(1680)اولیا را هست قدرت از اله |
|
تیره جَسته، باز آرندش ز راه |
(1681) بسته درهاى موالید از سبب |
|
چون پشیمان شد ولى ز آن دست رب |
(1682) گفته ناگفته کند از فتح باب |
|
تا از آن نه سیخ سوزد نه کباب |
(1683) از همه دلها که آن نکته شنید |
|
آن سخن را کرد محو و ناپدید |
(1684) گرت برهان باید و حجت مِها |
|
باز خوان مِن آیةٍٍٍ او نُنسِها |
(1685) آیت انسوکم ذکرى بخوان |
|
قدرت نسیان نهادنشان بدان |
(1686) چون به تذکیر و به نسیان قادرند |
|
بر همه دلهاى خلقان قاهرند |
(1687) چون به نسیان بست او راه نظر |
|
کار نتوان کرد ور باشد هنر |
(1688) خِلتُمُ سُخریهً اهلَ السُمُوّ |
|
از نُبى خوانید تا انسوکُمُ |
اولیا را هست قدرت از اله،تیره جسته، باز آرندش ز راه: مولانا براین باور است که اولیای حق قدرتشان تجلی قدرت حق است و به همین دلیل کارهایی از آنها ساخته است که بر طبق موازین این جهانی، ناممکن به شمار میآید. آنها با قدرت الهی حتی تیر رها شده از کمان را هم میتوانند برگردانند.
استاد فروزانفر درتشریح این موضوع مهم، وتفسیر این ابیات می فرماید: بعقیدهى صوفیه، اولیا تصرف و قدرتى مانند حق تعالى دارند و بحکم این قدرت در باطن مریدان و در امور خارجى تصرف مىکنند، کرامات و خوارق عادت به نیروى همین تصرف بر دست آنها جارى مىشود، این تصرف را«خلق بهمت» مىنامند.
همت و حضور در معنى بهم نزدیک است و توجیه این تاثیر به یکى از دو صورت امکان دارد: یکى آن که عارف در حال حضور بحق و فناء از خود چنان مىشود که هر چه بخواهد بقدرت خدا بر دست او جارى مىگردد، پس کار، کار خداست و عارف محل ظهور فعل اوست. دوم آنست که موجودات بحسب ترتیب در هر یک از مراتب که آنها را «حضرات خمس» مىگویند هستیى مناسب آن حضرت دارند، این حضرات یا مراتب عبارتست از: ذات حق، عالم عقول، عالم ارواح، عالم مثال، عالم حس. این حضرات بحسب نزول مرتب مىشوند چنان که هر گاه چیزى در مرتبهى بالاتر پدید آمد اثر آن در مرتبهى فرودین انعکاس مىیابد و بنا بر این، ممکن است که عارف و ولى کامل امرى را که در یکى ازین حضرات وجود یافته و هنوز بعالم حس نرسیده است، بقوت همت بجهان محسوس بکشاند و صورت حسى بدو بخشد چنان که هر کس مىتواند بقدرت خیال هر چه خواهد در متخیله خود پدید آرد براى آن که خیال قوهاى است که در آن نمودارى از خلاقیت انسانى مىتوان دید و بدین تمهید، صوفیه مىگویند که هر گاه این نیروى آفرینش گر، فعالیت تمام تر حاصل کند و یا بسبب فناى از اوصاف بشرى بقدرت بىکران الهى پیوسته گردد در آن حالت انسان کامل مىتواند که در خارج نیز تصرف کند بقرینهى آن که مبدا خالقیت که خیال است در وجود او تعبیه شده است. ظاهرا مولانا درین مورد، قوت تصرف پیر را در باطن مریدان بیان مىکند بدین گونه که او قادر است که اثر فعلى یا کلامى را از درون مرید بزداید و محو کند و صورت ذهنى او را مبدل سازد و بجاى آن چه محو مىکند نقش دیگر بنگارد و گاهى عالمى را عامى و امى محض کند و بر عکس، جاهلى را داناى اسرار نماید بىآن که جهدى و طلبى بکار برده باشد، این تصرف نوعى از نسخ است. نسخ عبارتست از رفع حکمى متداول و مشروع، و چنان بنظر مىرسد که مولانا این حکم را اعم از احکام شرعى یا احوال باطنى که احکام قلب است فرض نموده و بهمین جهت آیهى نسخ را شاهد آورده است
مولانا از این دو آیهى کریمه (ما ننسخ من آیة، و انسوکم ذکری) که یکى دلالت دارد بر تصرف حق از جهت نسبت نسیان و نسخ بدو و دومى اشاره است بقدرت بندگان خاص خدا بر اینکه فراموشى بر ضمیرها بگمارند، نتیجه مىگیرد که قدرت اولیا مانند قدرت حق تعالى است و دست ولى کامل دست خداست و او مىتواند جریان قضا را تغییر دهد و در باطنها تصرف کند ولى عموم مفسرین گفتهاند که نسبت نسیان به بعضى از فقراى مسلمین از آن جهت است که کافران بسبب اشتغال به استهزاء آنان از یاد حق غافل شدند پس آنها سبب نسیان بودند و نسبت فعل «انسوکم» از باب اسناد فعل است به سبب الا آن که در تفسیر نیشابورى توجیه این آیه نزدیک است بگفتهى مولانا، او آیه را چنین تاویل مىکند: حتى انسوکم به هممهم و بید الرد ذکرى. (تا آنها به نیروى همت و دست رد یاد مرا از ضمیر شما ستردند)[1]
نه سیخ سوزد و نه کباب: مثلى است مشهور که امروز هم استعمال مىشود و مفادش اینست: بضرر هیچ یک از دو تن نباشد یا غرامت میان هر دو برابر و مساوى تقسیم شود.
فتح باب: یعنی گشودن در، ودراصطلاح گشایشی است که حق در کارسالک پدید می آورد ودر نتیجه نا ممکن به ممکن تبدیل می شود.
تذکیر: با یاد آوردن، یاد آورى، پند دادن، در اینجا معنى اول مقصود است.
. مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها: اشاره است به آیهى کریمه: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (هر آیه را که نسخ کنیم و یا بفراموشى سپاریم بهتر از آن یا مثل آن را مىآوریم.آیا نمىدانید که خداوند بهر چیزى توانا است.)[2] این آیه را فقها و مفسرین دلیلى بر جواز نسخ احکام شرعى بوسیلهى انبیا مىگیرند، صوفیه این حق را براى اولیا در موارد خاص قائل هستند و آن را «نسخ جزئى» مىنامند.[3]
انسوکم ذکرى: برگرفته است از آیهى شریفه: فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی (شما اى کافران بندگان مرا به افسوس گرفتید و ریشخند کردید تا بسبب آن از یاد من غافل شدید.)[4]
سمو=سُمُوّ :یعنی بلندی وتعالی.
نُبی: یعنی قرآن
[1] - تفسیر نیشابورى، طبع ایران، ج 3، در ذیل همین آیه. حسن بن محمد نیشابورى مولف کتاب مذکور از علماء قرن نهم است و تفسیر خود را در حدود سال (850) با تمام رسانیده است و محتملست که این تاویل را از مثنوى گرفته باشد. و براى همت و تاثیر آن، فصوص الحکم، طبع بیروت، ص 89- 88، حواشى دکتر عفیفى بر آن کتاب ص 82- 78. مراجعه نمائید
[2] - البقرة آیهى 106.
[3] - بیان السعادة، طبع ایران، ج 1، ص 73.
[4] - المؤمنون، آیهى 110.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |