( 3267)عکس حکمت آن شقی را یاوه کرد |
|
خود مبین، تا بر نیارد از تو گرد |
( 3268)ای برادر بر تو حکمت جاریه است |
|
آن ز ابدال است و بر تو عاریه است |
( 3269)گر چه در خود، خانه نوری یافته ست |
|
آن ز همسایه منوّر یافته ست |
( 3270)شکر کن، غرّه مشو، بینی مکن |
|
گوش دار وهیچ خود بینی مکن |
( 3271)صد دریغ و درد کین عاریتی |
|
امّتان را دور کرد از امتی |
عکس: انعکاس، پرتو.
شقى: بد بخت و مقصود عبد اللّه پسر ابى سرح است، که درهنگام ثبت آیات قرآن، تصور می کرد که به او نیز وحی می شود.
عکس حکمت: همان بازتاب علم پیامبر است ،بازتاب حکمت وآگاهی پیامبر وخیال باطل عبدالله بن سعد،آن بخت برگشته را گمراه کرد.
خود دیدن: خود را به چیزى شمردن. خود را بزرگ انگاشتن. خود بین نباش تا خود بینی تورا برزمین نزند.
گرد بر آوردن از چیزى: نابود ساختن آن. برزمین زدن، اصطلاح میدان جنگ است.
جاریه: (اسم فاعل از جریان) روان، شامل.
ای برادر: خطاب به حاضران مجلس مولانا یا هر انسان اهل درد است.
ابدال: جمع بدیل یا بدل: مرد حق، مرد خدا. گفتهاند ابدال هفت تنند از پارسایان که بر هفت اقلیم موکلند و گفتهاند هفتاد تنند. از ابدال در این شعر مردان حق و عارفان کامل مقصود است که به دیگران فیض مىرسانند.
منوّر: نورانى، عبد اللّه ، نورى را که از همنشینى با رسول و برکت آیتهاى قرآن یافته بود از خود دید. پس اگر نور حکمت در دل ببینى مبادا فریفته شوى و آن را از خود بدانى.
همسایهْ منوّر: یعنی یاران یا راهنمایانی هستند که ما را به حق می کشانند. این روشنى از مرد کامل و ولى حق بر تو روان گشته است و تو را عاریتى است. بنابراین به این نور عاریه مغرور نباش، تکبر نکن. وبکوش که آن را نگه داری. خدا را سپاس گو که چنین نعمتى به تو ارزانى داشته.
بینى کردن: تکبّر کردن وبه اصطلاح امروزی باد دماغ:
هر کسى کو از حسد بینى کند خویشتن بىگوش و بىبینى کند
439 /د1
عاریتى: نور اکتسابى، عکس نور عارف کامل.
امّتى: امّت بودن، مؤمن به دین توحید و دین فطرت بودن.
بسا بوَد که روشنى عاریتى کسانى را بفریبد و آن روشنى را از خود ببیند و خویش را عارف کامل شمارند، آن گاه از پیروى راهنما سرباز زنند، بلکه گاه بود که خود را همتاى او به شمار آرند.
( 3267) عکس و تابش حکمت بود که آن کاتب را گمراه و سر گردان نمود تو خود را مبین تا نتواند بر تو دست یابد.( 3268) حکمت براى تو مثل آب روان گذران است او متعلق بابدال است و در تو عاریه است. ( 3269) اگر چه در خانه تو نورى تابیده ولى او از چراغ همسایه است.( 3270) اکنون که این تابش نور بخانه تو آمده شکر کن و مغرور نباش متوجه باش و خود بینى نکن.( 3271) صد افسوس که این نور عاریتى کسانى را مغرور نموده عجب و خود ستایى در آنان پیدا شد و از تبعیت بزرگان دورشان نمود.
مولانا می گوید: آن کاتب وحی که به دام غرور و خودبینی افتاد، چون ظرفیت نداشت، پرتوی از حکمت الهی، او را به کژی کشاند. خودبین مباش که خودبینی، دمار از روزگارت بر آورد. این شخص کاتب وحی، چون از خودشناسی غافل بود، نتوانست حدّ خود را بشناسد و بداند که این هدایت نسبی که نصیب او شده، از الطاف الهی بوده است. ای برادر! اگر چه حکمت الهی بر بستر قلب تو روان است، ولی بدان اینکه اسرار و حکمت الهی، بهواسطه وجود اولیاءالله به تو میرسد و در تو جنبهْ عاریتی دارد. همانند روزن خانه که نور خورشید از آن در خانه میتابد و خانه را منوّر میکند. اما نورخانه از خودش نیست از همسایه وام گرفته است. در مسائل معنوی و سیر و سلوک الیالله نیز چنین است، اگر پرتوی از نور الهی بر دلت زده شد، مبادا مغرور شوی و آنرا از تلاش خودت بدانی؛ بلکه آن نور از وجود اولیای خداست که خانهْ قلب سالکان را به انوار اسرار و حقایق ربّانی روشن و منوّر میکند. بنابراین، به این نور عاریه مغرور نباش، تکبر نکن و مراقب باش که آن را نگه داری. چه بسا این آگاهی عاریه و گذرا، امتهای پیامبران را از ایمان و دین دور کرده است و هرجا کفر و بیایمانی است، نتیجهْ همین غرور و خودبینی است که افراد بیظرفیت، از آگاهی ناقص و عاریهْ خود پیدا میکنند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |