( 15)کوه طور اندر تجلی حلق یافت |
|
تا که مِی نوشید و می را بر نتافت |
( 16)صار دکا منه و انشق الجبل |
|
هل رأیتم من جبل رقص الجمل |
( 17)لقمهبخشی آید از هر کس به کس |
|
حلقبخشی کار یزدان است و بس |
( 18)حلق بخشد جسم را و روح را |
|
حلق بخشد بهر هر عضوت جدا |
( 19)این گهی بخشد که اجلالی شوی |
|
وز دغا و از دغل خالی شوی |
( 20)تا نگویی سرّ سلطان را به کس |
|
تا نریزی قند را پیش مگس |
( 21)گوش آنکس نوشد اسرار جلال |
|
کو چو سوسن صد زبان افتاد و لال |
( 22)حلق بخشد خاک را لطف خدا |
|
تا خورد آب و بروید صد گیا |
( 23)باز خاکی را ببخشد حلق و لب |
|
تا گیاهش را خورد اندر طلب |
( 24)چون گیاهش خورد حیوان گشت زفت |
|
گشت حیوان لقمهْ انسان و رفت |
( 25)باز خاک آمد، شد اکّال بشر |
|
چون جدا شد از بشر روح و بصر |
تَجَلّى: درخشش.
نوشیدن مى و بر نتافتن: اشاره است بدان چه در قرآن کریم در داستان موسى (ع) آمده است « فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا: چون پروردگارش بر کوه تجلّى کرد، آن را خرد ساخت».[1]
صَارَ دَکّاً...: کوفته و ریز ریز شد و کوه درهم شکافت. آیا دیدهاید کوه چون شتر به رقص آید.
لقمه بخشى: در تداول اندک خوردنى به کسى دادن، لیکن در این بیت کنایه از تعلیم علوم جزئى و آموزشهاى صورى است که از بیشتر کسان ساخته است، ویا تعلیم اسرار حق .
حَلق بخشى: کنایه از بخشیدن استعدادى است که فرا گرفتن حقایق را شاید، و تواند گمرهان را هدایت نماید.
اِجلالى شدن: در خور مقام جلالت گردیدن، شایسته حضرت حق شدن، و آن فانى شدن است از خود و زنده بودن است به حق.
مگس: یعنی کسی که شایستگی غذای اهل معنا را نیافته است.
نوشد: مخفف نیوشد: یعنی بشنود.
سرّ سلطان نگفتن: چنان که گفتهاند: «العُلَماءُ اُمَناءُ اللَّهِ وَ اُمَناءُ الرسُّلِ.» وَ «مَن عَرَفَ اللَّهَ کَلَّ لِسانُه.» (هنگامى حلق به تو مىبخشند که شایستگى یافته باشى).
آن که کف را دید سرِ گویان بود و آن که دریا دید او حیران بود
2908 / د /5
سوسن: گلى است به رنگهاى گوناگون، و سفید آن ده برگ دارد.
ز مرغ صبح ندانم که سوسنِ آزاد چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد
(حافظ)
خورد: خوراک.
زَفت: درشت، فربه.
اکَّال: بسیار خورنده.صیغهْ مبالغه یی که به معنی اسم فاعل به کار رفته است.
باز خاک آمد شد اکّال بشر : اشاره دارد به آیهْ شریفهْ: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى»: و شما را از زمین بیافریدیم و به آن برمیگردانیم و دگربار از زمین میرویید.[2]
بَصَر: بینایى، دیده.
( 15) چنان که کوه طور در موقع تجلى پروردگار براى نوشیدن مى حلق پیدا کرده و باده تجلى را رد نکرده و خورد. ( 16) و بر اثر آن کوه منشق شده پاره پاره گردید هیچ دیده شده است که کوه چون شتر برقص در آید. ( 17) هر کس مىتواند لقمه بخشى کند و لقمه بکس دیگر بدهد ولى حلق بخشى فقط کار خداوند است او است که مىتواند قابلیت ببخشد. ( 18) او بهر جسم و روحى و بهر عضوى جداگانه حلق بخشى فرموده و استعداد مخصوص مرحمت مىکند. ( 19) ولى این را در موقعى بتو مىبخشد که جلالت پیدا کرده از ناراستى و مکر و حیله پاک شده باشى . ( 20) تا اسرار پادشاه را بکسى نگویى و قند را پیش مگس نریزى . ( 21) گوش کسى اسرار خداوندى را مىشنود که چون سوسن باده زبان خاموش باشد . ( 22) لطف خداوندى بخاک حلق مىبخشد تا آب خورده و صد گونه گیاه از خود برویاند. ( 23) پس از آن باز یک دسته خاکیان را که حیوانات هستند حلق و آب مىبخشد تا گیاه زمین را در موقع حاجت بخورند. ( 24) وقتى حیوان گیاه خورده و رشد و نمو نمود لقمه انسان مىگردد. ( 25) پس از آن باز وقتى روح و بینایى از بدن انسان خارج شد بعد از مرگش خوراک خاک مىگردد.
کوه طور محل تجلّی حق شد و بر اثر آن؛ استعداد و قابلیت فهم اسرار ربّانی را یافت، چندانکه شراب شهودِ جمالِ حق را نوشید. اما باز آنچه در گلویش ریختند، بیش از تحمل او بود، کوه پاره پاره شد و از هم شکافت. آیا دیدهاید که کوه مانند شتر به رقص آید؟ اشاره دارد به آیهْ 143 سوره اعراف که پروردگار بر کوه طور تجلی کرد و کوه از هم شکافت و موسی که خود طالب این جلوه حق بود، بیهوش افتاد. «لقمه بخشی» در اینجا تعلیم اسرار حق است و «حلق بخشی» دادن استعداد درک آن حقایق است که تنها کار یزدان است. «اجلالی شوی» یعنی شایسته اجلال و عنایت حق و موصوف به اوصاف جلیل شوی. حق تعالی وقتی استعداد معنویت و قابلیت اسرار ربّانی را به تو میدهد که گرانقدر باشی و از پلیدیها پاک گردی. مولانا با استناد به حدیث: «من عرف الله کلّ لسانه» می گوید: مرد حق راز حق را به هر کسی نمیگوید.
مولانا در ادامه میگوید: مسیر هستی دایرهای است که در آن هر آفریدهای به دلیلی پدید میآید. این مسیر از خاک آغاز و به خاک ختم میشود. اشاره دارد به آیهْ شریفهْ: و شما را از زمین بیافریدیم و به آن برمیگردانیم و دگربار از زمین میرویید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |