( 1846)بی سبب بیند، چو دیده شد گذار |
|
تو که در حسّی، سبب را گوشدار |
( 1847)آن که بیرون از طبایع جان اوست |
|
منصب خرق سببها آن اوست |
( 1848)بیسبب بیند نه از آب و گیا |
|
چشم چشمهْ معجزات انبیا |
( 1849)این سبب همچون طبیب است و علیل |
|
این سبب همچون چراغ است و فتیل |
( 1850)شب چراغت را فتیل نو بتاب |
|
پاک دان زینها چراغ آفتاب |
( 1851)رو تو کهگل ساز بهر سقف خان |
|
سقف گردون را ز کهگل پاک دان |
( 1852)اه که چون دلدار ما غمسوز شد |
|
خلوت شب در گذشت و روز شد |
( 1853)جز به شب جلوه نباشد ماه را |
|
جز به درد دل مجو دلخواه را |
گذار: گذرنده، نافذ.
دید شد گذار: یعنی چشم بینا شد، بازشد.
در حس بودن: جز از راه حس چیزى را درک نکردن.
طبایع: چهار گونه سرشت یا مزاج را گویند.
بیرون از طبایع: روح مرد کامل است. چنین کسی ابزارها و سببها و روابط زندگی مادی را قبول ندارد و به آن تکیه نمیکند. زیرا که درک او از مرحله جسم و جسمانى بالاتر است، و در طبیعت تصرف تواند کرد.
خرق : دریدن و پاره کردن است.
خرق سبب: ما وراى سببها را دیدن، به مسبب اصلى رسیدن، نیز بىسبب و علت کارى را انجام دادن.
آب و گیا: کنایه از اثر و نشانههاى ظاهرى. (در مىیابد که معجزه پیمبران خارج از علت و عامل طبیعى است).
فتیل نو ساختن: در گذشته شبها براى روشنایى، فتیله در چراغ مىنهادند و پیوسته بایستى فتیله را نو کنند.
این چراغ شمس کو روشن بود نه از فتیل و پنبه و روغن بود
4/ د / 3
و در اینجا کنایت از آن است که دیده جان را نورانى کن تا بهتر توانى دید. چرا که چراغ دیده عقلهاى جزئى پیوسته باید از شناخت علت و اسباب بهره گیرد.
خان: خانه.
اَه: (اسم صوت) دریغا، اسفا.
غم سوز: زداینده غم، برنده غم، و این کنایت از حالتى است که بدو دست داده است و این حالت را استغراق گویند. و استغراق غوطهور شدن در توجه به معشوق است. چنان که جز از او خبر ندارد.
تا چو مستغرق شوم در بحر ژرف بىخودى سر به سر دریا بود نى جوى ماند و نه غدیر[1]
در این حالت عاشق از هر رنجى فارغ است.
خلوت شب: کنایت از وقتى که غیر را در آن راهى نیست.
جز به درد دل: اشارت است به حدیث «أنَا عِندَ المُنکَسرةِ قلوبهم.»[2]
مولانا در این ابیات نتیجه و ثمره ریاضت و تحمل مشقّت سالکان را که همان مشاهده حقیقت بدون ابزار باشد، تصویر میکند و میگوید: ابزار مادی و این جهانی برای آنها (رهروان و واصلان به حق) ارزشی ندارد. سالکی که از عالم حس و زندگی مادی فراتر رفته است، اگر چشمش هم کور شود باز با چشم باطن میبیند، ولی تو که هنوز اسیر این زندگی هستی، به سبب و ابزار (چشم) تکیه کن. مولانا میگوید: اگر چشم، چشمه معجزات انبیا را میبیند، بیسبب میبیند، نه با ابزاری به نام چشم که از مواد این جهانی پدید آمده است. مولانا، جویندگان ابزار و سبب را به «علیل» بودن یا به «چراغ» تشبیه میکند و میگوید: حقیقت مثل آفتاب است و فتیله نمیخواهد، یا مانند سقف آسمان است که به کاهگل و اندود نیاز ندارد. علم اسرار حق نیز از طریق اسباب ظاهر به دست نمیآید.
هنگام شب، فرصت را غنیمت شمار و چراغ خانه دل را با راز و نیاز، فتیلهای نو بگذار و پرتو خورشید حقیقت را از همه این ابزار و اسباب مادی پاک و منزّه بدان. خلوت شب، هنگام راز و نیاز با معشوق حقیقی و وقت خلوت نمودن سالک با خودش است که در این خلوت، حضرت حق بر او تجلی میکند و انیس او میشود. اما اگر دلدار، غم را بسوزاند و نابود کند، این حالت از میان میرود و ما دوباره به روز و زندگی عادی باز میگردیم. مولانا میگوید: ماه تنها در شب میتابد و جلوه میکند؛ پس جز با درد دل نباید به دنبال محبوب برآیی.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |