مردن و خوارى نبردن ، و به اندک ساختن و به این و آن نپرداختن ، و آن را که نصیب به آسانى به دست نیاید با کوشش با آن برنیاید و روزگار دو روز است روزى از تو و روزى به زیان تو ، در روزى که از توست سرکشى بنه و در روزى که به زیان توست تن به شکیبایى ده . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(253)
دوشنبه 94 اردیبهشت 7 , ساعت 6:40 عصر  

 

راه شناختن ولى

 

 

 ( 2353)مر تو را آن فهم و آن دانش نبود

 

واندانستی تو سرگین را ز عود

( 2354)از جنون خود را ولی چون پرده ساخت

 

مر ورا ای کور کی خواهی شناخت

( 2355)گر تو را باز است آن دیده‌ یقین

 

زیر هر سنگی یکی سرهنگ بین

( 2356)پیش آن چشمی که باز ورهبر است

 

هر گلیمی را کلیمی دربر است

( 2357)مر ولی را هم ولی شهره کند

 

هر که را او خواست با بهره کند

( 2358)کس نداند از خرد او را شناخت

 

چون‌که او مر خویش را دیوانه ساخت

( 2359)چون بدزدد دزد بینایی ز کور

 

هیچ یابد دزد را او در عبور

( 2360)کور نشناسد که دزد او که بود

 

گرچه خود بر وی زند دزد عنود

 

( 2361)چون گزد سگ کورِ صاحب‌ژنده را

 

کِی شناسد آن سگ درّنده را؟

 

 

 کور: کسی است که به حقیقت و اسرار حق آشنا نیست و نمی‌تواند اولیاء‌الله را بشناسد.

آن دیدهْ یقین: چشمی است که باطن و اسرار غیب را می‏‏بیند و به همین دلیل به مرتبهْ یقین رسیده است.

سرهنگ: مرد کامل یا مرشد است.

کلیم: لقب موسى (ع).

هر گلیمى را کَلیمى در بر است: یعنی اولیاى خدا تا توانند مردم را راهنمایى مى‏کنند، لیکن گاه براى آسوده شدن از زحمت نادانان، خود را مجنون وا مى‏نمایند. در این حالت تنها کسانى توانند آنان را شناخت که توفیقى رفیقشان شده باشد. پس آنان را که به ظاهر افتاده و ژنده پوش‏اند خوار نباید شمرد چرا که بود ولیى از اولیاى خدا باشد. لیکن آگاه باید بود تا هر دعویدارى ولى پنداشته نشود.

          چون دو چشم دل ندارى اى عنود             که نمى‏دانى تو هیزم را ز عود

          چون که گنجى هست در عالم مرنج             هیچ ویران را مدان خالى ز گنج‏

2153- 2152 / د /2

دزد: نَفس است که ما را از راه حق دور می‏‏کند.

عنود: به معنای لجباز و سرکش است.

( 2353) و تو آن دانش و فهم را نداشتى که سرگین را از عود تمیز دهى‏. ( 2354) حال اگر ولى از جنون پرده بروى خود کشیده باشد تو کورى کى مى‏توانى او را بشناسى‏ . ( 2355) اگر آن دیده یقین تو باز باشد زیر هر سنگى سرهنگى خواهى دید .( 2356) در پیش چشمى که باز بوده و راه شناس است هر گلیمى گلیم مخصوصى را در بر دارد که آن چشم او را مى‏شناسد .( 2357) ولى را هم ولى معرفى مى‏کند و هر کس را که او بخواهد فیض شناسائى مى‏بخشد ( 2358) کسى نمى‏تواند از راه عقل او را بشناسد چون او خود را دیوانه جلوه داده است‏ ( 2359) وقتى دزد بینایى رخت کورى را بدزدد آیا ممکن است که کور در معابر دزد خود را پیدا کند؟. ( 2360) اگر دزد در موقع عبور به کور تنه هم بزند نابینا او را نخواهد شناخت‏.( 2361) وقتى سگ کور ژنده پوش را مى‏گزد کور چه سان او را تواند شناخت‏. 

مولانا می‏‏گوید: در پشت هر ظاهر فقیرانه‌ای ممکن است مرد کاملی یا پیامبری باشد. کلیم اشاره به موسی کلیم‌الله است. مرد حق را، مرد آشنای به حقیقت می‏‏شناسد و هر که را اولیا بخواهند، خود را به او می‏‏شناسانند. به عبارت دیگر، باید در تو شایستگی بیابند تا خود را برتو ظاهر کنند. اگر مرد حق صلاح بداند که خود را دیوانه نماید، با معیارهای عقل این‌جهانی شناخت او ممکن نیست.

 

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(252)
دوشنبه 94 اردیبهشت 7 , ساعت 6:38 عصر  

 

به حیلت در سخن آوردن ِسایل آن بزرگ را، که خود را دیوانه ساخته بود

 مر ولی را هم ولی شهره کند

راه شناختن ولى

 

( 2346)آن یکی می‌گفت خواهم عاقلی

 

مشورت آرم بدو در مشکلی

( 2347)آن یکی گفتش که اندر شهر ما

 

نیست عاقل جز که آن مجنون‌نما

( 2348)بر نی‌ای گشته سواره نک فلان

 

می‌دواند در میان کودکان

( 2349)صاحب رأی‌ است و آتش‌پاره‌ای

 

آسمان قدر است و اخترباره‌ای

( 2350)فر او کروبیان را جان شد است

 

او درین دیوانگی پنهان شد است

( 2351)لیک هر دیوانه را جان نشمری

 

سر منه گوساله را چون سامری

( 2352)چون ولی‌ای آشکارا با تو گفت

 

صد هزاران غیب و اسرار نهفت

 

 این داستان در بسیارى از کتاب ومأخذهایِ قبل از مولانا آمده است. مرحوم فروزانفر آن را از عقد الفرید، ربیع الابرار، اسکندر نامه، و جوامع الحکایات آورده و به بستان العارفین اشاره کرده است.[1]

 در اینجا آن چه را انقروى از کتاب اخیر نقل کرده مى‏آوریم. ابو اللَّیث در بستان العارفین آرد: «در حدیث است که مردى از بنى اسرائیل گفت زن نکنم تا با خردمندى راى زنم، و عزم کرد تا با نخستین کس که فردا بیند راى زند و به گفته او کار کند. چون بامداد از خانه به در شد دیوانه‏اى را دید بر نى سوار، از این پیش آمد غمگین گشت و چاره نداشت پیش او رفت. دیوانه گفت: هش دار تا اسبم تو را لگد نزند. مرد گفت: اسبت را نگاه دار تا از تو چیزى بپرسم. دیوانه بایستاد.

مرد گفت: خواهم زن بگیرم، چه کنم؟ گفت: زنان بر سه قسم‏اند: یکى تو راست و یکى بر توست و یکى نه تو راست و نه بر توست. بپاى تا اسبم تو را لگد نزند و برفت. مرد گفت: اسب خود را باز دار و نزدیک او رفت و گفت: این سخن که گفتى تفسیر کن. چه، من معنى گفته تو را ندانستم. گفت آن که از آن توست، دوشیزه است. تو را دوست دارد و جز تو کسى را نشناسد. اما آن که بر توست زنى است که او را فرزندى بود مال تو خورد و بر شوى نخست گرید. اما آن که نه تو راست نه بر توست، زنى است که از شوى نخست فرزند ندارد. اگر تو او را بهتر از شوى نخست باشى از آن توست و گر نه نه. مرد گفت: سخن تو سخن بخردان است و کارت کار دیوانگان. گفت: اسرائیلیان خواستند مرا قاضى کنند نپذیرفتم. چون اصرار ورزیدند خود را دیوانه نمایاندم و از آنان برهیدم.»[2] ابو اللّیث نصر بن محمد بن ابراهیم از دانشمندان سده چهارم هجرى بوده است. فقیه و مفسّر و بر مذهب ابو حنیفه بود و «امام الهدى» لقب داشت. مؤلّف کشف الظنون مرگ وى را سالهاى 372 یا 375 یا 382 یا 383 نوشته است،

مؤلف منتهى الآمال این داستان را از حسین بن حمدان، به جابر بن یزید جعفى از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) نسبت داده است.[3]

مجنون نما: دیوانه مانند، که خود را دیوانه نشان دهد.

صاحب راى: خردمند، داراى اندیشه درست.

آتش پاره: یعنی جرقه‌ای که در درون دیگران آتش برپا می‏‏کند و حرف‌های او دیگران را منقلب و آگاه می‏‏سازد. داهى، زیرک، دانا.

آسمان قدر: به معنای بلند مرتبه است.

اختر باره: بلند قدر، داراى جلالت قدر بسیار.

کَرّوبى: فرشتگان مقرّب. (نهایه ابن اثیر)

جان: استعاره از عارف کامل. عارفى که از شدت عشق مجذوب است و پرواى تن و حرکات تن را ندارد.

سر نهادن: سجده کردن، تسلیم شدن.

( 2346) یکى گفت که من عاقلى مى‏خواهم که با او در امر مشکلى مشورت کنم‏ ( 2247) یکى دیگر جوابش داد که در شهر ما عاقلى نیست مگر آن دیوانه نما ( 2348) که اکنون بر نى سوار شده و میان بچه‏ها مى‏دواند ( 2349) آن داراى رأى صائب بوده و آتش پاره ایست قدرش چون آسمان بلند و روشش چون اختران منظم و متین است‏ ( 2350) جاه و مقامش جان کروبیان آسمان و خود در لباس دیوانگى پنهان است‏ ( 2351) ولى بدان که هر دیوانه را نباید جان شمرده و چون سامرى در مقابل گوساله سر تعظیم فرود آورد. ( 2352) وقتى ولیى آشکارا با تو سخن گفته صد هزاران غیب و اسرار نهفته را براى تو آشکار نمود.

منظور مولانا در این ابیات این است که: شکوه و تأثیر شخصیت این «مجنون‌نما» به فرشتگان زندگی معنوی بخشیده است. او انسانی است که برتر از فرشتگان است. مولانا توصیه می‏‏کند که هر کسی، رهنمای طریق حق نیست. «سامری» خاله‌زاده و در ابتدا در خدمت موسی بود، اما بسیاری را به گمراهی کشاند و خود نیز گمراه شد. یک ولیّ حق ممکن است صدهزاران غیب و اسرار نهفته را آشکارا بگوید و ما قادر به تمییز سخن حق از کلام ناحق نباشیم.



[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 70- 72)

[2] - (شرح کبیر انفروى)

[3] - (منتهى الآمال، ج 2، ص 67)

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   6      
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 203 بازدید
بازدید دیروز: 346 بازدید
بازدید کل: 1403234 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]