( 2089)خود کدامین خوش که او ناخوش نشد؟ |
|
یا کدامین سقف کان مفرش نشد؟ |
( 2090)غیر آواز عزیزان در صُدور |
|
که بود از عکس ِدمشان نفخ صور |
( 2091)اندرونی کاندرونها مست از اوست |
|
نیستی کین هستها مان هست از اوست |
( 2092)کهربای فکر و هر اواز او |
|
لذّت الهام و وحی و راز او |
مفرش: نوعى از فرش و گستردنى شبیه توشک، قالیچه یا زیلو.
عکس ِدمشان : یعنی آواز و منویات سینههای عزیزان حق.
نفخ صور: یعنی منویان مردان حق تأثیری دارد همانند تأثیر صور اسرافیل که زندگان را به کام مرگ میبرد و یکباره نیز همه را زنده میکند.
اندرون: اشاره به سینههای عزیزان حق است که از نفس بیرون آمده از آن اندرون سالکان را مست میکند.
هستها مان هست از اوست: مستى درون سالکان و مشتاقان، مستفاد است از باطن اولیاء.
کهربای فکر: نیروی جذب کنند? اندیشه ها اندیشه و افکار سالکان را متوجه خود میکند و آنچه را از جانب حق به بنده الهام یا وحی، برای او خوشآیند و لذتبخش میکند.
( 2089) آرى کدام خوشى بود که بناخوشى مبدل نشد کدام سقفى بود که بالاخره خراب نشده و فرش زمین نگردید ( 2090) بلى هر خوشى در آخر ناخوش و هر بناى عالى عاقبت خراب شدنى و هر آواز خوش بالاخره گوشخراش خواهد شد بجز آواز عزیزان در سینه آنها که انعکاس دم جان بخش آنها است که نفخه صور را مجسم مىکند.( 2091) آن باطنى که باطن همگى از او مست شده آن نیستى که هستیها همگى از او بوجود آمدهاند.( 2092) او کهرباى افکار بوده و هر آوازى از او ناشى شده لذت وحى و الهام و رازها همگى از اوست.
مولانا میگوید: همهچیز در این عالم زوالپذیر است و هر سقفی روزی فرو میریزد، جز آواز و منویات سینههای عزیزان حق که تأثیری دارد همانند تأثیر صور اسرافیل که زندگان را به کام مرگ میبرد و یکباره نیز همه را زنده میکند. دم و نفس عزیزان حق و واصلان الهی، دلهای دنیا دوست را میمیراند و آنها را به دوستی حق، زندگی تازه میبخشد.مولانا را چنین اعتقاد است که: مستى درون سالکان و مشتاقان، مستفاد است از باطن اولیا بدان سبب که ذوق و شوق معنوى نخست بر دل آنها فائض مىشود و سپس به ارشاد و هدایتشان بر دل رهروان فرو مىریزد چنان که مولانا فرموده است:
پیمانه ایست این جان، پیمانه این چه داند از پاک مىپذیرد در خاک مىرساند
در عشق بىقرارش پیمودنست کارش از عرش مىستاند بر فرش مىفشاند
دیوان، ب 8858، 8859
( 2093)چون که مطرب پیرتر گشت و ضعیف |
|
شد ز بىکسبى رهین یک رغیف |
( 2094) گفت عمر و مهلتم دادى بسى |
|
لطفها کردى خدایا با خسى |
( 2095) معصیت ورزیدهام هفتاد سال |
|
باز نگرفتى ز من روزى نوال |
( 2096) نیست کسب امروز مهمان توام |
|
چنگ بهر تو زنم آن توام |
( 2097) چنگ را برداشت و شد اللَّه جو |
|
سوى گورستان یثرب آه گو |
( 2098) گفت خواهم از حق ابریشم بها |
|
کاو به نیکویى پذیرد قلبها |
( 2099)چون که زد بسیار و گریان سر نهاد |
|
چنگ بالین کرد و بر گورى فتاد |
بىکسبى: اسم مصدر است از صفت (بىکسب) یعنى کسى که کارى و شغلى ندارد.
نوال: یعنی بخشش، بهره
رغیف: گردهى نان.
یثرب: شهر معروف در عربستان سعودى که حضرت رسول اکرم (ص) از مکه بدان شهر هجرت فرمود و اکنون زیارتگاه مسلمانان جهان است، در عهد جاهلیت آن را یثرب مىگفتند و پس از هجرت، حضرت رسول نامش را (طیبه، طابه) نهاد و به (مدینه الرسول) شهرت یافت و آن گاه با حذف مضاف إلیه مدینهاش نامیدند، روایتى نیز هست که پیمبر (ص) نهى فرمود که این شهر را بنام قدیم آن (یثرب) یاد کنند.
ابریشم بها: مزد ساز زدن و چنگ نواختن، بسبب آن که قدما در سازهاى زهى بجاى سیم، ابریشم بکار مىبردهاند.
( 2093) بالاخره پیر چنگى پیرتر و ضعیفتر شده از بىکسبى بیک قرص نان محتاج شد.( 2094) عرض کرد بار الها با من لطفها کردى و خیلى عمر و مهلتم دادى.( 2095) هفتاد سال گناه کردم و خرج روزانهام را مرتب دادى حتى یک روز هم از من مضایقه نکردى.( 2096) امروز من دیگر کسب ندارم و مهمان توام چنگ هم براى تو مىزنم.( 2097) یا اللَّه گویان چنگ را برداشته بطرف گورستان مدینه روانه شد.( 2098) گفت اکنون که خلق از من رو گردان شدهاند من براى خدا چنگ زده و از او هم ابریشم بها مىخواهم زیرا اوست که با کرم خود چیزهاى قلب را بعنوان خوب مىپذیرد. ( 2099) مدتى چنگ زده و بعد چنگ را زیر سر گذاشته میان قبرى افتاد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |