر ایام وصال |
( 2645)گفت پیغامبر که حق فرموده است |
|
قصد من از خلق احسان بوده است |
( 2646)آفریدم تا ز من سودی کنند |
|
تا ز شهدم دستآلودی کنند |
( 2647)نی برای آنکه تا سودی کنم |
|
وز برهنه من قبایی بر کنم |
اصل نقد: سرمایه، مایه. و معنى بیت گرفته از حدیثى است منقول از ابو هریره که خداوند عزّ و جل فرمود: «سَبَقَت رَحمَتِى غَضَبِى.»[1] در تفسیر « «یا أَیُّهَا اَلْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ اَلْکَرِیمِ» ابو بکر وراق گفت جواب در آیه است... پندارى سائل را آموخت تا گوید «غَرَّنِى کَرَمُکَ.» [2]
آفتاب او: یعنی وجود پروردگار که نورش بر تمام ذرات هستی میتابد.
غبارى از غش: کنایه از رو پوش.
فرقت از قهرش: صفت قهاریت او موجب جدایى است، اما غرض آن است که بنده قدر وصل را بداند و به سوى او باز گردد. و معنى بیت نزدیک به این بیت است از عباس احنف:
سَأطلُبُ بُعدَ الدَّارِ عَنکُم لِتَقرَبُوا وَ تَسکُبُ عَیناىَ الدُّمُوعَ لِتَجمدا
(از شما دور مىشوم تا نزدیک آیید و دیدهگانم اشک مىریزد تا خشک شود).
من رشته محبت تو پاره مىکنم شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
ایام وصال: روزگاری است که روح با هستی مطلق پیوسته و در این قالب خاکی زندانی نبوده است.
آفریدم: اشاره است به حدیث «یَقُولُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إنَّما خَلَقتُ الخَلقَ لِیَربوا عَلَىَّ وَ لَم أخلُقهُم لِأربَحَ عَلَیهِم: همانا آفریدگان را آفریدم تا از من سود برند، و نیافریدم آنان را تا از ایشان سود برم.»[3] و بدین معنى حدیثى از عمّاره است که از امام صادق (ع) پرسیدم خدا آفریدگان را پدید آورد فرمود «... ما خَلَقَهُم لِیَجلِبَ مِنهُم مَنفَعَةً وَ لا لِیَدفَعَ بِهِم مَضَرَّةً بَل خَلَقَهُم لِیَنفَعَهُم وَ یُوصِلَهُم إلى نَعِیمٍ الاَبَدِ.» [4]
دست آلود از شهد کردن: کنایه از بهرهاى اندک بردن.
از برهنه قبا بر کندن: از مفلس نقد خواستن.
گفت مست اى محتسب بگذار و رو از برهنه کى توان بُردن گرو
2397 / د /2
شیطان اصل را بر این میگذارد که پروردگار، او را هم میبخشد، زیرا مطابق حدیث، رحمت خدا بر غضب سبقت دارد. مولانا از زبان شیطان، یادآور این حدیث قدسی است: من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه آفریدم تا از من سودی برند». بنابراین بنده چیزی ندارد که شایستهْ حق باشد.
( 2648)چند روزی که ز پیشم رانده است |
|
چشم من در روی خوبش مانده است |
( 2649)کز چنان رویی چنین قهر ای عجب |
|
هر کسی مشغول گشته در سبب |
( 2650)من سبب را ننگرم کان حادث است |
|
زآنکه حادث حادثی را باعث است |
( 2651)لطف سابق را نظاره میکنم |
|
هرچه آن حادث دوباره میکنم |
( 2652)ترک سجده از حسد گیرم که بود |
|
آن حسد از عشق خیزد نه از جحود |
( 2653)هر حسد از دوستی خیزد یقین |
|
که شود با دوست غیری همنشین |
( 2654)هست شرط دوستی غیرتپزی |
|
همچو شرط عطسه گفتن دیر زی |
چند روزى: کنایه از آن که عمر این جهان اندک است و زود به سر مىرسد و آن چه باقى است آخرت است، و اشاره به وعده خدا به ابلیس دارد که تا قیامت او را مهلت داد.
چشم در روى ماندن: به شگفت ماندن، خیره شدن.
سبب: آن چه موجب قهر خدا بر ابلیس و رانده شدن گردید (سجده نکردن آدم).
دو پاره کردن: نابود کردن، از میان بردن.
غیرت پزى: غیور بودن، غیرت داشتن، رشک بردن.
دیر زى: جمله دعایى است که عطسه کننده را گویند. از امام صادق (ع) روایت است «الرَّجُلُ یَعطِسُ فَیُقالُ لَهُ یَرحَمُکُمُ اللَّهُ: آدمى عطسه مىکند او را گویند خدایتان بیامرزاد.»[5]
باز شیطان است که از لطف حق سخن میگوید و نافرمانی خود را به مشیت پروردگار ربط میدهد: ز پیشم رانده است؛ یعنی پروردگار مرا از پیش خود رانده است. شیطان میگوید: شما بیهوده نافرمانی مرا سبب قهر پروردگار میدانید، به عکس، «قهر» او مرا به کجاندیشی و نافرمانی کشاند. کار خدا را نمیتوان با سببهایی که شما میگویید توجیه کرد. نافرمانی من حادث است و باعث آن، حادث دیگر، یعنی قهر الهی است. من به اسباب و علل ظاهری کاری ندارم، زیرا قهر حادث را نادیده میگیرم و به لطف پروردگار امید میبندم. «لطف سابق» یا لطف ازل، توجه و عنایت حق است که پیش از خلقت صوری شامل حال ما بوده است، یا لطف و رحمت حق است که به موجب حدیث، بر غضب او سبقت دارد. شیطان میگوید: من در برابر حق، قصد جحود و انکار نداشتم. عاشقِ حق بودم و از توجه او به آدم دچار حسد و غیرت شدم. اگر به آدم سجده میکردم او را همنشین و همپایه خدا گرفته بودم و این شرک بود. «غیرت پزی»؛ یعنی جوشش غیرت که لازمهْ عاشقی است. همانطور که هر وقت کسی عطسه کند میگویند: عافیت باشد، یرحمک الله؛ الحمدلله و یا «دیر زی».
[1] - (مسند احمد، ج 2، ص 242، 258، 397)
[2] - (تفسیر ابو الفتوح رازى، سوره انفطار، ذیل آیه 6)
[3] - (احادیث مثنوى، ص 58)
[4] - (علل الشرایع، ص 9، بحار الانوار، ج 5، ص 313)
[5] - (سفینه البحار، ج 2، ص 203)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |