( 2782)آن یکی میرفت در مسجد درون |
|
مردم از مسجد همیآمد برون |
( 2783)گشت پرسان که جماعت را چه بود |
|
که ز مسجد میبرون آیند زود |
( 2784)آن یکی گفتش که پیغامبر نماز |
|
با جماعت کرد و فارغ شد ز راز |
( 2785)تو کجا در میروی ای مرد خام |
|
چونکه پیغامبر بدادست السلام |
( 2786)گفت آه و دود از آن آه شد برون |
|
آه او میداد از دل بوی خون |
( 2787)آن یکی گفتا بده آن آه را |
|
وین نماز من تو را بادا عطا |
( 2788)گفت دادم آه و پذرفتم نماز |
|
او ستد آن آه را با صد نیاز |
( 2789)شب بخواب اندر بگفتش هاتفی |
|
که خریدی آب حیوان و شفا |
( 2790)حرمت این اختیار و این دخول |
|
شد نماز جملهْ خلقان قبول |
السَّلام دادن: کنایه از تمام کردن نماز که با جمله «السَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللَّهُ وَ بَرَکاته» پایان مىیابد.
دود از آه برون شدن: کنایه از سخت سوزان بودن آن، از سوز دل بر آمدن آه.
شفا: را باید مُمال (شِفى) خواند.
دخول: در شدن، در آمدن. و در اینجا مقصود در آمدن در زمره نماز گزاران است.
( 2782) کسى براى اداى نماز بمسجد رفته دید که مردم از مسجد بیرون مىآیند . ( 2783) پرسید که چرا مردم از مسجد بیرون مىآیند . ( 2784) یکى جواب داد که پیغمبر (ص ع) جماعت را بجا آورده و نماز را تمام کرد . ( 2785) تو کجا مىروى پیغمبر (ص ع) سلام نماز را هم داده . ( 2786) آهى که دود آتش دل بود از سینه بر آورد و بیرون آمد بطورى که آهش بوى خون مىداد . ( 2787) یکى از مردم گفت تو این آه را بمن ده نماز من مال تو باشد . ( 2788) گفت آه را دادم و نماز را قبول کردم آن شخص هم آه را با منت پذیرفت . ( 2789) شب در خواب هاتفى باو گفت که تو آب حیوان و شفا دهنده خریدى . ( 2790) به احترام این داد و ستد نماز تمام مردم قبول شد .
فضیلتی که در این ابیات مورد نظر مولاناست، فضیلت اشتغال روح به پروردگار است که عبادت جسم بدون آن ارزشی ندارد. آن مردی که به نماز پیامبر نرسیده بود حالش منقلب شد و آهی از نهاد برکشید. آه او که از دل برآمده بود بوی خون میداد، یعنی آه او نشانه سوز دل بود. «با صد نیاز» یعنی با شوق بسیار و با یک دنیا علاقه. یکی از آن میان گفت: این آهِ پرسوز را به من بده و من نمازی را که خواندهام به تو میدهم. آن شخص پذیرفت. هاتف غیبی به مردی که آه را خریده است گفت: به حرمت این انتخاب و دخول در این معامله، پروردگار نماز همه را قبول کرد. در تذکرة الاُولیای شیخ عطار حکایتی در باره ابراهیم ادهم نقل شده که بی مناسبت باآنچه مولانا در این جا سروده است، نمی باشد و آن این که: «نقل است که عیالمندی پس از نماز شام به خانه مىرفت و در دست چیزى نه. و همه روز رفته بود و هیچ به دست نیاورده و گرسنه و به غایت دل تنگ شده که به اطفال و عیال چه گویم؟ که تهى دست مىروم، و عظیم پر درد و اندوه مىرفت. ابراهیم ادهم را دید ساکن نشسته. گفت یا ابراهیم، مرا از تو غیرت مىآید که تو چنین ساکن و فارغ نشستهاى. ابراهیم گفت هر چه ما کردیم از عبادتهاى مقبول و خیرات مبرور، آن جمله را به تو دادیم این یک ساعت اندوه خود به ماه ده.»[1]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |