( 1057)آنچه آبست است شب جز آن نزاد |
|
حیلهها و مکرها باد است باد |
( 1058)کی کند دل خوش به حیلتهای گش |
|
آنکه بیند حیلهْ حق بر سرش |
( 1059)او درون دام و دامی مینهد |
|
جان تو نی ز آن جهد نی زاین جهد |
( 1060)گر بروید، ور بریزد صد گیاه |
|
عاقبت بر روید آن کشتهْ اله |
( 1061)کشت نو کارند بر کشت نخست |
|
این دوم فانی است و آن اول درست |
( 1062)تخم اول کامل و بگزیده است |
|
تخم ثانی فاسد و پوسیده است |
( 1063)افکن این تدبیر خود را پیش دوست |
|
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست |
( 1064)کار آن دارد که حق افراشته است |
|
آخر آن روید که اول کاشته است |
( 1065)هرچه کاری از برای او بکار |
|
چون اسیر دوستی ای دوستدار |
آبست: آبستن.
آن چه آبست است...: برگرفته است از مثل رایج «شب آبستن است تا چه زاید سحر.»
گَش: خوب، خوش (در ظاهر).
حیله حق: برگرفته است از آیه «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ خَیْرُ اَلْماکِرِینَ.»[1]
جان تو: (سوگند است) به جانت سوگند.
نى این جهد نى آن جهد: هیچ حیلت سود نخواهد داشت.
کشت نو:استعاره از تدبیر انسانى. همان کار و تدبیرما انسان ها است.
کشت نخست: همان تقدیر الهی است، آن چه از ازل مقدّر شده، آن چه خدا خواسته، تقدیر ازلى.
تخم اوّل: استعاره از آن چه در علم خدا براى انسان گذشته.
تخم ثانى: آن چه آدمى به کوشش خود خواهد.
افراشته: بر پا کرده، آفریده.
( 1057) شب بهر آن چه آبستن است همان را خواهد زائید حیلهها و مکرها در آن اثرى نخواهد داشت . ( 1058) آن که حیله خداوندى را بالاتر از حیله خود بیند چگونه بحیلههاى خود دل خوش مىگردد. ( 1059) او در درون یک دام دام دیگرى بر پا مىکند ولى بجان تو که نه از آن دام مىجهد و نه این دام باعث خلاصیش مىگردد . ( 1060) اگر صد گیاه بروید و خشک شود بالاخره آن چه خدا کاشته همان مىروید و ثمر مىدهد . ( 1061) روى کشت اولى کشت نو مىکارند این کشت دومى فانى است و همان کشت ازلى است که پا بر جا و درست است. ( 1062) تخم اولى کامل است و پسندیده و تخم ثانوى فاسد و پوسیده است . ( 1063) تو این تدبیر و حیله خود را در پیش دوست بر زمین افکن اگر چه تدبیر تو هم از تدبیر او است . ( 1064) کار با همان است که از اول حق او را بر افراشته آن چه را اول او کاشته است عاقبت همان خواهد روئید . ( 1065) اى دوستار تو اسیر دوست هستى هر چه مىکارى براى او بکار .
شب، همان عالم اسرار ازلی است. وحیلهها و مکرها، تدبیرها و نقشههایی است که ما در این هستیِ محدودِ خود، پدید میآوریم و به آن دل میبندیم. تدبیرها و نیرنگهای ما در مقابل تقدیر الهی هیچوپوچ است. کسی که تدبیر خدای متعال را بر حیلههای خود غالب میبیند؛ هرگز به حیلههای فراوان خود دل خوش نمیکند. روشن است که مکر الهی، چارهسازی است. اینکه دام میگذارد و آن که در دام میافتد، هر دو در دام حقاند و نمیتوانند خود را برهانند.
اهل تدبیر، کسانیاند که فقط به تدبیرخود متکی هستند، ولی از دام تدبیر چاره و گریزی نیست. اگر صدگونه گیاه و چمن سبز شود یا همهْ آنها خشک گردند، سرانجام آنچه را که حق تعالی کاشته است خواهد رویید. وبه تعبیر مولانا آن کشت نخستین درخاک ثابت و جاودان میماند. البته تدبیرهای ما هم به ارادهْ حق پدید میآیند و به مرحلهْ عمل میرسند، اما همین مقداری که از ما سر میزند باید بیارزش شمرد و باید همواره کار حق را دید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |