( 26)ذرهها دیدم دهانشان جمله باز |
|
گر بگویم خوردشان گردد دراز |
( 27)برگها را برگ از انعام او |
|
دایگان را دایه لطف عام او |
( 28)رزقها را رزقها او میدهد |
|
زآنکه گندم بیغذایی چون زهد |
( 29)نیست شرح این سخن را منتها |
|
پارهای گفتم بدانی پارهها |
( 30)جمله عالم آکل و مأکول دان |
|
باقیان را مقبل و مقبول دان |
ذرهها: پدیدههای گوناگون آفرینشاند.
برگ: یعنی امکان و ابزار ادامهْ حیات ، اسباب، وسیله زندگى.
رزقها: (رزق نخست) آن چه غذاى آدمى است. (رزق دوم) آن چه موجب تقویت آن غذاست. (گندم را او با آب باران و آفتاب روزى مىدهد تا رزق آدمى شود).
زهد: یعنی بروید تا پدید آید
آکل و مأکول: خورنده و خورده. و این اشارت به تبدّل است در جهان طبیعت. خاک آب را مىخورد و گیاه مىرویاند. گوسفند گیاه را مىخورد و فربه مىشود، انسان گوسفند را مىخورد و باز خاک تن آدمى را، و همچنین. و این تبدّل تنها در جسم و جسمانى نیست، بلکه اندیشهها نیز چنین است. اندیشهاى محو مىشود و اندیشهاى جاى آن را مىگیرد.
مرغکى اندر شکار کرم بود گربه فرصت یافت او را در ربود
آکل و مأکول بود و بىخبر در شکار خود ز صیّادى دگر
720- 719 / د /5
گر حشیش آب و هوایى مىخورد معده حیوانش در پى مىچرد
آکل و مأکول آمد آن گیاه همچنین هر هستیى غیر اله
725- 724/ د / 5
شبهه آکل و مأکول یکى از شبهههاست که فیلسوفان غیر الهى در باره معاد کردهاند، و آن اینکه جزء جزء بدن آدمى به خاک تبدیل شده و از خاک به گیاه، و از گیاه به حیوان، و همچنین. پس چگونه این تن که هزاران بار نیست شده و هستىها به خود گرفته است، براى باز خواستِ روز رستاخیز (به همان گونه که در دنیا مىزیسته) موجود خواهد شد. پاسخى که حکماى الهى بدین شبهه دادهاند این است که شیئیّت شىء به صورت آن است نه به ماده. حاجى سبزوارى رحمهُ اللَّه فرماید:
وَ شُبهَةُ الآکِلِ وَ المَاکُولِ یَدفَعُها مَن کانَ مِن فُحُولٍ
إِذ صُورَة بِصُورَة لا تَنقَلِب عَلَى الهَیُولى الانحِفاظُ مُنسَحِب
و در شرح آن مىنویسد تشخص هر انسان به نفس اوست نه به بدن او، و بدن چیزى مبهم است و از این حیث آن را نه تعینى است و نه ذاتى ثابت. و در محشور شدن بدن لازم نیاید آن چه آن را مثلاً حیوانى خورده همان محشور شود بلکه آن چه نفس بدان تعلّق گیرد همان بدن اوست. (تلخیص از شرح منظومه) توضیح بیشتر اینکه اجزاى همین بدن آدمى در طول زندگانى او هر چند سال یک بار بکلى از میان مىرود و اجزاى دیگرى به جاى آن اجزاىِ تحلیل رفته، بدن او را تشکیل مىدهد و با این همه، او همان است و تغییر اجزاى بدن در شخصیتِ او تغییرى پدید نمىآورد. بدنى هم که آدمى در حشر مىیابد مانند همین است. در تشخیص همان است و در اجزاى ترکیب کننده نه.
باقیان: آنان که خود را در حق فانى کرده و باقى به بقاى اویند. آنان که با حق یکى شدهاند.
مقبل و مقبول: اشاره است بدان که تبدیلها در عالم طبیعت و ماده است اما در عالم مجردات تبدّل و تغییر نیست. اولیاى حق پذیرفته پیشگاه حق تعالى است و باقى به بقاى او.
( 26) اینها که سهل است من ذرهها را دیدم که همگى براى خوراک دهانشان باز بود که اگر خوراک آنها را شرح دهم کلام بس طولانى خواهد شد.( 27) از انعام او است که ببرگها غذا مىرسد و دایهها را دایه لطف او پرورش مىدهد. ( 28) رزقها را او رزق مىدهد و گرنه گندم بدون غذا چگونه از زمین بیرون آمده و سبز مىشود. ( 29) شرح این سخن پایان ندارد و من قسمتى از قسمتهاى بىانتهاى آن را بیان کردم. ( 30) و بدان که عالم همه آکل و مأکولند و همگى فانیند و آنها که باقیند اقبال به آنها رو آورده و مقبول درگاه الهى هستند.
در ابیات بالا سخن از این بود که هر پدیدهْ خلقت، خوراک پدیدهْ دیگری است که در ظاهر از آن کاملتر یا نیرومندتر است. در این ابیات همان معنا را از نظرگاه دیگری مطرح میکند. این لطف پروردگار است که همهْ آفریدگان را بهرهمند میسازد. هر برگ درخت از لطف پروردگار ساز و برگ زیستن میگیرد و همین «انعام اوست» که دایهها و عوامل پرورش موجودات را میپروراند. «زهد» یعنی پرورید تا پدید آید. «باقیان» یعنی اهل الله، آنها که فراتر از این عالم ظاهرند و باقی به بقای حقاند. بخت با آنها یار است و «مقبول» درگاه پروردگارند و به همین دلیل نه از غذای مادی بهرهای میبرند و نه خود مأکول دیگران میشوند.
لطف حضرت حق، به رزق و روزی موجودات نیز روزی میدهد، زیرا گندم چگونه میتواند بدون رزق و روزیِ حقتعالی نشو و نما کند؟ لطف باریتعالی به خاک نیز گلو میبخشد، یعنی قابلیت جذب آب میدهد تا آب را بیاشامد و صدگونه گل و گیاه از دل خود برویاند. باز برگ درختان از لطف و احسان الهی ساز و برگ حیات به دست میآورند و لطف واسع پروردگاری است که همهْ موجودات را پرورش میدهد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |