( 3253)کرده حق ناموس را صد من حدید |
|
ای بسا بسته به بند ناپدید |
( 3254)کبر و کفر آن سان ببست آن راه را |
|
که نیارد کرد ظاهر آه را |
( 3255)گفت اغلالا فهم به مُقمحون |
|
نیست آن اغلال بر ما از برون |
( 3256)خلفهم سدّا فاغشیناهُمُ |
|
مینبیند بند را پیش و پس او |
( 3257)رنگ صحرا دارد آن سدّی که خاست |
|
او نمیداند که آن سدّ قضاست |
حدید: آهن.
اغْلال: جمع غل، حلقه آهن که بر گردن گناهکار نهند.
مقمحون: جمع مقمَح: سر بالا نگاه داشته.
خلفهم سداً: پس آنان سدّى است.
اغشیناهم: پردهاى افکندیم بر آنان. این ترکیبها برگرفته است از قرآن کریم: «إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَى اَلْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ- » و ما بر گردنهاشان غلها نهادیم که تا چانههاست پس سرهاشان بالاست و از پیش روىشان سدّى و از پشت سرشان سدّى پس چشمهاشان را پرده افکندیم پس آنان نمىبینند»[1]
رنگ صحرا داشتن: با صحرا یکسان بودن، به نظر نیامدن. آن دیوار را که خدا پیش روى او کشیده است نمىبیند، در دیده او راه باز و بدون مانع است. قضاى خدا چنان کرده است که او به پاى خود پیش رود و به دام افتد:
این عجب که دام بیند هم وتد گر نخواهد ور بخواهد مىفتد
چشم باز و گوش باز و دام پیش سوى دامى مىپرد با پرّ خویش
1649- 1648 /د3
( 3253) عار و ناموس را خداوند براى او زنجیر آهنى محکمى قرار داده بود و بسا اشخاص ببند محکم ناپیدایى بسته مىشوند.( 3254) کبر و کفر چنان راه او را بسته بود که حتى آه خود را نمىتوانست آشکار کند.( 3255) خداى تعالى در قرآن در سوره یس مىفرماید إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً حضرت مولوى اشاره باین آیه شریفه مىفرماید: اینکه مىفرماید بگردن آنها زنجیرها نهادیم و آنها بواسطه آن زنجیر رو بهوا هستند آن زنجیرها براى ما از بیرون نیست.( 3256) و اینکه مىفرماید در جلو و عقب آنها سدى قرار دادیم آنها بند را در پیش و پس خود نمىبینند.( 3257) بلکه آن سدى که در جلو و عقب آنها بلند شده برنگ زمین هموار و صحراست و آنها نمىدانند که این سد قضاى الهى است.
حضرت حقتعالی، نامجویی و بالیدن و غرور را همانند صد من آهن کرده که به صورت زنجیری بر دست و پای ما بسته میشود. این غلها و سدها درونى و باطنى است که دست و پاى آدمى را مىبندد و گرداگرد او دیوارى مىکشد تا راه حق را نتواند دید. بسیارند کسانی که به این رشتهْ ناموری و تفاخر بسته شدهاند وبیم بر باد رفتن شهرت و آبرو که گویى راه باز گشتن را بر روى آنان بسته است. کبر و غرور کفرآمیز، بسان سدّی محکم، آنچنان راه حق را مسدود میکند که حتی نمیتواند آه درونیاش را آشکار کند. مولانا میگوید: دوچیز راه تعالی انسان را میبندد: یکی کبر و غرور و دیگری کفران، یعنی کافری حاصل از خودپرستی، این دو، کار را به جایی میرسانند که انسان نمیتواند آهی بکشد و از خدا بخشایش بخواهد. سپس مولانا کلامش را به آیههای قرآن مستند کرده که دربارهْ کافران هدایت ناپذیر است: ما برگردن آنها زنجیرهایی نهادیم که تا به چانههاشان میرسید و آنها سرها را بالا گرفته و چشمها را بسته بودند و ما سدّی از پیش و سدّی از پشت آنها نهادیم، و حجابی در پیش چشم آنها کشیدیم تا نتوانند ببینند.
مولانا میگوید: این زنجیرها و سدهایی که پروردگار میگوید از بیرون نیست که بتوانیم آنها را ببینیم، از درون خود ماست. این همان بند ناپدید و نامرئی است که رنگ صحرا دارد، یعنی دیده نمیشود و مشخص نیست، ولی حجابی نامرئی میان انسان و موجودات میشود. حجابی از درون بر بیرون تنیده میشود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |