( 1898)صدهزاران ضد، ضد را میکُشد |
|
باز شان حکم تو بیرون میکشد |
( 1899)از عدمها سوی هستی هر زمان |
|
هست یا ربّ کاروان در کاروان |
( 1900)خاصه هر شب جمله افکار و عقول |
|
نیست گردد،غرق در بحر نغول |
( 1901)باز وقت صبح چون اللهیان |
|
برزنند از بحر سر، چون ماهیان |
( 1902)در خزان بین صد هزاران شاخ و برگ |
|
از هزیمت رفته در دریای مرگ |
( 1903)زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر |
|
در گلستان نوحه کرده بر خُضر |
( 1904)باز فرمان آید از سالار ده |
|
مر عدم را، کآنچه خوردی باز ده |
( 1905)آنچه خوردی داده ای مرگ سیاه |
|
از نبات و ورد و از برگ و گیاه |
صدهزاران ضد، ضد را میکُشد: یعنیدر این جهان طبایع چهارگانه (آب، آتش، باد، خاک) یا عناصر، یا موجودات زندهْ گوناگون، با هم در تنازعاند و یکدیگر را همواره نابود میکنند.
کاروان در کاروان: یعنی کاروانهای پیاپی و متعدد.
بحر نغول: یعنی دریای عمیق.
خُضر: جمع خُضرت به معنای سبزی و خرّمی است.
اللهیان: اشاره به افکار و عقول غیر مادی و غیر این جهانی است.
از هزیمت رفته در دریای مرگ: منظور مولانا ازتمثیل بسیار لطیف و شاعرانه از منظرهى خزان و زمستان و باز آمدن بهار ، اثبات قدرت خداست بر میراندن و زنده کردن و رفته را باز آوردن، این گونه استدلال مطابق اسلوب قرآن است که حشر و نشر را بقیاس خزان و بهار در چند مورد، اثبات مىکند، مانند: وَ هُوَ اَلَّذِی یُرْسِلُ اَلرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ اَلْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ اَلْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. (و خداست که بادها را بمژده پیشا پیش باران رحمت خود بر مىانگیزد تا چون ابرى گرانبار ببالا بر کشید ماش بزمینى مرده و بىگیاه مىرانیم و از آن آب فرو مىریزیم و بدان سبب میوههاى گوناگون از درختان بیرون مىآوریم، ما همچنان مردگان را از گور بر مىانگیزیم مگر شما بدین نشان بیاد رستخیز افتید.)[1]
هزیمت: یعنی به سوی نابودی، شکست خورده.
سالار ده: یعنی پروردگار و فرمان او بهار است که میآید.
مرگ سیاه : همان مرگ دردناک است و تعبیری از خزان و پاییز میباشد.
( 1898) صد هزاران ضد ضد را بخود مىکشد و باز با حکم تو بیرون مىفرستد.( 1899) بار الها بحکم تو متصل کاروانها است که از عدم بطرف وجود مىآیند. ( 1900) و هر شب تمام افکار و عقول در دریاى ژرف بىخبرى نابود مىگردند.( 1901) و باز وقت صبح چون ماهى از آب سر بیرون مىآورند.( 1902) در پائیز صد هزاران شاخ و برگ در دریاى مرگ فرو مىروند.( 1903) و زاغ سیاه پوشیده بر مرگ سبزهها و گلزارها نوحهگرى مىکند. ( 1904) پس از آن باز از سالار مزرعه به عدم فرمان مىرسد که آن چه خوردهاى باز پس بده.( 1905) اى عدم اى مرگ سیاه آن چه از نبات و سبزه و گل و برگ و گیاه فرو بردهاى بیرون بیار.
مولانا می گوید: در این جهان طبایع چهارگانه (آب، آتش، باد، خاک) یا عناصر، یا موجودات زندهْ گوناگون، با هم در تنازعاند و یکدیگر را همواره نابود میکنند. اما فرمان الهی میتواند آنها را دوباره به زندگی باز گرداند. همواره پروردگارهستی در حال آفریدن و باز آفریدن کائنات هست. قدرت پروردگار میتواند هر چیزی را به عدم ببرد و بازگرداند. نمونه آن این است که اندیشه و عقل ما در شب به حالت خواب، گویی نابود میشود و صبح دوباره از دریای قدرت حق چون ماهی سر بر میآورد. نمونهْ دیگر از تجدید حیات، خزان و بهار است که گیاهان و درختان، حیات جدیدی را به نمایش میگذارند. این پیکار پیاپی هستی که آن را اکنون «تنازع بقا» مىگویند مورد توجه مولانا بوده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |