( 2682)گفت ابلیسش گشای این عقدهها |
|
من محکم قلب را و نقد را |
( 2683)امتحان شیر و کلبم کرد حق |
|
امتحان نقد و قلبم کرد حق |
( 2684)قلب را من کی سیهرو کردهام |
|
صیرفیام قیمت او کردهام |
( 2685)نیکوان را رهنمایی میکنم |
|
شاخههای خشک را بر میکنم |
( 2686)این علفها مینهم از بهر چیست |
|
تا پدید آید که حیوان جنس کیست |
( 2687)گرگ از آهو چو زاید کودکی |
|
هست در گرگیش و آهویی شکی |
( 2688)تو گیاه و استخوان پیشش بریز |
|
تا کدامین سو کند او گام تیز |
( 2689)گر به سوی استخوان آید سگ است |
|
ور گیا خواهد یقین آهو رگ است |
«امتحان شیر و کلب» یعنی وسیلهْ تمیز مؤمن و کافرم.
«صیرفی» یعنی صراف؛ تشخیص دهندهْ خالص از ناخالص.
عَقد: گره، بند.
عجز فَلک را به فلک وا نماى عقد جهان را ز جهان وا گشاى
(نظامى، مخزن الاسرار، ص 8)
ور گشادى عَقدِ او را عقلها انبیا را کى فرستادى خدا
3197 / د /4
محکّ: (اسم آلت از حک: سودن، خراشیدن) سنگى که زرگر با آن زر را ساید، تا عیار آن معلوم کند.
قلب: ناسره.
وا نمایم رازِ رستاخیز را نقد را و نقد قلب آمیز را
3531 / د /1
نقد: سیم و زر مسکوک.
امتحان شیر و کلب: یعنی وسیلهْ تمیز مؤمن و کافرم.
صیرفى: یعنی صراف؛ تشخیص دهندهْ خالص از ناخالص. سیم و زر سره کننده، آن که سره را از ناسره معلوم دارد.
علفها: منافع و لذات دنیاست.استعاره از مکرهایى که شیطان با فرزندان آدم کند.
تو گیاه و استخوان...: مضمون این دو بیت یکى از داوریهاى على (ع) را به خاطر مىآورد. مؤلّف کتاب قضاء امیر المؤمنین (ع) نویسد: «عربى از على (ع) پرسید سگى بر میشى جست و از میش حیوانى زاد، حکم آن چیست؟ فرمود: او را در خوردن بیازماى اگر گوشت خورد سگ است و اگر علف خورد گوسفند. گفت بینم که هم این خورد و هم آن. گفت: در آشامیدن آزمایشش کن اگر گردن کشد و با دهان آب خورد گوسفند است و اگر با زبان خورد سگ است. گفت گاه چنین کند و گاه چنان. گفت او را در رفتن با گلّه بیازماى اگر پى افتد سگ است و اگر پیش افتد گوسفند است. گفت گاه چنین رود و گاه چنان. گفت آن را در نشستن بیازماى اگر به سینه خفتد گوسفند است و اگر نشیمن بر زمین نهد سگ. گفت گاه چنین کند گاه چنان. فرمود او را سر ببُر اگر آن را اشکنبه بود گوسفند است و اگر روده دارد سگ است. عرب از این داورى در شگفت ماند.»[1]
( 2682) ابلیس گفت این گره را باید گشود من محک هستم که نقد و قلب را از هم جدا مىکنم. ( 2683) خداوند مرا امتحان شیر و سگ و نقد و قلب قرار داده است. ( 2684) قلب را من سیه روى نکردهام من صرافم و قیمت آن را تعیین نمودهام. ( 2685) من نیکان را راهنمایى کرده و بدان را پیشوایى مىکنم. ( 2686) این علفها را جلو آنها مىگذارم تا از روى خوراک آنها معلوم شود هر یک چه حیوانى هستند. ( 2687) سگ اگر از آهو کودکى بزاید سگ بودن و آهو بودن او هر دو مشکوک است. ( 2688) وقتى استخوان و گیاه در جلوش بگذارى باید دید بطرف کدامیک از این دو مىرود. ( 2689) اگر بطرف استخوان رفت سگ است و اگر بطرف گیاه رفت آهو است.
شیطان از خود چنین دفاع میکند: بدیها از فطرت آفریدگان است و این نکته را توجه داشته باش که من وسیلهْ شناسایی نیک و بدم و چیز خوب را به بد تبدیل نمیکنم. من خالق شرور نیستم، بلکه شرور در نهاد انسانها سرشته شده است، به دلیل اینکه هرگاه صدایشان میکنم به ندای من پاسخ میدهند. اگر سنخیتی میان نهاد آدمیان و دعوت و اضلال من نبود چنین پاسخی داده نمیشد. من نیکان را راهنمایی میکنم و بدان را تباه میسازم. در ابیات بعد شیطان میگوید: خیر و شر در هستی به هم آمیخته است و هر انسانی از هر دو بهرهای دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |