(2508) بندهى خود خواند احمد در رشاد |
|
جمله عالم را، بخوان قل یا عباد |
(2509) عقل تو همچون شتربان تو شتر |
|
مىکشاند هر طرف در حکم ُمرّ |
(2510)عقل عقلاند اولیا، و عقلها |
|
بر مثال اشتران تا انتها |
(2511)اندر ایشان بنگر آخر ز اعتبار |
|
یک قلاووز است جان صد هزار |
(2512)چه قلاووز و چه اشتربان؟ بیاب |
|
دیدهای، کان دیده بیند آفتاب |
قل یا عباد: اشاره دارد به دو آیه از سورهْ زمر « قل یا عباد...» و« قل یا عبادی الذین»[1] در تفسیر آیه«قُلْ یا عِبادِ اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا رَبَّکُمْ »(بگو اى بندگان گرویدهى من از خداى خود بپرهیزید.)
بین مولانا وعموم مفسران اختلاف است . مفسران از اهل ظاهر و صوفیان ما بعد «قل» را، سخن خدا و محکى قول حق و پیمبر را مأمور ابلاغ آن و حاکى دانستهاند اما مولانا آن را سخن پیغمبر (ص) مىدادند، مرحوم سلطانعلى شاه از اکابر محققین صوفیه در عصر اخیر (مقتول به ستم 1327 قمرى) هم بر عقیدهى مولانا رفته است و گمان مىرود که مستند گفتار گنابادى همین بیت از مثنوى شریف است بنا بگفتهى او، عبودیت داراى دو معنى است یکى عبودیت بمعنى پرستش که جز در مورد خداى تعالى روا نیست، دوم بمعنى فرمانبردارى و طاعت که نسبت بمظاهر امر حق استعمال آن، جایز است و مومنان به اعتبار بندگى حق «عبد عبادت» اند و بلحاظ لزوم اطاعت از انبیا و اولیا «عبد طاعت» زیرا مظاهر امر الهى بسبب فناء از اوصاف خود و فنا در اوصاف حق تعالى، خلفاء او هستند و اطاعت آنها عین اطاعت خداست و بهمین دلیل در قرآن کریم گاهى مُظهِر بجاى مَظهَر و ظاهر مىنشیند و فعل او بخدا و بالعکس نسبت داده مىشود، مثل: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى»[2] « قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اَللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ»[3] « إِنَّ اَلَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اَللَّهَ»[4]،[5]
در حکم مر: یعنی به خلاف میل.
عقل عقلاند اولیا، و عقلها: یعنی اولیاء خدا عقل عقول دیگرند آنها چون شتربان و عقلها بمنزله شترانند که بهر جا بخواهند آنان را مىبرند.
( 2508) خداى تعالى احمد را بنده خود خواند و فرمود که اهل عالم را دعوت کن و بگو اى بندگان من ( 2509) عقل مثل شتربان و تو چون شتر هستى او تو را بهر طرف که مىخواهد مىکشد.( 2510) اولیاء خدا عقل عقول دیگرند آنها چون شتربان و عقلها بمنزله شترانند که بهر جا بخواهند آنان را مىبرند. ( 2511) باولیا با دیده عبرت بنگر آنها یک راهبرند و جان صد هزار طالب را در حیطه اقتدار خود دارند.( 2512) چه شتربان بگوئیم یا راهبر بهرحال چشمى پیدا کن که بتواند آفتاب ببیند.
در این ابیات مولانا میگوید: انسانها و عقلهایشان همانند شترهای یک کاروانند و اولیای حق این کاروان را به هر سویی که صلاح بدانند، میکشانند. اولیای حق را به چشم عبرت یا تحسین، بنگر. اینها مانند پیشتازان و دیدهبانانی هستند که هدایت و ارشاد هر کدام از آنها میتواند جان صدها هزار نفر را از خطر نجات دهد و از گمراهی برهاند و به حقیقت برساند.
مولانا میگوید: تعبیر به شتربان و دیدهبان به مردان راه حق، تعبیر گویا و مناسب شأن آنان نیست. واصلان به حق، چشم بینایی هستند که آفتاب حقیقت را میبینند و شب مردم ناآگاه، درمانده، متحیّر و منتظر را با خورشید وجود خود، به روز روشن مبدل میکنند.
برین نکته مىافزاییم که بحکم شریعت، بندهى کسى است که از خود حق تصرف ندارد و بفرمان مولى و خداوند خود کار مىکند، پیروان انبیا نیز حق تصرف در امر دین ندارند و بر فرمان پیمبران مىروند پس اطلاق بنده بر ایشان از سوى انبیا موافق اصطلاح شرعى، روا تواند بود. ازین بگذریم مردان خدا شخصیت و انیّت موهوم پیروان خود را درهم مىشکنند و از نو، بر اثر تربیت و مجاهدت، بدانها شخصیتى مناسب استعداد مىبخشند و در ایشان جانى تازه مىآفرینند پس اگر ما آنها را جان آفرین و خلاق شخصیت نوین فرض کنیم هرگز راه گزاف نپیمودهایم. ضمناً این بیت بمنزلهى دلیل شرعى است براى ابیات پیشین که در آنها تصرف و تاثیر مردان خدا را در پیروان خود بیان فرموده است، مىتوان بقرینهى آن ابیات گفت که مقصود مولانا از استدلال بدین آیه این است که خلق نسبت به انبیا عبد طاعتاند درسلوک.
[1] - سورهْ زمر آیه های 10 و53
[2] - الانفال، آیهى 17
[3] - التوبة، آیهى 14
[4] - الفتح، آیهى 10
[5] - بیان السعادة، طبع ایران، ج 2، ص 181، ص 182.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |