( 3787)پس بگفت آن نومسلمان ولی |
|
از سر مستی و لذّت با علی |
( 3788)که بفرما یا امیرالمؤمنین |
|
تا بجنبد جان به تن در، چون جنین |
( 3789)هفت اختر هر جنین را مدتی |
|
میکنند ای جان به نوبت خدمتی |
( 3790)چونکه وقت آید که جان گیرد جنین |
|
آفتابش آن زمان گردد معین |
( 3791)این جنین در جنبش آید زآفتاب |
|
کآفتابش جان همی بخشد شتاب |
( 3792)از دگر انجم بهجز نقشی نیافت |
|
این جنین، تا آفتابش برنتافت |
( 3793)از کدامین ره تعلق یافت او |
|
در رَحِم با آفتاب خوب رو؟ |
ولی: یعنی دوست
نومسلمان ولی: یعنی تازه مسلمانِ دوست، منظور این است که کافری که به جنگ مولا علی (ع) آمده بود، دیگر دشمن نبود بلکه دوست شده بود.
مستی ولذت: از پرتوی است که در درون این مرد تابیده بود.
تدبیر: تصرف در سببها و اختیار سببى که مولود را باید.
انجم: جمع نجم: ستاره.
تعلّق: پیوند.
آن پهلوان مغلوب دیگر دشمن نیست، بلکه بر اثر بازتابهای معنوی وجود امام در او، نومسلمان و دوست شده است.
سخن از تأثیری است که سیارات آسمانـ به اعتقاد قدماـ در زندگی انسان داشتند. پندارشان این بود که هر یک از هفت سیاره (زُحل، مشتری، مرّیخ، خورشید، زُهره، عُطارد، قمر) اثری در هستی ما میگذارند، اما هنگامی که جنین در شکم مادر میجنبد، از تأثیر آفتاب است. مولانا با طرح این سخن، میخواهد روح انسان را به جنینی تشبیه کند که آفتاب نور حق، او را جان میدهد و آن هم از راه پنهانی که دور از حسّ ماست. تعلیم و ارشاد، تا هنگامی که به نور حق روشن و از عنایت الهی برخوردار نباشد، مانند تأثیر سیارات دیگر است که حرکت و حیات نمیسازد.
( 3794)از ره پنهان که دور از حسّ ماست |
|
آفتاب چرخ را بس راههاست |
( 3795)آن رهی که زر بیابد قوت از او |
|
و آن رهی که سنگ شد یاقوت از او |
( 3796)آن رهی که سرخ سازد لعل را |
|
و آن رهی که برق بخشد نعل را |
( 3797)آن رهی که پخته سازد میوه را |
|
و آن رهی که دل دهد کالیوه را |
کالیوه: به معنى دیوانه، احمق، نادان. لیکن در اینجا به معنى ترسو، افسرده است.
ارتباط جنین با آفتاب از چه راهی بهوجود میآید؟ مولانا میگوید: این ارتباط از راه پنهانی صورت میپذیرد؛ از راهی که از حیطهْ حواس ما خارج است، زیرا آفتاب در هر لحظه تأثیرات گوناگون بهوجود میآورد که فهم بشر به معرفت کنه آن نمیرسد. این راه همان راهی است که معدن طلا از آن تغذیه میشود و این راه همان راهی است که سنگ به واسطهْ آن به یاقوت مبدّل میگردد و به لعل سرخی میبخشد و اسبان تیزتک را به تاختن توانا میکند و موجب میشود برخورد نعل اسبان با سنگهای خارا جرقّه ایجاد کند. مضمون این سخن به سوره «عادیات» اشاره دارد: «فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا»: سوگند به تیزتکانی که با سمّ خود از سنگها، آتش برآورند. [1] در نهایت، این راه همان راهی است که میوهها را میپزد و دل انسان افسرده و بیمناک را امید و جرأت میبخشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |