( 623)زاری ما شد دلیل اضطرار |
|
خجلت ما شد دلیل اختیار |
( 624)گر نبودی اختیار این شرم چیست |
|
وین دریغ و خجلت و آزرم چیست |
( 625)زجر شاگردان و استادان چراست |
|
خاطر، از تدبیرها گردان چراست |
( 626)ور تو گوییغافل است از جبر او |
|
ماه حق پنهان کند در ابر او |
زاری: یعنی عجز، ناتوانی.
اضطرار: یعنی بی چارگی.
خجلت: یعنی شرمنده گی، شرم، پوزش .
زجر شاگردان: یعنی تنبیه، تربیت آنان.
خاطر از تدبیرها گردان: یعنی ذهن ما برای تدبیر در زندگی و کارها به گردش در می آید واندیشه می کند.
( 623) زارى ما دلیل اضطرار و بىچارگى است و از طرفى خجلت ما از اعمال خود دلیل اختیار ما است بنا بر این دلالت بر جبر ندارد.( 624) اگر اختیار نیست این خجلت و شرم براى چیست و این افسوس و پشیمانى چه معنى دارد؟( 625) اگر اختیار نیست استادان چرا بشاگردان خود زجر داده و آنان را تنبیه و مجازات مىکنند اگر اختیار نداریم براى چه یک وقتى خاطر ما از تدبیرى که کردهایم منصرف شده راه دیگرى بر مىگزیند و در راهى که بر گزیده قدم مىزند و همان طور که پسندیده و اختیار کرده عمل مىکند مگر معنى اختیار جز بر گزیدن و پسندیدن است. ( 621) اگر بگویى که او از جبر غافل بوده و ماه حقیقت در ابر وجود او پنهان شده است.
مولانا نگران است که خوانندهْ مثنوی یا شنوندهْ سخن او، کلام وی را نشانهْ اعتقاد به جبر تلقی نماید، زیرا جبریون میگفتند که انسان در آنچه میکند هیچ قدرت و ارادهای از خود ندارد و درست مانند سنگ یا چوبی است که دستی آن را به حرکت در میآورد. اما مولانا بشر را نه مطلقاً مجبور میداند و نه یکسره آزاد و مختار. اعتقادش در مورد پروردگار این است که مشیت حقتعالی با چنان قدرتی اعمال میشود که هیچ مانعی نمیتواند در برابر آن پایداری کند. جبّاری پروردگار به معنای همین اعمال قدرت حق است. اما قدرت مطلق حق باعث نمیشود که انسان در هر کاری خود را مسئول نداند. ذکر جبّاری برای آن است که این قدرت مطلق را بشناسیم و ناتوانی و ناچیزی خود را در برابر آن ببینیم و به درگاه حق زاری کنیم و کمک بخواهیم. زاری و عجز ما نشانهْ آن است که در پنجهْ قدرت حق از خود ارادهای نداریم. برای خطا و گناه خود نیز باید پوزش بخواهیم و این عذرخواهی و خجلت، نشانهْ آن است که مسئولیم و در نیک و بد مختاریم. به همین دلیل استاد میتواند شاگردان را تنبیه کند. ذهن ما برای تدبیر در کارها به گردش در میآید و اندیشه میکند.
ممکن است کسی به این نظریه مولانا اشکال کند و بگوید: آن که در هنگام ناراحتی ورنج زاری میکند، از جبر و قدرت مطلق الهی غافل است و در آن هنگام ماهِ حق روی خود را از او پنهان کرده و او قادر به مشاهدهْ جمال حق و قدرت او نیست.
( 627)هست این را خوش جواب، ار بشنوی |
|
بگذری از کفر و در دین بگروی |
( 628)حسرت و زاری گه بیماری است |
|
وقت بیماری همه بیداری است |
( 629)آن زمان که میشوی بیمار تو |
|
میکنی از جرم استغفار تو |
( 630)مینماید بر تو زشتّی گنه |
|
میکنی نیت که: باز آیم به ره |
( 631)عهد و پیمان میکنی که: بعد از این |
|
جز که طاعت نبودم کاری گزین |
( 632)پس یقین گشت است که بیماری تو را |
|
میببخشد هوش و بیداری تورا |
جرم: یعنی گناه، لغزش.
استغفار: یعنی طلب بخشش، توبه.
گزین: یعنی انتخاب، اختیار کردن.
پس یقین گشت: نتیج? ابیات پیشین است که نتیج? بیماری عاشقان حق، بیداری وشهود است نه غفلت.
( 627) این جواب خوبى دارد که اگر آن جواب را بشنوى از کفر گذشته بایمان مىگروى. ( 628) (پس درست گوش کن) آه و زارى هر کس در موقع بیمارى است. در موقع بیمارى است که شخص از خواب غفلت بیدار شده بیاد تواناتر از خود مىافتد.( 629) وقتى بیمار مىشوى از گناهان خود استغفار کرده. ( 630) زشتى گناهان در جلو دیدهگانت مجسم شده اراده مىکنى که براه راست باز آیى. ( 631) و با خود عهد مىکنى که بعد از این جز طاعت و کار پسندیده از تو سر نزند. ( 632) پس معلوم مىشود که بیمارى ترا بیدار و هشیار مىسازد.
مولانا در پاسخ میگوید: نه، اینطور نیست، حسرت و زاری هنگامی است که انسان دردی دارد و آن درد او را بیدار نگه میدارد و در این بیداری است که جبّاری حق را مشاهده میکند. آنگاه از عجز خود به قدرت الهی پناه میبرد و مینالد تا پروردگار او را از درد برهاند. البته مولانا ابتدا این بیماری را جسمی تلقی میکند که در آن انسان از درد و رنج برخاسته، از وزر گناهان استغفار میکند. سپس در بیت آخر نتیجه میگیرد که نتیجهْ بیماری عاشقان حق، بیداری و شهود است، نه غفلت.
( 616)نقش،باشد پیش نقّاش و قلم |
|
عاجز و بسته، چو کودک در شکم |
||
( 617)پیش قدرتخلق جمله بار گه |
|
عاجزان، چون پیش سوزن کارگه |
||
( 618)گاه نقش دیو و گه آدم کند |
|
گاه نقش شادی و گه غم کند |
||
( 619)دست نه، تا دست جنباند به دفع |
|
نطق نه، تا دم زند در ضرّ و نفع |
||
( 620)تو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت |
|
گفت ایزد: مارمیتَ اذ رمیت |
||
( 621)گر بپرّانیم تیر، آن نه زماست |
|
ما کمان وتیر انداز ش خداست |
||
( 622)این نه جبر،این معنی جبّاری است |
|
ذکر جبّاری برای زاری است |
بارگه، بارگاه: سراى و خیمهى بزرگ که پادشاهان در آن جا طبقات مردم را اجازه دیدار مىدادهاند، مجازا، عالم خلق و آفرینش،
دست جنباند به دفع: یعنی با حرکت دست مانع ایجاد آن نقش بشود.
وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[1] :استاد فروزانفر درشرح این بیت وتفسیر این آیه چنین می گوید: معتزله و شیعه مىگویند که پرانیدن تیر و یا افشاندن خاک در حقیقت عمل حضرت رسول ص بود ولى چون حق تعالى او را تایید کرد و یا اثرى شگفت در فعل او نهاد این عمل به اعتبار حس و در واقع از پیغمبر ص بود ولى بلحاظ تایید یا اثر، فعل الهى بود و اشعریه آن را دلیل مىگیرند بر اینکه اعمال بندگان آفریدهى خداست و بشر، کاسب فعل است بدین معنى که در وقت حصول داعى فعل، اراده حق تعالى فعل را بر دست بنده جارى مىکند پس بشر واسطه یا محل حصول فعل است نه موجد آن و مىگویند که نفى فعل درین آیه ناظر به ایجاد، و اثبات آن نظر به کسب است. صوفیه آن را تعبیرى از فناء افعالى مىگیرند که سالک در آن مقام خود را مقهور تصرف حق مىبیند و وجههى نفسى او که مناط اسناد فعل است بکلى مضمحل و نابود مىشود ولى چون پیغمبر ص بدرجهى بقاء بالله نیز رسیده بود بدین جهت فعل بصورت نفى و اثبات وارد شده است. بقاء بالله درین مرتبه آنست که سالک پس از حصول فنا و اضمحلال وجههى نفسى، وجود خود را مرتبهاى از مراتب وجود حق مىبیند و فعل را بخود اسناد مىدهد لیکن به اعتبار وجههى الهى و نه وجههى نفسى. مقصود مولانا نیز همین فنا و ناچیزى بشر است نسبت بقدرت مطلقهى حق تعالى.[2]
جبر: کسى را از روى اکراه و بناخواست بر کارى داشتن، اصطلاحا اسناد فعل بنده بحق تعالى، عقیدهى کسانى که مىگفتند بنده بهیچ روى قدرت بر فعل ندارد خواه بنحو موثر یا بصورت کسب[3] و میان انسان و جمادات در ظهور فعل هیچ تفاوتى نیست و هر چه از انسان بظهور مىرسد فعل و کردهى خداوند است.[4]
جبارى: اسم مصدر از جبار که یکى از اسماء الهى است و در معنى آن خلافست بعضى آن را بمعنى بلند پایه و دور از دسترس و بعید المنال و برخى بمعنى شکسته بند و مرهم نه دردها و عدهاى بمعنى کسى که به اکراه بر کار دارد گرفتهاند، معنى اخیر دربارهى خداوند بدین گونه قابل تصور است که ارادهى حق تعالى نافذ است و هیچ مانع در اجراى خواست و مشیت او وجود ندارد. مولانا نیز همین معنى را اختیار فرموده است.[5]
( 616) نقش در مقابل قلم نقاش چون کودکى که در شکم مادر باشد عاجز و دست و پا بسته است. ( 617) خلق عالم در پیش قدرت تو چون گل و بوتههاى کارگاه گل دوزى در مقابل سوزن دوزنده عاجز و ناتوان هستند. ( 618) گاهى نقش دیو گاه تصویر آدم کشیده زمانى نقش شادى و گاه صورت غم را نمایش مىدهد.( 619) دستى نیست که براى دفاع بجنبش آمده و از کار او ممانعت کند و نطقى نیست که از نفع و ضرر دم زند.( 620) تو تفسیر این گفته را از قرآن کریم بخوان که مىفرماید وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى یعنى وقتى تیر انداختى تو تیر نینداختى بلکه خدا بود که تیر انداخت.( 621) اگر تیر اندازى مىکنیم این کار از ما نیست ما بمنزله کمانى هستیم که تیر انداز آن خداوند است.( 622) اینکه گفته شد جبر نیست بلکه بیان جبارى و عظمت خداوند است و یاد آورى جبارى او براى اظهار تذلل است .
[1] - الانفال، آیهى 17
[2] - براى اطلاع بیشتر از عقائد مفسرین، جع: تبیان طوسى، طبع ایران، ج 1، ص 788، لطایف الاشارات از ابو القاسم قشیرى، نسخهى عکسى، کشاف زمخشرى، طبع مصر، ج 1، ص 529، تفسیر ابو الفتوح رازى، طبع طهران، ج 2، ص 520، تفسیر امام فخر رازى، طبع آستانه، ج 4، ص 527، بیان السعادة، طبع ایران، ج 1، ص 314.
[3] - عقیدهى اشعریه
[4] - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: جبر،
[5] - التحبیر فى علم التذکیر قشیرى، تفسیر امام فخر رازى، ج 8 ص 183.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |