( 2791)پس عزازیلش بگفت ای میر راد |
|
مکر خود اندر میان باید نهاد |
( 2792)گر نمازت فوت میشد آن زمان |
|
میزدی از درد دل آه و فغان |
( 2793)آن تأسف و آن فغان و آن نیاز |
|
درگذشتی از دو صد ذکر و نماز |
( 2794)من تو را بیدار کردم از نهیب |
|
تا نسوزاند چنان آهی حجاب |
( 2795)تا چنان آهی نباشد مر تو را |
|
تا بدان راهی نباشد مر تو را |
( 2796)من حسودم از حسد کردم چنین |
|
من عدوّم کار من مکرست و کین |
( 2797)گفت اکنون راست گفتی صادقی |
|
از تو این آید تو این را لایقی |
( 2798)عنکبوتی تو مگس داری شکار |
|
من نیم ای سگ مگس زحمت میار |
( 2799)باز اسپیدم شکارم شه کند |
|
عنکبوتی کی به گرد ما تند |
( 2800)رو مگس میگیر تا توانی هلا |
|
سوی دوغی زن مگسها را صلا |
( 2801)ور بخوانی تو به سوی انگبین |
|
هم دروغ و دوغ باشد آن یقین |
( 2802)تو مرا بیدار کردی خواب بود |
|
تو نمودی کشتی آن گرداب بود |
( 2803)تو مرا در خیر زآن میخواندی |
|
تا مرا از خیرِ بهتر راندی |
عزازیل: نام ابلیس است ، و سه بار در سفر لاویان (فصل 16، آیههاى 9، 10، 26) آمده است.
حجاب: باید «حجیب» خوانده شود. (تو را بیدار کردم مبادا در غم فوت شدن نماز از سوز دل آهى کشى و آن آه تو را به خدا نزدیک کند).
توانى: براى رعایت وزن «تانى» خوانده شود.
مگس: تعبیری برای انسان ضعیفالنفس است.
زحمت میار: یعنی مزاحم نشو.
دوغ: یعنی فریب ، نعمتهاى فریبندهى دنیا.
عسل تو هم دوغ است: یعنی اگر کاری به ظاهر نیک از تو سر بزند، باز در آن فریبی هست.
خواندن: آواز دادن. کنایت از بیدار کردن از خواب.
( 2791) عزازیل گفت اى آقا من تمام مکر خود را در میان مىنهم و شرح مىدهم. ( 2792) اگر نماز تو فوت مىشد از سوز دل آه مىکشیدى و از روى درد فغان مىکردى . ( 2793) آن تأسف و نیاز و افغان از دو صد ذکر نماز مىگذشت . ( 2794) من تو را بیدار کردم تا آتش آه تو حجاب معرفت را نسوزاند. ( 2795) تا تو چنین آهى نکشى و بدان راه نیابى. ( 2796) من حسودم و از حسد این کار را کردم من دشمنم و کارم مکر و حیله است.
تصدیق کردن معاویه ابلیس را در آن قول
( 2797) معاویه گفت اکنون راست گفتى و از تو همین بر مىآید که گفتى و لایق همین هستى. ( 2798) تو عنکبوتى و مگس شکار تو است اى سگ من مگس نیستم بىخود زحمت مکش. ( 2799) من باز سفیدم و شاه شکارم مىکند کى عنکبوت مىتواند بشکار من اقدام کند. ( 2800) برو تا مىتوانى مگس بگیر و مگسها را بدوغ دعوت کن. ( 2801) اگر هم به عسل دعوت کنى دروغ است و عسل تو دوغ است و بس. ( 2802) تو مرا بیدار کردى آن بیدارى خواب بود و کشتى بمن نمودى در صورتى که گرداب بود. ( 2803) تو مرا از آن باین کار خیر دعوت مىکردى که از کار بهترى بازم دارى.
شیطان به معاویه گفت: من با مزاحمت تو را بیدار کردم تا آن تأسّف برای تو پیش نیاید و حجاب از پیش چشم دل تو برنخیزد و به حق نزدیکتر نشوی. من حسودم و به همین جهت این کار را کردم. من دشمن انسانم و کار من نیرنگبازی و کینهتوزی است . معاویه به ابلیس میگوید: از تو این کار بر میآید که مردم را فریب بدهی و از عبادت بازداری و اگر چیزی بهتر از نماز باشد، به نماز ترغیب کنی تا بندهْ خدا از آنچه بهتر است باز ماند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |