سزاوارترین کس به دوستی، آن است که سودش برای تو و زیانش برای دیگری باشد . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
به عیادت رفتن ِکر(9)
پنج شنبه 93 اردیبهشت 11 , ساعت 6:45 عصر  

در بیان آن که حالِ خود ومستی خود پنهان باید داشت از جاهلان

آسیب شناسی: مذمت ازدنیاگرایی

 حال سالک مجذوب ودنیاپرستان

( 3440) بشنو الفاظ حکیم پرده‏اى            

 

سر همانجا نه که باده خورده‏اى‏

( 3441) مست از میخانه‏اى چون ضال شد            

 

تَسخَر و بازیچه اطفال شد

( 3442) مى‏فتد این سو و آن سو هر رهى            

 

در گل و مى‏خنددش هر ابلهى‏

( 4339) او چنین و کودکان اندر پى‏اش            

 

بى‏خبر از مستى و ذوق مى‏اش‏

( 3444) خلق اطفالند جز مست خدا            

 

نیست بالغ، جز رهیده از هوا

 

مستى: در اصطلاح صوفیان دهشتى است که دوستدار را در حال مشاهده جمال محبوب دست دهد و در آن حالت قّوه حاسّه او از کار بیفتد و شادمانى و نشاط و حرکت و انبساط در باطن وى پدید آید. و بود که سالک در غلبه این حالت بى‏اختیار حرکاتى کند و یا سخنانى گوید و آنان را که از سرّ ضمیر او آگهى نیست، آن حرکتها را نشانه جنون وى گیرند. اگر صوفى را چنین حالت پدید آید باید از مردم کناره گیرد و خلوت گزیند تا آن حالت از او برود.

 حکیم: مولانا غالبا به سنائی، حکیم اطلاق می کند.

حکیم پرده‏اى : حکیمی که ازچشم خلق پنهان بوده است.           

ضال: گمراه، برون رفته، برون شده. بی هدف به راه افتاده وراه خانه را ازمستی گم کرده.در این ابیات به مشتان حق که درنظر مردم عادی ، راه گم کرده می آیند وخلق آنهارا مسخره می کنند،اطلاق شده است.

تسخر: مسخره که با او فسوس کنند.

بالغ: بلوغ به رشد سنی نیست، بالغ کسی است که از دنیا وهوای نفس بریده، ومست معرفت حق است.

 ( 3440) قول حکیم مجذوب و سالک را شنیده همانجا که باده خورده‏اى بخواب. ( 3441) وقتى مستى از میخانه بیرون رفت اسباب تمسخر و بازیچه اطفال خواهد شد.( 3442) او در کوچه‏ها و راهها هر دم میان گلها مى‏افتد و هر ابلهى باو مى‏خندد. ( 3443) او در حال مستى و کودکان در پشت سر او از مستى و ذوق و نشاه او بى‏خبرند.( 3444) خلق همگى اطفالند جز آن که مست باده الهى است و جز کسى که از دام هوس رسته باشد شخص بالغى وجود ندارد.

دنیا پرستان که همگى سر گرم بازیچه متاع دنیایند کودکند، هر چند به صورت بالغ مى‏نمایند. بالغ کسى است که هوى و هوس را در خود کشته است. دنیا- پرستان مردان خدا را که روح حیوانى را در خود کشته‏اند به بازیچه مى‏گیرند، حالى که بازیچه آنهایند و آن چه بدو دل بسته‏اند. اگر آدمى نفس حیوانى را در خود کشت پاک و لایق درگاه خداست و گرنه مردارى بیش نیست.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
به عیادت رفتن ِکر(7)
پنج شنبه 93 اردیبهشت 11 , ساعت 6:44 عصر  

نکوهش از غرور وخود برتر بینی

( 3425)همچو آن رنجور، دل‌ها از تو خست

 

کر به پندار اصابت گشته مست

( 3426)کاتب آن وحی زآن آواز مرغ

 

بُرده ظنّی کو بود همباز مرغ

( 3427)مرغ پرّ‌ی زد، مر او را کور کرد

 

نک فرو بردش به قعر مرگ و درد

( 3428)هین به عکسی یا به ظنّی هم شما

 

در میفتید از مقا‌مات سما

( 3429)گر چه هاروتید و ماروت و فزون

 

از همه، بر بام نحن الصا‌فون

( 3430)بر بدی‏های بدان رحمت کنید

 

بر منی و خویش بین لعنت کنید

( 3431)هین مبادا غیرت آید از کمین

 

سرنگون افتید در قعر زمین

 

رنجور: بیمارى که یاد او در بیتهاى پیش رفت و کر براى بیمار پرسى نزد او شد.

اصابت: رسیدن، به حقیقت رسیدن، حقیقت را دانستن.

کاتب وحى: عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح که داستان آن گذشت.

آواز مرغ: یعنی آواز مرغان حق وارشاد آنها، استعارت از انعکاس وحى الهى در دل او.

انباز: شریک، رفیق.

مرغ: استعارت از رسول اکرم (ص) یا از قدرت پروردگار جلّ و علا.

عکسى: مقصود پرتوى است از عصمت حق که بر آنها افکنده است.

ظّن: گمان، و در اینجا مقصود گمان نیکى است که آن دو فرشته در باره خود داشتند.

مقامات: جمع مقامه، جاى ایستادن و نیز مرتبه والا.

سما: آسمان.

مقامات سما: مرتبه‏اى که فرشتگان راست.

نحن الصافون: ما صف زدگانیم. برگرفته است از قرآن کریم «وَ إِنَّا لَنَحْنُ اَلصَّافُّونَ- ما فرشتگان صف زدگانیم»[1]

بام نحنُ الصّافون: مقام بلند آسمانى.

 منى: من (ضمیر اوّل شخص) ى (مصدرى)، من بودن، خود را به چیزى انگاشتن، انیّت.

تنیدن: توجه کردن، التفات کردن.

غیرت: غیرت حق است که بندهْ خودبین را مانند هاروت وماروت، اگر دراوج افلاک باشد به پست ترین مرتبهْ زمین می آورد.

 ( 3425) و دلها مثل دل آن بیمار از تو مکدر گردیده و تو بخیال اینکه معنى آن را فهمیده‏اى مغرور و مست گردیدى.( 3426) آن کاتب وحى از آن آواز مرغ تصور کرده که او با مرغ اتصال یافته.( 3427) مرغ پرى زده کورش کرد و بقعر مرگ و درد فرو بردش. ( 3428) شما هم کارى نکنید که با یک گمان یا با یک انعکاس مغرور شده از مقامات آسمانى فرود آئید.( 3429) اگر هاروت و ماروت یا از همه بالاتر بوده بر بالاى بام «لَنَحْنُ اَلصَّافُّونَ» قرار گرفته باشید( 3430) بر بدى بدان ترحم کنید و از خود بینى و منیت بپرهیزید.( 3431) تا مبادا غیرت از کمینگاه بر شما تاخته و بقعر زمین سر نگون شوید.

مولانا کسی را که به قیاس‌ها عمل می‏کند، تشبیه می‏کند، به کری که به عیادت همسایهْ بیمار خود رفت و با حدس و قیاس به سخنان ناشنیدهْ بیمار، جواب‌های نامناسب و آزار دهنده داد و یا مثل عبدالله‌بن‌سعد، کاتب وحی که پنداشت به او هم وحی می‌رسد و یا نظیر هاروت و ماروت که می‏پنداشتند فقط انسان خاکی اسیر شهوت و عصیان می‏شود. بنابراین، تو با قیاس و خیالات خود سخنی می‏گویی که دل مردان حقیقت‌بین را می‏رنجاند، مانند دل آن بیمار و تو مانند آن کر، فکر می‌کنی که هرچه گفته‌ای درست و در جهت مقصود است. اما آگاه باش! غیرت‌مردان حق، کسی را که از حد خود پای فراتر نهد، ادب می‏کنند. مبادا غیرت الهی از کمین‌گاه به در‌آید، آن وقت است که سرنگون در ژرفای زمین بیفتید.

هاروت و ماروت می‌خواستند آن‌چه را در عالم ملکوت می‏کردند، در زمین و برای عالم خاک نیز به اجرا درآورند و در زمین، امنیت برپا کنند. مولانا می‏گوید کار آنها هم مثل قیاس‏های آن کاتب وحی و آن مرد ناشنوا، نمی‌توانست درست درآید؛ زیرا میان این دو عالم، فرق‌هایی در کمین و پنهان وجود دارد.



[1] - سوره صافات،آیه 165.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
به عیادت رفتن ِکر(8)
پنج شنبه 93 اردیبهشت 11 , ساعت 6:44 عصر  

( 3432)هر دو گفتند: ای خدا، فرمان تو راست

 

بی امان تو، امانی خود کجاست؟

( 3433)این همی گفتند و دلشان می‌طپید

 

بد کجا آید زما؟ نعم العبید

( 3434)خار خار دو فرشته، هم نهشت

 

تا که تخم خویش بینی را نکشت

( 3435)پس همی گفتند کای ارکانیان

 

بی‌خبر از پاکی روحانیان

( 3436)ما بر این گردون تُتُق‌ها می‌تنیم

 

بر زمین آییم و شادُروان زنیم

( 3437)عدل توزیم و عبادت آوریم

 

باز هر شب سوی گردون بر پریم

( 3438)تا شویم اُعجوبهْ دور زمان

 

تا نهیم اند زمین امن و امان

( 3439)آن قیاس حال گردون بر زمین

 

راست ناید، فرق دارد در کمین

 

نِعمَ العَبید: بهترین بندگان.

خارخار: وسوسه. اندیشهْ خارج از مسیر سالک ، یا اشتغال ذهن به چیزی خارج از منظور.

هِشْتَن: گذاشتن.

ارکانیان: جمع ارکانى منسوب به ارکان. چهار رکن، چهار عنصر: خاک، آب، باد، و آتش که مى‏پنداشتند اصل جسمهاست. و مقصود از ارکانیان مردم زمینند.

روحانیان: فرشتگان آسمان.ساکنان عالم بالا.

تتق: پرده، پرده نازک. سرا پرده

تنیدن: بافتن.

شادُروان: سراپرده.

توزیدن توختن: اندوختن. گزاردن ، اجرا کردن، گستردن را نیز از معنى‏هاى آن گرفته اند.

کمین: نهان. پنهان.

( 3432) هاروت و ماروت گفتند خدایا حکم حکم تو است بدون اینکه تو امان بدهى ایمنى وجود ندارد.( 3433) این سخن را مى‏گفتند ولى در دلشان خطور مى‏کرد که از ما که بهترین بندگانیم چگونه بدى سر خواهد زد.( 3434) این خیال و وسوسه دست از سر آن دو فرشته بر نداشت تا اینکه تخم خود بینى را در آنان کاشت.( 3435) مى‏گفتند اى زادگان عناصر که از پاکى روحانیان بى‏خبرید.( 3436) ما در آسمان پرده‏هاى قشنگ مى‏آویزیم و در زمین سراپرده بپا کرده. ( 3437) بساط عدل و سجاده عبادت گسترده و باز هر شب به آسمانها صعود مى‏کنیم. ( 3438) تا اعجوبه دور زمان گردیده در زمین امنیت ایجاد نماییم.( 3439) البته قیاس کردن حالى که در آسمان دارا بودند با حالى که در زمین دارا مى‏شوند درست در نمى‏آمد و فرق زیادى داشت.

بیان حال هاروت و ماروت است که بر زمینیان طعنه مى‏زدند که ما در آسمان در پس پرده جلال کبریا تسبیح مى‏گوییم و چون به زمین آییم آیین عدل و داد مى‏نهیم. و بدین سان اعجوبه روزگار خواهیم بود. اما نمى‏دانستند که این قیاس درست نیست و عالم سماوى را با آن چه در زمین است نمى‏توان قیاس کرد. زمینیان آفریده از خشم و شهوتند، و فرشتگان سرشته از پاکى و عفت. آن کس تواند از آزمایش بر آید که تعادل میان شهوت و پاک دامنى را رعایت نماید. آن دو فرشته اگر حال افلاکیان را با خاکیان قیاس نمى‏کردند و همچنان در آسمان بودند به چنان پایان غمناکى دچار نمى‏گشتند.

پروردگار به هاروت و ماروت خطاب می‌کند که مواظب باشید، بازتاب حکمت و نور حق، شما را خودبین و مغرور نکند و از مراتب کمال فرو نیفکند، هر چند که شما دو فرشته‌اید و فرشتگان در جایی برتر از این جهان صف کشیده‌اند، با این حال خطر گمراهی وجود دارد؛ زیرا غیرت الهی، بندهْ خودبین را، اگرچه در اوج افلاک هم باشد، به پست‌ترین مرتبهْ زمین می‌آورد. هاروت و ماروت در همان حال که خود را به امان حق می‌سپارند، دچار اضطراب بودند، اما می‌گفتند: ما بندگان خوب خداییم، و ممکن نیست بدی کنیم. این خارخار واندیشهْ خارج از مسیرفرشتگان را هم از راه حق دور کرد و خودبینی را در آنها پرورش داد.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
به عیادت رفتن ِکر(6)
پنج شنبه 93 اردیبهشت 11 , ساعت 6:43 عصر  

داستان به عیادت رفتن کر و ترتیب مقدمات پرسش و پاسخ را پیش خود براى نشان دادن بطلان قیاس حسى آورد و سرپیچى شیطان را از سجده آدم و خود را به خاطر نسبت خویش به آتش از وى برتر دانستن نمونه‏اى از قیاس اصولى و اجتهاد برابر نصّ «اسجدوا لآدم». و در پایان براى بهتر روشن کردن مقصود خود که قیاس را ارزشى نیست، باطل بودن اجراى حکم اصل را بر فرع مثل مى‏زند، و از کنعان پسر نوح و عکرمه پسر ابو جهل سخن به میان آورد که اگر چنان قیاس را اعتبارى بود و حکم هر اصلى را بر فرعى که به ظاهر مشابه آن است اجرا توان کردن پس پسر نوح پیامبر شدى و فرزند بو جهل کافر گشتى. اما بزرگى و پیامبرى همچون مال و منال این جهان نیست که پسرى آن را از پدر به ارث برد بلکه موهبتى الهى، و بدان که لایق بود رسد. 

مولانا می گوید: قیاس ابلیس این است که آدم از تاریکی است و ما ابلیسیان از نوریم. ظلمت، فرع بر نور است و نور، اصل است. بنابراین، نشاید که اصل تابع فرع شود. در این‌جا مولانا پاسخ خداوند به ابلیس را می‏آورد: هنگامی که در صور بدمند و قیامت برپا شود، آن روز دیگر بستگی میان مردم نیست و یک‌دیگر را نمی‏پرسند. مولانا از مفاد این آیه نتیجه می‏گیرد که اگر آتش در هستی بالاتر از خاک است، این وابستگی ابلیس به آتش، او را از آدم خاکی برتر نمی‏کند؛ زیرا فضل و لطف خداوند، متوجه پرهیزکاری آفریدگان است. اشاره به آیهْ سورهْ حجرات که: همانا گرامی‌ترین شما در نزد خداوند؛ پرهیزکارترین شماست، نه انساب. پارسایی و پرهیزکاری، میراث این جهان فانی نیست تا ارث ببری، بلکه این میراث، روحانی است و میراث انبیاست و وارث این میراث روحانی، جان‌ها و ارواح پرهیزکاران است. مولانا برای تأیید سخن خود، دو مثال آشنا را ذکر می‏کند: یکی عکرمه پسر ابوجهل که مؤمن و مقبول و دوست پیامبر شد و دیگری پسر نوح پیامبر که با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد. پس زادهْ خاکی، یعنی نوع بشر که لیاقت معرفت را یافت، اما تو که زادهْ آتشی روسیاه و رانده شدی.

 

( 3418)این قیاسات و تحرّی، روز ابر

 

یا به شب، مر قبله را کرده است حبر

( 3419)لیک با خورشید وکعبه پیش رو

 

این قیاس و این تحرّی را مجو

( 3420)کعبه نا دیده مکن، رُو زو متاب

 

از قیاس، الله اعلم بالصواب

( 3421)چون صفیری بشنوی از مرغ حق

 

ظاهرش را یاد‌گیری چون سبق

( 3422)وآنگهی از خود قیاساتی کنی

 

مر خیال محض را، ذاتی کنی

( 3423)اصطلا‌حاتی‌ است مر ابدال را

 

که نباشد زآن خبر اقوال را

( 3424)منطق‌الطیر‌ی به صوت آموختی

 

صد قیاس و صد هوس افروختی

 

تَحَرّى: صواب جستن. جستجو برای قبله است از روی نشانه ها وقرائن. آن که خواهد نماز گزارد، اگر به خاطر تاریکى یا ابر و یا مانعى دیگر قبله را نداند باید جستجو کند و کوشش به کار برد. اگر تحرى به کار برد و سپس معلوم افتاد خطا کرده نماز او درست است اما در روز آفتابى و قبله پیش رو، تحرّى بى‏معنى است:

          چون تحرى در دل شب قبله را             قبله نىّ و آن نماز او روا

2285/د 1

حَبرْ: دانشمند جهودان، و در اینجا مطلق دانشمند مقصود است. پیشوای مذهبی

نادیده کردن: نادیده گرفتن، وانمودن که آن را نمى‏بیند.

رو تافتن: رو بر گرداندن.

اللَّه اعلم بالصّواب: خدا بدان چه درست است داناتر است.

صفیر: آواز مرغ است.

صفیر مرغ حق: سخن عالم کامل است. یعنی مرد واصل به حق که هرچه بگوید از حق وبرای حق است.

سبق: درس.

ذاتى: حقیقى، واقعى. وجود اصیل

ابدال: جمع بَدیل، و از ابدال مردان کامل مقصود است. آن که صفات حیوانى او به صفات انسانى تبدیل شده باشد:

          کیست ابدال آن که او مُبدَل شود             خمرش از تبدیل یزدان خَل شود

4000 /د3

اصطلاحات ابدال: یعنی بیانی که در لفظ نمی گنجد وآن رابطهْ معنویِ مرشد با مرید است که از آطریق درباطن او تصرف وسیر الی الله رابرای او آسان می کند.این زبان و این اصطلاح با اقوال و الفاظ ربطی ندارد، اما اصطلاحات لفظی، مانند تقلید زبان مرغان است. انسان وقتی که صدای پرنده را تقلید می‏کند، پرنده نمی‏شود، فقط خیال و هوسی است که در سر می‏پروراند.سخنان ابدال ، خاصه در ذوق و حال، دارای مضامین پوشیده است که هر کس حقیقت آن را نداند، چون برخى از گفته‏هاى حلاّج و شبلى و دیگر بزرگان عرفا که پیروان علوم ظاهرى و اهل قال به معنى آن نمى‏رسند:

          اى برادر بر تو حکمت جاریه است             آن ز ابدال است و بر تو عاریه است‏

          گر چه در خود خانه نورى یافته است             آن ز همسایه منوّر تافته است‏

          شکر کن غرّه مشو بینى مکن             گوش دار و هیچ خود بینى مکن‏

3257- 3255/د 1

اقوال: جمع قول: گفتار و مقصود معانى است که از ظاهر الفاظ به دست آید.

 منطق الطیر: گفتار پرندگان و اشارت است به سلیمان (ع) که در قرآن کریم از گفته او آمده است: «... وَ قالَ یا أَیُّهَا اَلنَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ اَلطَّیْرِ...»[1] و مقصود تقلیدى است از آواز، بدون ‏فهمیدن معنى آن.مانند تقلید زبان مرغان ، انسان وقتی که صدای پرنده را تقلید می کند پرنده نمی شود وفقط خیال وهوسی است که در سر می پروراند.

مولانا بار دیگر به مقایسهْ دلایل ظاهری و ادراکات باطنی می‏پردازد. او می‏گوید: چسبیدن به قرائن، دلایل و قیاس‌ها در جایی درست است که حقیقت پیش چشم نباشد. با چسبیدن به قیاس، وانمود نکن که حقیقت را نمی‌بینی. تو مختصری از سخنان مردان حق را می‏شنوی، الفاظ آن را مثل سَبَق و درس یاد می‏گیری، آن‌گاه در ذهن خود قیاس‏ها و استدلال‌هایی بر آن می‏افزایی و از خیالات خود چیزی می‏سازی که وجود حقیقی ندارد، و تو آن را وجود اصیل می‏دانی. این فایده ندارد و تو را به حق نمی‏رساند، ولی وقتی که خورشید نمایان باشد و کعبه در پیش چشم تو آشکار، دیگر روا نیست به دنبال این قیاس‌ها و جستوجو‏ها بروی.



[1] - سوره نمل،آیه 16


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
به عیادت رفتن ِکر(5)
پنج شنبه 93 اردیبهشت 11 , ساعت 6:40 عصر  

اول کسى که در مقابله نصّ قیاس آورد، ابلیس بود

نَصّ: هر لفظ که بر معنى صریح دلالت کند و احتمال معنى دیگر در آن نرود، و نصّ در اصطلاح اصولیان آیه یا حدیثى است که رافع هر گونه احتمال بود چون «أَحَلَّ اَللَّهُ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ اَلرِّبا» [1]

قیاس: در اصطلاح اصولیان اجراى حکم شرعى است در موضوعى به خاطر وجود حکم در موضوعى مشابه آن. قیاس از جمله دلیلهایى است که نزد فقیهان اهل سنّت و جماعت معتبر است. ولى فقیهان شیعه آن را نمى‏پذیرند جز در قیاس منصوص العلّة، یعنى آن جا که حکمى بر موضوعى به خاطر علّتى خاص تعلق گرفته باشد و به علتى که موجب تشریع حکم است تصریح شده باشد. که در این صورت آن حکم را بر موضوع دیگرى که همان علت را دارد مى‏توان سرایت داد. چنان که گویند شراب حرام است به خاطر مستى آوردن آن. پس مستى آور دیگرى را نیز که حکمى در باره آن در دست نیست به شراب مى‏توان قیاس کرد و آن را حرام دانست.

 نکوهش از قیاس ،حقیقت را به گمان وقیاس نمی توان یافت

مذمت از قیاس و علم ظاهری

( 3410)اول آن کس کین قیا‌سک‏ها نمود

 

پیش انوار خدا، ابلیس بود

( 3411)گفت نار از خاک بی شک بهتر است

 

من ز نارو او ز خاک اکدر است

( 3412)پس قیاس فرع ، بر اصلش کنیم

 

او ز ظلمت، ما ز نور روشنیم

( 3413)گفت حق: نه، بل که لا‌انساب شد

 

زهد و تقوی فضل را محراب شد

( 3414)این نه میراث جهان فانی است

 

که به انسابش بیابی، جانی است

( 3415)بلکه این میراث‏های انبیاست

 

وارث این، جان‌های اتقیاست

( 3416)پور آن بو‌جهل، شد مؤمن عیان

 

پور آن نوح نبی، از گمرهان

( 3417)زادهْ خاکی، منوّر شد چو ماه

 

زاده آتش تویی. رو روسیاه

 

قیاسک: تصغیر قیاس از راه تحقیر، به خاطر بى‏ارزش بودن آن.

اول آن کس کین قیا‌سک‏ها نمودابلیس بود: نخستین کسی که در برابر انوارالهی، قیاس‌های ناچیز و بی‌ارزش کرد، ابلیس بود؛ زیرا ابلیس، به نقل ازقرآن: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»: ابلیس گفت: من از آدم بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گل... بی‌گمان آتش از خاک، بهتر است. من از آتش فروزانم و او از خاک تیره. [2]

انوار: جمع نور.

انوار خدا: استعاره از وحى الهى که بر فرشتگان آمد که چون روح خود را در آدم دمیدم او را سجده کنید.

اَکْدَر و کَدِر: تیره، بى‏صفا. ظلمانی

فرع: آن چه از اصل بر آید.

لاَ اَنْسابَ: برگرفته است از قرآن کریم: «فَإِذا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ..- چون در صور دمند نسبها آن روز از میان رود...»[3] در روز رستاخیز پاداش را به عمل دهند نه به نسب.

زهد و تقوى فضل را...: برگرفته است از قرآن کریم: «... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَتْقاکُمْ...- ...» گرامى‏ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست...»[4]

أنساب: جمع نسب، خویشاوندى.

محراب: یعنی مرکز توجه

جانى: منسوب به جان و مقصود نسبتى است که از راه سنخیت روحى به دست آید. به تعالی وکمال روحی بستگی دارد.

میراثهاى انبیا: محتملاً ناظر است به حدیث «اِنَّ العُلَمَاءَ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ اِنَّ الاَنبیاءَ لَمْ تُورّثوا دیناراً و لا دِرْهَماً وَ لکن وَرَّثوُا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ منْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وافرٍ»[5]

أتقیا: جمع تقى: پرهیزکار، با تقوا.

پور بو جهل: عکرمة بن ابى جهل (عمرو بن هشام بن مغیره مخزومى) است. چون پدرش از دشمنان سر سخت رسول خدا (ص) بود، و از کسانى است که مهدور الدم اعلام گردید. اما پس از فتح مکه مسلمان شد و به مدینه رفت و از جانب ابو بکر مأمور جنگ با مرتدان گردید. مومن ومقبول خدا ودوست پیامبر شد. در جنگ یرموک در عهد عمر کشته شد از او حدیثهایى روایت شده است. [6]

پوره: پور:

          خرد پوره آدم چه خبر دارد از این دم             که من از جمله عالم به دو صد پرده نهانم‏

(دیوان شمس، جزء سوم، ص 300)

پوره نوح: پسر نوح، کنعان که داستان او در قرآن کریم [7]و در تفسیرها آمده است:

          پسر نوح با بدان بنشست             خاندان نبوتش گم شد

 زاده خاکى: آدم.

زاده آتش: ابلیس.

مولانا در این داستان با به کار بردن واژه قیاس از هر دو معنى مصطلح آن در اصول و منطق استفاده کرده است: قیاس منطقى که در استدلال به کار رود و قیاس اصولى که برابر نصّ است. چنان که مى‏دانیم وى قیاس منطقى را نزد فیلسوفان تنها راه درست اثبات حقیقت است نمى‏پذیرد و در مطاوى گفتار خود بارها از آن انتقاد مى‏کند، و بى‏ارزشتر از قیاس عقلانى قیاس حسى را مى‏داند.



[1] - سوره بقره، آیه275.

[2] - ْ ص، آیهْ 76واعراف،آیه12

[3] - سوره مؤمنون،آیه 101.

[4] - سوره حجرات،آیه 13.

[5] - اصول کافى، ج 1، ص 34.

[6] - الاصابه، ذیل: عکرمة بن ابى جهل .

[7] - (سوره هود)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 66 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402304 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]