هرکس راهی را در جستجوی دانش بپیماید، خداوند راهی به سوی بهشت برایش بگشاید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:39 عصر  

جهانِ پرتکاپویِ معرفت

( 2079)هر نفر را بر طویله خاص او

 

بسته‌اند اندر جهان جست‌و‌جو

( 2080)منتصب بر هر طویله رایضی

 

جز به دستوری نیاید رافضی

( 2081)از هوس‌گر از طویله بگسلد

 

در طویله دیگران سر در کند

( 2082)در زمان آخر چیان چست‌وخوش

 

گوشهْ افسار او گیرند و کش

( 2083)حافظان را گر نبینی ای عیار

 

اختیارت را ببین بی‏اختیار

( 2084)اختیاری می‌کنی و دست و پا

 

بر گشا دستت چرا حسبی چرا

( 2085)روی در انکار حافظ برده‌ای

 

نام تهدیدات نفسش کرده‌ای

 رافض: در لغت ترک کننده، واگذارنده، و در این بیت در معنى رانده، ترک کننده و برون شونده است.

آخرچیان: معنى لغوى آن معلوم است، و در این بیت کنایه از موکلان و حافظان است که از جانب پروردگار بر نفوس گمارده‏اند که:« إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ».[1] و نیز آیه:« لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ»: براى او (آدمى را) فرشتگانى است از پیش رو و از پس وى که او را به فرمان خدا نگاه مى‏دارند.[2]

تهدیدات نفس: نگرانی‌های این جهانی است که نفس، آنها را در نظر سالک بزرگ می‏کند و او را به خود مشغول می‏سازد و از حق دور می‏نماید.

 مولانا می گوید: در این جهانِ پرتکاپو، هم اسیران قید زمان به ریسمانی خاص بسته شده‏اند و هم فارغان از قید زمان. هر انسانی ـ مؤمن و چه غیر مؤمن ـ به مرتبه‌ای از مراتب معرفت و شناخت وابسته است. در این جهان پر جنب و جوش مادی، هر یک از دنیا‌پرستان را در آخور شناخت خود بسته‏اند و بر هر مرتبه‌ای از مراتب انسان‌ها‌ مأموری گماشته‏اند که هیچ‌کس بدون اجازه و یا دستور او نمی‏‏تواند مرتبهْ خود را ترک گوید و به مرتبه‌ای که دلش می‏خواهد برود. اشاره به آیه شریفه سوره« ق » دارد: گفتاری بر زبان نراند جز آن‌که نگاهبانی آماده به نزد اوست. نیز به آیه سوره طارق: نیست هیچ کسی جز آن‌که بر او فرشته‌ای نگهبان گمارده شده.

هرگاه کسی از روی هوا و هوس ریسمان مخصوص خود را پاره کند و سر از طویلهْ دیگران درآورد بلافاصله آخورچیان چابک حق (فرشتگان نگهبان بر عالم) گوشهْ افسار او را می‏گیرند و او را به مرتبهْ قبلی‌اش باز می‏گردانند؛ یعنی اگر کسی بی‏مقدمهْ لازم و شایسته و از روی هوی و هوس بخواهد به مرتبهْ نیکان و مقام بزرگان درآید و خود را در صف آنان جا بزند، فرشتگانِ نگهبان، او را رسوا می‏کنند و دوباره به مرتبه نازل قبلی‌اش باز می‏گردانند، زیرا «تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف».

در یک جمع بندی از آنچه تاکنون گذشت، می توان گفت: نخستین امری که مولانا بر آن تاکید ورزیده این که همراهى با مردان کامل، موجب کمال و سالک را از حقیقت‏هایى آگاه می نماید.

دیگر آن که صحبت مردان خدا سالک را از خود و زمان و آن چه بسته به عالم ظاهر است مى‏رهاند، و به دنیاى بى‏رنگى و بى‏تَعیّن مى‏کشاند تا آن جا که محرم حق مى‏گردد. دیگر آن که به امر خدا در آدمى قوتى به ودیعت نهاده شده که او را از نیک و بد ‏آگاه مى کند و با آن نیرو مى‏تواند از دو راه خیر و شر هر یک را که به خواهد بگزیند. چه بسا انسان آن قوت یا حافظ را از خود مى‏بیند درحالى که چنین نیست و مؤید آن کلام ربّ العالمین است که :« وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ. کِراماً کاتِبِینَ. یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»: و همانا بر شما نگهبانانى است گرامى که کردارتان را مى‏نویسند و از آن چه مى‏کنید آگاه‏اند.[3] سپس مولانا غافلان را متنبّه مى‏سازد که اگر فرشتگان حافظ را نمى‏بینى از روى اثر، آنان را بشناس. اختیارى که قدرت پروردگار بى‏اختیار تو در تو به ودیعت نهاده است از حافظان توست که بر تو موکّل‏اند، و تو را از ارتکاب منهیات مى‏ترسانند و تو آن را تهدید نفس مى‏شمارى.

          او همى‏پنداشت کایشان در همان               وهم و تخویف‏اند و وسواس و گمان‏

          که بودشان لرزه و تخویف و ترس             از توّهم‏ها و تهدیداتِ نفس‏

1724- 1723/ د / 3.



[1] - (سوره طارق،آیه 4)

[2] - (سوره رعد،آیه 11)

[3] - (سوره انفطار،آیه 10- 12)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:38 عصر  

مراقبه و سیر در عالم معنا 

( 2074)ساعتی با آن گروه مجتبی

 

چون مراقب گشتم و از خود جدا

( 2075)هم در آن ساعت ز ساعت رست جان

 

زآن‌که ساعت پیر گرداند جوان

( 2076)جمله تلوین‌ها ز ساعت خاسته است

 

رست از تلوین که از ساعت برست

( 2077)چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی

 

چون نماند محرم بی‌چون شوی

( 2078)ساعت از بی‌ساعتی آگاه نیست

 

زآن‌که آن سو جز تحیّر راه نیست

 آن گروه مجتبی: برگزیدگان حق.

ساعت: در این بیت‏ها کنایه است از مقید به وقت بودن که نشانه توجه به عالم ظاهر است.

تلوین:آثار رنگارنگ حیات مادی و دل‌بستگی و اثر‌پذیری از آنها‌ست.

جلوه‏های هفت‌گانهْ حق، سخن دقوقی را تأیید کردند. اکنون آنها با دقوقی به مراقبه و سیر در عالم معنا می‌نشینند. سالک باید در مراقبه، «از خود جدا» و از هرچه جز پروردگار بی‌خبر باشد. دقوقی می‌گوید: روح من از محدودیت زمان آزاد شد و اگر ما گذشت زمان را احساس نکنیم پیر نمی‏‏شویم. واصلان به حق در وجودشان پیری و پژمردگی راه ندارد. ما از گذشت زمان بیم داریم و مرگ تن را پایان همه چیز می‏دانیم. برای حفظ این حیات مادی هر رنگی می‏پذیریم و این حیات مادی نیز رنگ پیری و فرسودگی بر ما می‏زند. اگر برای مدت کوتاهی از این بیم زمان و دنیای محدود بیرون بیایی، صحبت «چونی و چگونگی و چیستی» کنار می‌رود و محرم اسرار غیب می‏شوی. «ساعت»، موجود مقید به عالم ماده است که «بی زمانی» و خارج بودن از قیدهای مادی را درک نمی‏‏کند و اگر بخواهد چیزی فراتر از این هستی بداند، قادر نیست و فقط دچار تحیر می‏شود.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:37 عصر  

آگاهی اولیای خدا از ما فی الضمیر(ادامه)


 ( 2066)بعد از آن گفتند ما را آرزوست

 

اقتدا کردن به تو ای پاک دوست

( 2067)گفتم آری لیک یک ساعت که من

 

مشکلاتی دارم از دور زمن

( 2068)تا شود آن حل به صحبت‌های پاک

 

که به صحبت روید انگوری ز خاک

( 2069)دانه‌ْ پرمغز را خاک دژم

 

خلوتی و صحبتی کرد از کرم

( 2070)خویشتن در خاک کلی محو کرد

 

تا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرد

( 2071)از پسِ آن محو قبض او نماند

 

پرگشاد و بسط شد مرکب براند

( 2072)پیش اصل خویش چون بی‌خویش شد

 

رفت صورت جلوه‌ْ معنیش شد

( 2073)سر چنین کردند هین فرمان تو راست

 

تفّ دل از سر چنین کردن بخاست

 دورِ ز‌من: یعنی گذشت زمان. در این‌جا یعنی آن‌چه از آغاز این واقعه دیده است.

صحبت: همنشینى، همراهى، و از «صحبت انگور و خاک» مقصود زمان و مدت است.

دانهْ پر مغز: همان روح مستعد است .

خاک دژم:تیره، تن و زندگی مادی است.

قبض : گرفتگی و تنگی دل سالک به دلیل قهر حق است، یا در اثر نامرادی از وصول به حق می‌باشد.

بسط: به عکس قبض، گشودگی خاطر در اثر عنایت حق و ذوق معرفت است.

دانه‌ْ پرمغز را خاک دژم: دانه تا در خاک نرفته در هم و بسته است. چون در خاک رفت و مدتى در خاک ماند و رطوبت دید، گشاده مى‏شود. هم صحبتى کاملان نیز موجب کمال است.

سر کردن: به نشانه موافقت سر فرود آوردن.

تف دل خاستن را به دو معنى مى‏توان گرفت: از موافقت آنان آتش شوقم افروخت. غم از دل رفت.

مردان حق پیشنهاد می‏کنند که دقوقی پیش‌نماز باشد، اما او در حیرت است و سؤال‌هایی دارد: «لیک یک ساعت»، اما یک ساعت به من مهلت بدهید. مولانا مصاحبت مردان حق را مانند شرایط مساعد طبیعت و تأثیر آن بر دانه و خاک می‏بیند. اگر روح مستعدی باشد، از خاک تن انگوری می‏روید. روح از روی «کرَم» و بزرگواری با تن می‏آمیزد اما به سوی عالم معنا در حرکت است. «خویشتن»، مرتبهْ نفسانی و مادی‌گرای این روح است و این «خویشتن» در طول زندگی مادی باید «محو» شود تا چیزی از جنبه نفسانی باقی نماند. «رنگ و بو و سرخ و زرد»، همان ظواهر حیات مادی است که با محو نفس از میان می‏رود و روح آزادانه به راه حق ادامه می‏دهد.

مولانا می گوید: آن خویشتنی که خود را محو کرد، همیشه در حال بسط است و سیرالی‌الله دارد. دقوقی می‏گوید: «این خویشتن»، چون خود را در برابر اصل و مبدأ هستی محو کرد جنبهْ مادی او از میان رفت و جلوه‌گاه عالم معنا و حقیقت حق گردید، هرچند که در ظاهر ممکن است حیات مادی داشته باشد. دقوقی می‌گوید: آن هفت تن ابدال یا ابرار، به نشانهْ تأیید من سرتکان دادند و با تصدیق آنها سوز دل من از میان رفت و دلم آرام گرفت.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:36 عصر  

هفت مرد شدن آن هفت درخت

آگاهی اولیای خدا از ما فی الضمیر

( 2056)بعد دیری گشت آنها هفت مرد

 

جمله در قعده پی یزدان فرد

( 2057)چشم می‌مالم که آن هفت ارسلان

 

تا کیانند و چه دارند از جهان

( 2058)چون به نزدیکی رسیدم من ز راه

 

کردم ایشان را سلام از انتباه

( 2059)قوم گفتندم جواب آن سلام

 

ای دقوقی مفخر و تاج کرام

( 2060)گفتم آخر چون مرا بشناختند

 

پیش ازین بر من نظر ننداختند

( 2061)از ضمیر من بدانستند زود

 

یک‌دگر را بنگریدند از فرود

( 2062)پاسخم دادند خندان کای عزیز

 

این بپوشیده است اکنون بر تو نیز

( 2063)بر دلی کو در تحیر با خداست

 

کی شود پوشیده راز چپّ و راست

( 2064)گفتم ار سوی حقایق بشکفید

 

چون ز اسم حرف رسمی ‏واقفید

( 2065)گفت اگر اسمی ‏شود غیب از ولیّ

 

آن ز استغراق دان نه از جاهلی

 قَعدَه: نشستن. و «قِعده» نوع نشستن است.

ارسلان: (ترکى) یعنی شیر و در این‌جا مرد حق، کنایه از مردان با هیبت.

چه دارند از جهان: یعنی آیا وجود صوری و مادی دارند؟

انتباه:یعنی در کمال توجه و هوشیاری (از روى آشنایى به حرمت آنان).

از فرود نگریستن: زیر چشمى نگاه کردن. در آن کنایتى است که آن ابدال از نشناختن دقوقى آنان را تعجب کردند و این شگفتى را به یکدیگر نمایاندند.

تحیُّر: یا حیرت، ناشى از فرط معرفت و غلبه شهود جمال است. دلى که در تحیر با خداست، آگاه از همه جاست.

در تحیر با خداست: یعنی در سیرالی‌الله به منزل حیرت رسیده است.

سوى حقایق شکفتن: متوجه عالم معنى بودن و به ظاهر ننگریستن.

استغراق: در لغت به معنى فرو رفتن است در آب یا در مایعى. و در اصطلاح عارفان آن است که دل عارف چنان متوجه حق گردد که به دیگرى و به خود توجه نکند.

بار دیگر جلوه‏های عالم معنا، کاملاً به عالم صورت می‏آیند و هفت مرد می‏شوند و خدا را عبادت می‌کنند. دقوقی می‏گوید: اینها که قبلاً مرا ندیده بودند، چگونه اسم مرا می‏دانستند و آن‌چه در ضمیر من گذشت فهمیدند و زیرچشمی درحالی‌که سرشان پایین بود یک‌دیگر را نگاه کردند؟! باز دقوقی اشکال دیگری دارد که اگر اهل حقیقت‌اند، لفظ اسم مرا برای چه می‏دانند؟ یکی از آنها در جواب اشکال دقوقی می‌گوید: اگر اولیای حق اسم کسی را ندانند از ندانستن نیست، در اثر آن است که گاه مرد حق، غرق در دریای حق است و به عالم صورت و لفظ نمی‏‏آید. چنان که بارها اشاره شد ، سالک گاه چنان مستغرق می شود که از آن چه پیرامون اوست بى‏خبر مى‏ماند. دقوقى در شگفت است که این ابدال چگونه او را شناختند و از درون او آگاه بودند نیز او را به اسم خطاب کردند حالى که اسم نشانى است ظاهرى براى نمایاندن مُسَمّى و توجه به اسم بالعرض است نه بالذات و آنان او را آگاه مى‏سازند که ولى حق به معانى و اسماء هر دو توجه دارد اگر گاهى به ظاهر توجهى نمى‏کند به خاطر استغراق است در ذات حق. لیکن در این مرحله که با دقوقى در گفت و شنودند، در چنان حالتى نیستند.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:34 عصر  

یک درخت شدن آن هفت درخت 

تعیّنات همه آیینه و حق جلوه‏گر است            

( 2048)گفت راندم پیش‌تر من نیک‌بخت

 

باز شد آن هفت جمله یک درخت

( 2049)هفت می‌شد فرد می‌شد هر د‌می‏

 

من چه سان می‌گشتم از حیرت همی‏

( 2050)بعد از آن دیدم درختان در نماز

 

صف کشیده چون جماعت کرده ساز

( 2051)یک درخت از پیش مانند امام

 

دیگران اندر پس او در قیام

( 2052)آن قیام و آن رکوع و آن سجود

 

از درختان بس شگفتم می‌نمود

( 2053)یاد کردم قول حق را آن زمان

 

گفت النجم و شجر را یسجدان

( 2054)این درختان را نه زانو نه میان

 

این چه ترتیب نماز است آن‌چنان

( 2055)آمد الهام خدا کای با فروز

 

 می‏عجب داری ز کار ما هنوز

 ساز کردن: یعنی به صف ایستاده و نظم گرفته است. آراستن، به پا داشتن. نظر به آیهْ سورهْ الرحمن دارد: «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ»:خورشید و ماه با حساب منظّمى مى‏گردند،[1]

النَّجمُ و شَجَر: «وَ اَلنَّجْمُ وَ اَلشَّجَرُ یَسْجُدانِ.»:خورشید و ماه با حساب منظّمى مى‏گردند،[2] نجم را بعض مفسران گیاه بى‏ساقه معنى کرده‏اند.[3] و بعضى گفته‏اند ستاره است. ستاره و درخت هم خدا را سجده می‏کنند. درخت‌ها خم و راست می‏شوند، روشن از نور معرفت و آگاهی به عالم غیب.

با فروز: یعنی روشن از نور معرفت و آگاهی به عالم غیب، روشن ضمیر.

چکیده مضمون ابیات عبارت است از: تعدد و وحدت ابدال، مثالى است براى طرز نگریستن حقیقت بینان به این عالم. آن گاه که به تعیّنات می نگرند کثرت را مشاهدت می کنند و چون تعیّنات را آینیهْ ذات احدیت گیرند، وحدت بینند. ولى محمد اکبر آبادى در توضیح این بیت‏ها رباعیى آورده است که نقل آن مناسب مى‏نماید[4]:

          اعیان همه آیینه و حق جلوه‏گر است             یا نور حق آیینه و اعیان صور است‏

          در چشم محقق که حدید البصر است             هر یک ز دو این، آیینه آن دگر است‏

نماز، رمز خضوع موجودات است برابر قدرت حق و درختى که امامت را شاید ولى کامل است.


[1] - سورهْ الرحمن، آیهْ 5

[2] - سوره رحمن،آیه 6

[3] - (تفسیر درّ المنثور)

[4] - (حاشیه مثنوى چاپ کانپور، ج 3، ص 176)

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 575 بازدید
بازدید دیروز: 528 بازدید
بازدید کل: 1401009 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]