( 2083) مطربى کز وى جهان شد پر طرب |
|
رُسته ز آوازش خیالات عجب |
( 2084) از نوایش مرغ دل پران شدى |
|
وز صدایش هوش جان حیران شدى |
( 2085) چون بر آمد روزگار و پیر شد |
|
باز جانش از عجز پشه گیر شد |
( 2086)پشت او خم گشت همچون پشت خم |
|
ابروان بر چشم همچون پالدم |
( 2087) گشت آواز لطیف جان فزاش |
|
زشت و نزد کس نیرزیدى به لاش |
( 2088) آن نواى رشک زهره آمده |
|
همچو آواز خر پیرى شده |
رستن: مجازا بر آمدن، ناگاه پدید شدن. نظیر: پیش چشم سبز شدن، در محاورات
پشه گیر شدن باز: بکنایت، سخت عاجز و ناتوان شدن.
پالدم: دوالى پهن و پارهاى چرمین که دو سر آن را بر زین اسب یا پالان ستور دوزند و بزیر دم در اندازند، پار دم نیز تلفظ دیگر از این کلمه است.
نیرزیدى به لاش: یعنی به هیچ نمی ارزد.
لاش: یعنی چیز اندک وناقابل.
رشک زهره: آوازى بسیار خوش که ستارهى زهره را که رب النوع طرب است برشک انگیزد.
( 2083) آن مطربى که عالم از او پر از طرب بوده و آوازش تخیلات فرح بخش ایجاد کرده.( 2084) از نواى او مرغ دلها بپرواز آمده و از صدایش هوش از سر مىپرید.( 2085) وقتى زمان پیریش رسید روح او که چون باز شکارى بود در مقابل پشهاى عاجز گردید.( 2086) و پشتش چون پشت خم خم شده ابروان بر چشمها چون دم افسار گردید.( 2087) آواز لطیف جان فزایش مکروه و زشت و دل خراش شد.( 2088) همان نوا که رشک زهره بود چون عرعر خر پیر بگوش مىرسید.
استاد فروزانفر در تفسیر این ابیات می فرماید: موسیقى در جان مستمع تاثیر مىکند و او را بیاد گذشته مىافکند و خیال را بر مىانگیزد، مقصود مولانا آنست که آهنگ این مطرب روح را در عالم خیال پرواز مىداد و باندیشه وا مىداشت. بعقیدهى صوفیان، سماع در هر سالک اثرى مناسب درجهى او دارد «سرى سقطى رضى اللَّه عنه مىگوید که قلوب اهل محبت در وقت سماع در طرب آید و قلوب توبه کاران در خوف بحرکت آید و آتش قلوب مشتاقان در زبانه زدن آید، مَثَل سماع همچون باران است که بر زمین طیّب رسد، زمین سبز و خرم گردد، سماع نیز چون بدلهاى پاکیزهى صافیهى زاکیه رسد فوایدى که در وى مکنون و مستور باشد بظهور آید. خاصیت سماع آنست که هر چیزى که در آن وجود منطوى باشد از خوف و رجا و سرور و حزن و شوق و محبت گاهى آن را در صورت طرب و گاهى در صورت گریه از دل بیرون آرد و ظاهر کند.»[1] عبد الحمید بن معین الدین قتالى رفاعى تبریزى از روى گفتهى ابن عربى، سماع را بسه قسم تقسیم کرده و براى هر یک نشانهاى بر شمرده و بر مبناى آن، این ابیات را تفسیر نموده است بدین گونه:
1- سماع طبیعى، آن که نفس بواسطهى قواى جسمانیه و آلات جسدانیه اصوات حسیه را استماع نماید که علامتش آنست که صاحب آن را در وقت سماع علم بچیزى نمىباشد و جمیع خطرات و خیالات از او زایل مىگردد و در خود طربى و شوقى مىیابد و چون شوق غالب شود بحرکت در مىآید، حرکتى دورى سماوى. بدین سماع اشاره است: کز نوایش مرغ دل پران شدى. 2- سماع روحانى، آن که روح الهى بواسطهى نفس ملکوتى استماع صریر اقلام صنع بر لوح محفوظ نماید که علامتش آنست که صاحب او را در وقت سماع، معانى و معارف غریبه در دل القا مىشود و بدن صاحب او میل بارض مىکند اگر ایستاده است راکع مىگردد و اگر در رکوع است بسجود مىرود، بدین سماع اشاره مىفرماید: رسته ز آوازش خیالات عجب. 3- سماع الهى که سر انسانى کلمات الهیه را بلا واسطه استماع نماید و علامتش حیرت سامع است چه آن، عبارت است از شنیدن کلام الهى از هر ذرهاى از ذرات کاینات و سامع را از استماع آن حیرتى عظیم روى مىدهد. بدین سماع اشاره مىفرماید: «وز صدایش هوش جان حیران شدى».[2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |