( 2655)چونکه بر نطعش جز این بازی نبود |
|
گفت بازی کن چه دانم در فزود |
( 2656)آن یکی بازی که بد من باختم |
|
خویشتن را در بلا انداختم |
( 2657)در بلا هم میچشم لذات او |
|
مات اویم مات اویم مات او |
( 2658)چون رهاند خویشتن را ای سره |
|
هیچ کس در شش جهت از ششدره |
( 2659)جزء شش از کل شش چون وا رهد |
|
خاصه که بیچون مر و را کژ نهد |
( 2660)هر که در شش او درون آتش است |
|
اوش برهاند که خلاق شش است |
( 2661)خود اگر کفرست و گر ایمان او |
|
دستباف حضرت است و آن او |
نطع: صفحه شطرنج که مهرهها را در آن چینند و ظاهراً نطع براى نرد به کار نرفته است. مولانا نطع را از بازى شطرنج، و ششدره را از بازى نرد گرفته است، چون نتیجه در هر دو بازى مغلوب شدن حریف است.
باختم: یعنی انجام دادم؛ بازی کردم.
سَره: خوب.
ششدره: ششدر در بازى نرد چنان است که پیشا پیش شش خانه حریف به وسیله مهرههاى حریف دیگر گرفته باشد و او نتواند مهره خود را حرکت دهد و به خانهاى رساند. مولانا آن را به معنای کسی به کار میبرد که از هیچ سو راه گریز نداشته باشد.
جزو شش: آن که در شش جهت قرار دارد، آن که محدود است.
کُلِّ شش: استعاره از قدرت حق تعالى که محیط بر کلّ عالم است. کل آفرینش است که همه ما جزء آن هستیم.
بىچون: کنایه از حق تعالى.
کژ نهادن: کنایه از بد بخت آفریدن.
دست باف: کنایه از ساخته و آفریده.
( 2655) در صفحه شطرنجش این بازى را پیش آورده بود و گفت بازى کن من چه مىتوانستم بکنم و چگونه با تقدیر مخالفت مىکردم. ( 2656) آن یک بازى هم که بود من باخته و خود را در بلا انداختم. ( 2657) اکنون در بلا هم غرق در مذلت او بوده و بکلى مات او هستم. ( 2658) کسى چه سان مىتواند خویشتن را از این شش در که شش جهت را بروى او بسته است رها سازد. ( 2659) جزء که در ششدر است از ششدرى که کل او را تهیه کرده چگونه رها مىشود خاصه وقتى که خداى بىچون او را کج نهاده باشد. ( 2660) آن که در ششدر در درون آتش است رها کنندهاش فقط کسى است که ششدر را خلق کرده است. ( 2661) اگر خود کفر است و اگر ایمان دست باف حضرت او بوده و او باین مرحلهاش انداخته است.
شیطان همه چیز را به مشیت حق مربوط میکند و میگوید: دستگاه هستی مانند صفحهْ شطرنجی است که من روی آن، یک بازی بیشتر نداشتم و نافرمانی تنها حرکتی بود که توانست از من سر بزند. شیطان میگوید: من از چهار طرف و از بالا و پایین هستی گریزی نداشتم. مولانا از زبان شیطان ما هرچه میکنیم در محدودهْ این عالم صورت است و اگر خدای بیچون ما را با خلقت شیطان آفریده باشد، نمیتوانیم نافرمانی نکنیم. سپس میگوید: همهْ مخلوقات در عالم صورت در خطر لغزیدن و نافرمانیاند. ابلیس در این مناظره می گوید: سجده نکردن من آدم را، برخاسته از عشق من به حق است که از غایت غیرت بر معشوق نتوانستم جز او را سجده کنم. اکنون به فراق گرفتارم و این گرفتارى را به دل خریدارم، چرا که خواست اوست و هر چه از دوست مىرسد نیکوست:
غرقِ حق خواهد که باشد غرقتر همچو موجِ بحرِ جان زیر و زبر
زیرِ دریا خوشتر آید یا زبر تیرِ او دل کشتر آید یا سپر
1746- 1745/ د / 1
به نظر مىرسد مولانا در طرح این مناظره و سرودن این ابیات به گفته حلاّج نظر داشته است که: «موسى (ع) با ابلیس در عقبه طور به هم رسیدند. موسى گفت چه چیزی منع کرد تو را از سجود؟ گفت دعوى من به معبود واحد و اگر سجود کردمى آدم را مثل تو بودمى، زیرا که تو را ندا کردند یک بار گفتند: «اُنظُر إلَى الجَبَلِ» بنگریدى، و مرا ندا کردند هزار بار که «أُسجُدُوا لِآدَمَ» سجود نکردم، موسى گفت: اکنون یاد کنى او را؟ گفت: اى موسى، یاد یاد نکنند... خدمت من اکنون صافىتر است.»[1]
[1] - (طواسین، ص 45- 47) (و براى تفصیل بیشتر نگاه کنید به: نامههاى عین القضاة، بخش اول، ص 313- 315)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |