darmahzaremolanachannel@
( 1765) هین عزیرا در نگر اندر خرت |
|
که بپوسیده است و ریزیده برت |
( 1766) پیش تو گرد آوریم اجزاش را |
|
آن سر و دم و دو گوش و پاش را |
( 1767) دست نه و جُزو بر هم مىنهد |
|
پارهها را اجتماعى مىدهد |
( 1768) در نگر در صنعت پاره زنى |
|
کو همىدوزد کهن بىسوزنى |
( 1769) ریسمان و سوزنى نه وقتِ خَرز |
|
آن چنان دوزد که پیدا نیست درز |
( 1770) چشم بگشا حشر را پیدا ببین |
|
تا نماند شُبههات در یوم دین |
( 1771) تا ببینى جامعیَّم را تمام |
|
تا نلرزى وقتِ مُردن ز اهتمام |
( 1772) همچنان که وقت خُفتن آمِنى |
|
از فَواتِ جمله حسهاى تنى |
( 1773) بر حواسِ خود نلرزى وقت خواب |
|
گر چه مىگردد پریشان و خراب |
اجتماع اجزاى خر عزیر: اشاره است به آیه:« أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اَللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اَللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ...وَ اُنْظُرْ إِلى حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ.. »: یا مانند آن که بر دهى گذشت سقفهایش درهم ریخته، گفت خدا چگونه (مردم) این را زنده مىکند پس از مردنش؟ پس خدا او را صد سال مىراند. پس بر انگیختش.[1] مفسران نوشتهاند او عزیر بود از پیامبران بنى اسرائیل. بر شهرى گذشت که بخت نصر آن را ویران کرده بود. گفتهاند آن شهر دیر هِرقِل بود، میان واسط و مداین بر کنار دجله. عزیر با خرى که داشت در سایه درختى فرود آمد. درختان آن دیه پر میوه تازه بود. عزیر پارهاى انگور و انجیر بگرفت و شیره انگور بر نان خشک که همراه داشت ریخت. پس با خود گفت چگونه خدا اینان را پس از مرگ زنده کند. خدا او را صد سال بمیراند. آن گاه او را زنده کرد. جبرئیل بیامد و گفت چه مدت در خواب بودى؟ گفت روزى یا پارهاى از روز. گفت نه که صد سال خفته بودى. اکنون به خوردنى و نوشیدنیت بنگر که هیچ دگرگون نشده و خرت بنگر که چگونه آن را زنده مىکنیم.[2] (چنان که مىبینیم در این آیه از عزیر نامى نیست امّا مفسران نوشتهاند آن مرد عُزیر بود. نام عُزیر در قرآن کریم تنها در سوره توبه آیه 30 آمده است که جهودان او را پسر خدا خواندند.
پاره زنى: به هم پیوستن پارهها. وصلهگرى. کنایه از فراهم آوردن اجزاى درهم ریخته.
خَرز: سوراخ کردن و دوختن (بیشتر در موزه و کفش).
جامعى: گرد آوردن.
اهتمام: اندوهگین شدن.
فوات: از دست شدن.
حسهاى تنى: ادراکهاى جسمانى.
« عُزَیر» در منابع اسلامی نام اِرمیاء نبی است که از انبیاء بنی اسرائیل بوده ودر آیهْ 30 سورهْ توبه می خوانیم که یهود او را تا حد خدایی بالا برده اند. این ابیات مثال دیگرى است براى نزدیک ساختن مفهوم قیامت به ذهنهاى ساده. نخست به قرآن کریم و داستان عزیر استشهاد مىکند ، در تفسیر آیه 259 سورهْ بقره نوشته اند که : عُزَیر، وقوع قیامت را باور نمی کرد وخداوند او را میراند وپس از صد سال دوباره زنده کرد ودر پیش چشم او خر او را هم زنده کرد، وعُزَیر ایمان آورد.[3] مولانا سپس به خواب تمثّل مىجوید، که آدمى هنگام خفتن مىداند همه حسهایش از کار مىافتد أما مطمئن است که چون بیدار شد آن حسها دو باره بر سر کار خواهد بود. چنین است حالت مرگ نسبت به عالم آخرت و زنده شدن پس از مردن.
[1] - (سوره بقره،آیه 259 تا 261)
[2] - از کشف الاسرار، ج 1، ص 706- 707)
[3] - تفصیل قصه را در قصص الانبیاء وتفسیر ابوالفتوح می توان یافت.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |