مهار نمودن خواهشهای نفسانی شرط موفقیت سیر وسلوک است.
( 779)آن یکی از خشم، مادر را بکشت |
|
هم به زخم خنجر و هم زخم مشت |
( 780)آن یکی گفتش که از بد گوهری |
|
یاد ناوردی تو حق مادری |
( 781)هی تو مادر را چرا کشتی بگو |
|
او چه کرد آخر بگو ای زشتخو |
( 782)گفت کاری کرد کان عار وی است |
|
کشتماش کان خاک ستار وی است |
( 783)گفت آن کس را بکش ای محتشم |
|
گفت پس هر روز مردی راکشم |
( 784)کشتم او را رستم از خونهای خلق |
|
نای او بُرَّم به است، از نای خلق |
( 785)نفس تست آن مادر بد خاصیت |
|
که فساد اوست در هر ناحیت |
( 786)هین بکش او را که بهر آن دنی |
|
هر دمی قصد عزیزی میکنی |
( 787)از وی این دنیای خوش بر تستتنگ |
|
از پی او با حق و با خلق جنگ |
( 788)نفس کُشتی باز رَستی ز اعتذار |
|
کس تو را دشمن نماند در دیار |
بد گوهرى: بد ذاتى، بد نهادى، خباثت.
سَتَّار: پوشنده.
خاک ستار وی است: یعنی او را از خاطر دیگران می برد وننگش فراموش می شود.
مُحتَشم: در لغت به معنى با شوکت و با دبدبه است، لیکن پیداست که در این بیت چنین معنى مقصود نیست تنها مطلق مخاطب را قصد دارد. اى مرد.
خونهاى خلق: کشتن مردم را به گردن داشتن.
ناى: گلو.
فساد اوست در هر ناحیت: یعنی در تمام شؤون زندگی اثر بد می گذارد.
دَنِى: پست، بىارزش.
اِعتذار: پوزش خواستن (از گناهانى که هواى نفس موجب ارتکاب آن مىشود).
( 779) یکى در حال غضب بضرب مشت و خنجر مادر خود را کشت . ( 780) کسى باو گفت که اى بد طینت حق مادرى را فراموش کردى . ( 781) او بتو چه کرده بود و براى چه او را کشتى؟ . ( 782) آن شخص جواب داد که مادر من کار ننگ آورى کرده بود او را کشتم که خاک این ننگ را بپوشاند . ( 7883) گفت مىخواستى طرف را بکشى نه مادر را جواب داد آیا ممکن است هر روز یک نفر را بکشم؟ . ( 784) او را کشتم تا از خونریزى دیگران برهم گلوى او را ببرم بهتر از گلوى جمعى از مردم است . ( 785) آن مادر هر جایى نفس تو است که در هر جا فساد او است که ظاهر مىشود . ( 786) پس آن را بکش که براى خاطر آن پست فطرت هر دم عزیزى را مىکشى . ( 787) از اثر وجود او است که این دنیاى وسیع با صفا بر تو تنگ شده و براى خاطر او است که با خدا و خلق در جنگ هستى . ( 788) اگر نفس را بکشى از هر گزندى مستخلص هستى و در عالم دیگر دشمن نخواهى داشت .
مولانا در ادامه حکایتی را نقل میکند که به نظر میرسد از لطیفههای رایج آن زمان بوده است. در این لطیفه مولانا نفس امّاره را به مادر پلید بدکاره تشبیه میکند که تباهی و فساد او همه جا را فراگرفته است. سپس میگوید: برای آن که از کینهها و حقد و حسادتها و سایر رذائل اخلاقی رها شوی و هر لحظه درصدد قتل جان عزیزی برنیایی و همواره با دیگران درگیر نشوی، بهترین راه، کشتن هوای نفس است. منظور از کشتن نیز، رام کردن و مهار نمودن خواهشهای نفسانی است. مولانا همین لطیفه را در کتاب «فیه مافیه» چنین آورده[1] و در آن کتاب نیز نفس را به مادر گمراه تشبیه کرده است: گفت: مادر را چرا کشتی؟ گفت: چیزی دیدم که لایق نبود. گفت: آن بیگانه را میبایستی کشتن. گفت: هر روز یکی را کشم؟ اکنون هر چه تو را پیش آید نفس خود را ادب کن تا هر روز با یکی جنگ نباید کردن.
کشتن نفس این است که در پی هوای نفس نرویم. چرا که پیروی هوای نفس در تمام شئون زندگی اثر بد میگذارد. اگر اسیر هوای نفس نشوی، کاری نخواهی کرد که نیازمند عذرخواهی باشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |