تحقیقی پیرامون حلال وحرام از نگاه مولانا و تفاوت آن با عقیده فقها و زهّاد،
به گفتهْ استاد فروزانفر:حلال در اصطلاح فقها آنست که بموجب نص یا اجماع و به حکم شرع، فعل و انجام دادن آن روا باشد و مقابل آن حرام است یعنى امرى که بحکم شرع روا نباشد و نزد صوفیان علم و یقین، شرط تشخیص حلیت است. دربارهى زشتى و زیبایى و به اصطلاح حسن و قبح اشیاء، میان معتزله و اشعریان خلاف است، معتزله معتقد بودهاند که زشتى و زیبایى عمل، بحکم عقل مشخص مىگردد و آنها یا بحسب ذات و یا به اعتبار صفات و جهاتى که در آنها اعتبار مىشود، به حسن و قبح موصوف مىشوند و معیار آن، حکم عقل است. بنا بر این عقیدهى، انسان قبل از ورود شرع هم مکلف است. اشعریان مىگویند مقصود ما از زشتى و زیبایى عمل، استحقاق ذم و عقاب یا مدح و ثواب است و این امرى است که بحکم شرع و از طریق انبیا بدست مىآید و بدین نظر، مردم پیش از ابلاغ شریعت بوسیلهى پیغمبران، مکلف نیستند. حکما مىگویند تشخیص حسن و قبح و زشتى و زیبایى اعمال، از خصائص عقل عملى است که بموجب مصلحت و مفسده و بر وفق سنن و مقررات اجتماعى آن را باز مىشناسد و بلحاظ عقل نظرى، امور برابراند و حسن و قبحى وجود ندارد.
پس حلیت و حرمت که مطابق زشتى و زیبایى اعمال مشخص مىگردد نزد حکما و معتزله، حکم عقل است و بنظر اشعریان، از راه شرع و نقل معلوم مىشود و بدین مناسبت حسن و قبح را «سمعى» مىدانند بر خلاف معتزلیان که آن را «عقلى» مىشمارند. و لیکن مولانا چنین مىگوید که مناط حلال و حرام بودن چیزى، اثر آن در وجود آدمى است بدین معنى که اگر لقمهى حلال بخورند و آن، در وجود خورنده، خود بینى و کینه و بد سگالى و نظایر آنها پدید آورد، آن لقمه، بر این خورنده حرام بوده است و اگر حرامى تناول کنند و اثر آن، خود شکنى و محبت و نیک اندیشى باشد آن حرام، در وجود خورنده به حلال مبدل گردیده است پس حلیت و حرمت بکیفیت وجود اشخاص مرتبط است و بدین مناسبت امر ثابتى نیست و به اختلاف مورد، جهت حلیت و حرمت، انقلاب مىپذیرد. نباید تصور کرد که مولانا در این ابیات، خواص و آثار لقمهى حلال را بیان مىکند و مقصود او اینست که بگوید حلال بمعنى مصطلح چنین خاصیتى دارد که در سالک، نور و حکمت و میل خدمت را بر مىانگیزد زیرا بیت 1654، 1656 بصراحت دلالت دارد که او مىخواهد لقمهى حلال را از روى آثار آن تعریف کند و میزانى بدست دهد که ما از روى آن، حلال را از حرام باز شناسیم. روایت افلاکى نیز موید این نظر است: «و باز معنى دیگر فرمود که نظر در لقمهى حلال و کسب حلال نباید کردن که اصل آن دخل و خرج است تا در چه خرج شود، بسیار لقمهى حلال باشد که جز کسل و دغل و فشل بار نیارد، لقمهى که در جان تو شوق و ذوق افزاید و رغبت بدان عالم نماید و میل بر طریقهى انبیا و اولیا رویاند، بدان که حلالست. و اگر از آن لقمه بر عکس اینها سر زند بدان که حرام محض است. لقمهى کو نور افزود و کمال الخ... باز فرمود که لقمه را چندانک توانى خوردن بخور، اما نگاه دار تا خود را در امور دنیا خرج نکنى، البته جهد کن که در راه حکمت و استماع کلام اولیا و انبیا صرف شود و الا لقمه ترا خورده باشد.»[1]. نظیر آن از گفتهى سعدى:
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلالست و آب بىتو حرام
غزلیات سعدى، ص 196 و از سخن حافظ:
در مذهب ما باده حلالست و لیکن بىروى تو اى سرو گل اندام حرامست
دیوان حافظ، ص 33
با این تفاوت که سعدى و حافظ این مطلب را بزبانى شاعرانه بیان کردهاند و مولانا با رعایت اصول کلامى و بر مذاق محققان بیان فرموده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |