دانش، گمشده مؤمن است . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
پرسیدن ِپیغمبر ص مرزید را (6)
دوشنبه 93 خرداد 5 , ساعت 11:58 عصر  

 ( 3550)وا نمایم حوض کوثر را به جوش

 

کآب بر روشان زند، بانگش به گوش

( 3551)و آن کسان که تشنه بر گردش دوان

 

گشته‌اند، این دم نمایم من عیان

( 3552)می‌بساید دوششان بر دوش من

 

نعره‌ها‌شان می‌رسد در گوش من

( 3553)اهل جنّت پیش چشمم ز اختیار

 

درکشیده یک‌دیگر را در کنار

( 3554)دست همدیگر زیارت می‌کنند

 

از لبان هم بوسه غارت می‌کنند

( 3555)کر شد این گوشم زبانگ آه آه

 

از خسان و نعره و احسرتاه

( 3556)این اشارتهاست گویم از نُعول

 

لیک می‌ترسم ز آزار رسول

حوض کوثر: در حدیث است که «امّت من بر من به حوض کوثر در مى‏آیند، من مردم را از آن مى‏رانم چنان که کسى شتر دیگرى را از میان شترهاى خود براند. پرسیدند اى فرستاده خدا ما را مى‏شناسى؟ گفت آرى شما را رخسارى است که دیگرى را نیست. بر من در مى‏آیید حالى که بر اثر وضو چهره‏هاتان سپید است، و گروهى دیگر از شما را از رسیدن به من باز مى‏دارند و آنان به من نمى‏رسند. گویم پروردگارا اینان از یاران منند، فرشته‏اى پاسخم دهد که مى‏دانى پس از تو چه کردند»[1] و حدیثهاى دیگر به همین معنى.

بجوش: موج زنان. درحال فوران

آب بر روى زدن: کنایت از جلوه کردن.

دوش بر دوش ساییدن: کنایت از لمس کردن.

زاختیار:یعنی به میل خود

در کشیدن یکدگر را : اشارت به روایتى است از رسول خدا (ص) که فرمود «أَنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَیَتَزاوَروُنَ فِیها» [2]

اشارت: در لغت به معنى نمودن چیزى است به دست و یا انگشت. و در اصطلاح در چنین موارد سخن گفتن به رمز است:

          تلقین درس اهل نظر یک اشارت است             کردم اشارتى و مکرر نمى‏کنم‏

حافظ

نُغُول: یعنی عمیق،این کلمه در مثنوى و دیوان شمس مکرر به کار رفته است. فرهنگ جهان گیرى و به نقل از آن لغت‏نامه آن را تفکّر، ژرف اندیشیدن معنى کرده و همین بیت را شاهد آورده‏اند. نیکلسون هم این معنى را پذیرفته است. مرحوم فروزانفر در بیت زیر از دیوان شمس:

          کو آن فضولى‏هاى تو کو آن ملولیهاى تو             کو آن نغولیهاى تو در فعل و مکر اى ذو فنون‏

معنى نغولى را تعمق، ژرف اندیشى بى‏اندازه نوشته است (فرهنگ نوا در لغات). در برهان قاطع آمده است: نغول، ژرف و عمق (عمیق) را گویند. در جاى دیگر از مثنوى به معنى ژرف است:

          خاصه هر شب جمله افکار و عُقول             نیست گردد غرق در بحر نُغُول‏

1890 / د1

 ( 3550) حوض کوثر را بنمایانم که در حال جوش و خروش بوده صداى زمزمه آبش بگوش رسیده و با آبش مى‏توانند چهره خود را بشویند.( 3551) و کسانى که با حال تشنگى بگرد آن مى‏گردند در همین جا نشان دهم.( 3552) که دوششان بدوش من مى‏ساید و نعره آنها از تشنگى بگوشم مى‏رسد.( 3553) اهل بهشت که با آزادى تمام یکدیگر را در آغوش کشیده در کنار هم نشسته‏اند در جلو چشم من است.( 3554) آنها دست یکدیگر را زیارت کرده لب همدیگر را مى‏بوسند.( 3555) در سمت دیگر گریه‏ها و نعره وا حسرتاى جمعى گوشم را کر مى‏کند. ( 3556) اینها اشاراتى است که مى‏گویم ولى از طولانى بودن آن مى‏ترسم که مبادا آزارى برسول خدا برسد.

زید می گوید: اگر اجازه داشته باشم ، کوثر را نشان مى‏دهم که کافران موج آن را مى‏بینند و صداى آن را مى‏شنوند لیکن بهره‏اى از آن ندارند. آن جهان را چنان مى‏بینم که اگر خواهم بهشت و دوزخ را به مؤمنان و کافران نشان مى‏دهم و آن کس را که بهشتى است و آن را که دوزخى است به نام مى‏شناسانم.

همچنین او می‌گوید: گوشم از صدای آه آه و فریاد و احسرتای دوزخیان فرو مایه، کر شده است. امام علی(ع) در قسمتی از خطبه همّام می‌فرماید: «و اذا مرّوا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم وظنّوا انّ زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم؛ و هرگاه پرهیزکاران به آیتی برخورند که در آن، بیم و هراس است. گوش هوش بدان سپارند، چندان‌که گویی شیون و فریاد دوزخیان را آشکارا بشنوند.» زید می‌گوید: آن‌چه گفتم اشارت‌هایی است، اگر بخواهم از عمق این حقایق سخن بگویم، می‌ترسم که رسول خدا را بیازارم.



[1] - (کنز العمال، ج 14، ص 418، حدیث 39128).

[2] - (مسند احمد حنبل، ج 2، ص 235).


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
پرسیدن ِپیغمبر ص مرزید را (5)
دوشنبه 93 خرداد 5 , ساعت 11:56 عصر  

( 3543)هل مرا تا پرده‌ها را بر درم

 

تا چو خورشید بتابد گوهرم

( 3544)تا کسوف آید ز من خورشید را

 

تا نمایم نخل را و بید را

( 3545)وا نمایم راز رستاخیز را

 

نقد را و نقد قلب امیز را

( 3546)دست‌ها بُبریده اصحاب شمال

 

وانمایم رنگ کفر و رنگ آل

( 3547)واگشایم هفت سوراخ نفاق

 

در ضیای ماه بی‌خسف و مُحاق

( 3548)وا نمایم من پلاس اشقیاء

 

بشنوانم طبل و کوس انبیاء

( 3549)دوزخ و جنّات و برزخ در میان

 

پیش چشم کافران آرم عیان

کسوف: گرفتن خورشید.

نخل و بید: کنایه از وجود مثمر ووجود بی حاصل، یا بندهْ مؤمن وبندهْ گمراه است فیا مرادسعید و شقى است.

نقد: زر یا سیم خالص و مقصود مومن است. نقد قلب آمیز: زر یا سیم مغشوش و مقصود منافق است.

دستها ببریده: مفسّران ذیل آیه: «... فَتَأْتُونَ أَفْواجاً»[1] از رسول خدا آورده‏اند که «روز رستاخیز گروهى از جهنمیان را آورند دست و پا بریده»[2]

اصحاب شمال: دوزخیان. برگرفته است از قرآن کریم: «وَ أَصْحابُ اَلشِّمالِ ما أَصْحابُ اَلشِّمالِ، فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ- » و اصحاب دست چپ چیستند، اصحاب دست چپ در باد گرم و آب جوشان»[3]

رنگ کفر: سیاه و تاریک.

رنگ آل: آل را بعض شارحان آل محمّد معنى کرده‏اند، لیکن بعید است این معنى مقصود باشد بلکه به قرینه رنگ کفر که به معنى سیاهى و تیرگى است از رنگ آل، سرخ، سرخ رویى مقصود است.

هفت سوراخ نفاق: یعنی تمام جهات ونشانه های دو رویی و بی ایمانی، در تفسیر عدد هفت مفسران مثنوی احتمالات فراوانی را مطرح کرده‌اند؛ نیکلسون آن را غرور، آز، شهوت، حسد، خشم، طمع، و کینه معنى کرده است. و لاهوری با استناد به حدیث نبوی، شرک، سحر، قتل، رباخواری، خوردن مال یتیم،... را تفسیر این عدد می‌داند.اما به نظر می‌رسد عدد هفت بیانگر کثرت باشد.

ضیاى ماه: استعارت است از نور یقین که در دل او تافته است.

خسف: گرفتن ماه.

محاق: (به کسر یا به فتح اوّل) سه شب آخر ماه که دیده نمى‏شود.

پلاس: استعارت از فقر و بد بختى.

طبل و کوس: استعاره از دولت و بزرگى قدر.

جنّات: جمع جنّت: بهشت.

برزخ: عالم میان مرگ تا روز محشر. لیکن در این جا از برزخ، اعراف مقصود است که میانه بهشت و جهنّم است.

 ( 3543) اجازه‏ام ده تا پرده‏ها را دریده و گوهر خود را چون خورشید آشکار سازم.( 3544) تا از گفتار من کسوف براى خورشید پیش آید و بنامیم که نخل کدام و بید کدام است.( 3545) راز روز رستاخیز را آشکار نموده نقد و قلب را از هم جدا کنم‏.( 3546) و زنگ کفر و زنگ سرخ و مزعفر و اصحاب شمال را در حالى که دستشان بریده شده نشان دهم.( 3547) در روشنیهائى که خسوف و محاق ندارد راز هفت سوراخ نفاق را که دو چشم و دو گوش و دو بینى و یک دهان باشد نشان دهم.( 3548) پلاس کهنه اشقیا را نشان داده صداى طبل و کوس انبیا را بگوشها برسانم. ( 3549) دوزخ و بهشت و برزخ را در مقابل چشم کفار قرار دهم.

زید می‌گوید: نور ایمان چنان بر دل من تافته است که هم اکنون کافران و جایگاه آنان و پایان سختى را که دارند، و مؤمنان و عاقبت نیک آنان و نعمتهاى الهى را که نصیب ایشان است مى‏بینم.

اگر پیامبر(ص) اجازه بدهد که راز قیامت را بر زبان آورم، همین امروز در همین جهان قیامت می‌کنم و چنان می‌درخشم که خورشید در برابر من به چشم نیاید. زید می‌گوید من تمام جنبه‌های بی‌ایمانی را می‌توانم نشان بدهم، اما چگونه؟ در پرتو ماهی که نه خسوف می‌پذیرد و نه در مُحاق و تاریکی می‌افتد، و این نور، نور حق است.



[1] - سوره نبأ، آیه18

[2] - (تفسیر ابو الفتوح، کشف الاسرار، تفسیر بیضاوى، مجمع البیان).

[3] - سوره واقعه، آیه 41- 43).


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
پرسیدن ِپیغمبر ص مرزید را (4)
دوشنبه 93 خرداد 5 , ساعت 11:55 عصر  

( 3535)اصل آب نطفه اسپید است و خوش

 

لیک، عکس جان رومی و حبش

( 3536)می‌دهد رنگ احسن التقویم را

 

تا به اسفل می‌برد این نیم را

( 3537)این سخن پایان ندارد، باز ران

 

تا نمانیم از قطار کاروان

( 3538)یوم تبیضُّ و تسودّ وجوه

 

تُرک و هند و شُهره گردد ز آن گروه

( 3539)در رحم پیدا نباشد هند و ترک

 

چون که زاید بیندش زار و سُتُرگ

( 3540)جمله را چون روز رستاخیز، من

 

فاش می‌بینم عیان از مرد و زن

( 3541)هین بگویم یا فرو بندم نفس؟

 

لب گزیدش مصطفی، یعنی که: بس

( 3542)یا رسول‌الله بگویم سرّ حشر؟

 

در جهان پیدا کنم امروز نشر؟

اصل آب نطفه: مقصود جان آدمى است که در عالم بى‏رنگى است.

جان رومی و حبش: به‌طور‌کلی، روح حیوانی است که اگر به مسائل معنوی بگراید، کمال می‌پذیرد و روح خداجو می‌شود و اگر اسیر نفس بماند کارش به سیه‌رویی می‌کشد.

احسن التقویم: برگرفته است از قرآن کریم: «لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ-   همانا آفریدیم آدمى را در در بهترین قوام و جایگاه »[1] .

اسفل: فروترین، برگرفته است از قرآن کریم «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ-   سپس باز- گرداندیم آن را به فروتر جایگاه»[2]

ماندن: باز ماندن، بر جاى ماندن.

قطار کاروان: استعارت از پى در پى بودن داستان زید است.

شکوه: حرمت، احترام.

ترک و هندو: سعید و شقى مقصود است.

زار: نحیف، لاغر، استعارت است از آن که درک معنوى او اندک است.

سترگ: قوى،نیرومند استعارت از حقیقت بین است.

زار و سترگ: در اینجایعنی نامقبول و مقبول دردیدگاه الهی. دراین بیت مولانا«ک» را با «گ» قافیه کرده است. نیکلسون در شرح خود گوید به نظر مى‏رسد این تنها موردى است در مثنوى که کاف با گاف قافیت شده، لیکن موردهاى دیگر نیز دیده مى‏شود:

          یار جسمانى بود رویش به مرگ             صحبتش شوم است باید کرد ترک‏

          بى‏مراد او نجنبد هیچ رگ             در جهان ز اوج ثریا تا سمک‏

لب فرو بستن: خاموش ماندن.

لب گزیدش: «ش» علامت مفعول لاجله است (براى او، برابر او)، لب خود را گزید. زید که از پرتو تابش نور الهى از اسرارى آگاه شده است مى‏خواهد آن چه در دل دارد آشکار سازد. پیمبر (ص) با اشارات او را فرماید خاموش باش.

حشر: گرد آوردن و در اینجا رستاخیز و برپاییِ قیامت مقصود است.

سرّ حشر: یعنی راز گرد آمدن آفریدگان وبرپایی قیامت.

نشر: پراکندن، زنده شدن مردگان .

( 3535) بلى اصل نطفه سفید است ولى عکس جان رومى و زنگى در آن پنهان است.( 3536) یکى را رنگ سفید و مطبوع جلوه‏گر مى‏سازد و مصداق آیه شریفه لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ مى‏گردد و دیگرى را پست کرده و سیاه رو مى‏گرداند.( 3537) بالاخره در روز قیامت که بسى رویها سفید و بعضى سیاه مى‏گردد معلوم خواهد شد که کدام دسته رومى و کدام زندگى هستند. ( 3538) هندى و ترک در رحم تمیز داده نمى‏شوند وقت زادن است که هر بچه و بزرگ مى‏بینندش.( 3539) این سخن آخر ندارد بر گرد تا از کاروان باز نمانیم‏. ( 3540) من تمام مردم را از زن و مرد مثل روز رستاخیز بالعیان مى‏بینم که از چه دسته‏اى هستند.( 3541) اکنون بگویم یا لب فرو بندم- حضرت با گزیدن لب اشاره کردند که ساکت باش.( 3542) یا رسول اللَّه آیا سر روز محشر را گفته و روز نشر را در این عالم آشکار کنم؟.

محتوای کلام مولانا این است که: بنیاد آفرینش بر نیکی است، اما بازتاب جان رومی و زنگی، آن را به رنگ خوب یا بد در می‌آورد. در ادامهْ ابیات زید دیگر بار از رسول خدا رخصت مى‏خواهد تا آن چه را در روز رستاخیز آشکار خواهد شد باز گوید، پرده‏اى را که بر آن حقیقت افکنده است بر دارد و نورى را که در دل خود مى‏بیند بر دیگران بتاباند تا روشن‏تر از آن چه خورشید مى‏نمایاند سعید و شقى را بشناساند.


[1] - سوره تین،آیه 4.

[2] - سوره تین،آیه 5.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
پرسیدن ِپیغمبر صلِی الله علیه و (2)
دوشنبه 93 خرداد 5 , ساعت 11:51 عصر  

( 3520)گفت: از این ره کو ره آوردی؟ بیار

 

در خور فهم و عقول این دیار

( 3521)گفت: خلقان چون ببینند آسمان

 

من ببینم عرش را با عرشیان

( 3522)هشت جنّت، هفت دوزخ پیش من

 

هست پیدا همچو بُت پیش شمن

( 3523)یک به یک وا می‌شناسم خلق را

 

همچو گندم من ز جو در آسیا

( 3524)که: بهشتی کیست و بیگانه کی است؟

 

پیش من پیدا چو مار و ماهی است

( 3525)این زمان پیدا شده بر این گروه

 

یوم تبیضُّ و تسودّ وُجوُه

این دیار: یعنی این عالم، این محیط زندگی مادی وظاهری.

خلقان: جمع خلق: آفریده.

هفت دوزخ: برگرفته است از قرآن کریم « لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[1]   هر در از آن طبقه‏اى است، و هفت طبقه دوزخ، سقر، سعیر، لَظى‏، حُطَمَه، جحیم، جهنّم، و هاوِیَه است:

شمن: بت پرست.

وا مى‏شناسم: مى‏شناسانم.

یوم تبیض...: برگرفته است از قرآن کریم: « یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ اِسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا اَلْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ-   روزى که رویهایى سپید گردد و رویهایى سیاه، اما آنان که رویهایشان سیاه شد [بدانها گویند] پس از گرویدن کافر شدید؟ پس بچشید عذاب را به سبب آن چه بدان کافر گشتید»[2]

 ( 3520) حضرت فرمود از آن جا توشه‏اى بیار که در خور فهم این جهان باشد.( 3521) عرض کرد مردم آسمان مى‏بینند و من عرش را با مخلوقش همى‏بینم.( 3522) همان طور که بت در پیش چشم بت پرست ظاهر و هویداست هشت جنت و هفت دوزخ در جلو چشم من است.( 3523) همان طور که در آسیا گندم را از جو تمیز مى‏دهند من افراد مردم را همان طور تمیز داده و مى‏شناسم.( 3524) اهل بهشت و اهل دوزخ در پیش من چون ماهى و مار شناخته مى‏شوند.

پیامبر به زید گفت: ره آورد این سفر معنوی و سیر الی‌الله چیست و چه ارمغان آورده‌ای؟ زید گفت: مردم عادی به آسمان نظر می‌کنند اما من عرش و عرشیان را مشاهده می‌کنم. من بهشت و درهای هشت‌گانه او را می‌بینم، هم‌چنین دوزخ و ورودی‌های هفتگانه جهنم برای من پیدا و آشکار است، همان‌گونه که بت در نزد بت پرست. بهشتیان و بیگانگان از بهشت را نیز خوب می‌شناسم؛ یعنی عارف کامل، می‌تواند احوال قیامت را در همین دنیا مشاهده کند. روزی فرا می‌رسد که چهره‌‌هایی سپید و صورت‌هایی سیاه می‌شوند[3] ، من چنین روزی را مشاهده می‌کنم: از علائم ظاهری جسم به حالات مردم می‌توان پی برد.



[1] - سوره حجر،آیه 44).

[2] - (آل عمران، 106).

[3]. آل‌عمران، آیهْ 106.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
پرسیدن ِپیغمبر صلِی الله علیه وسلم، مر زید را که(1)
دوشنبه 93 خرداد 5 , ساعت 11:49 عصر  

پرسیدن ِپیغمبر صلِی الله علیه وسلم، مر زید را که: امروز چونی و

چون برخاستی؟ و جواب گفتن ِاو که : اصبحتُ مؤمناً یا رسولَ الله!

اثرات ایمان وتقوا در مکاشفات روح ، ویژگیهای متقین

مکاشفات اهل دل

( 3514)گفت پیغمبر صباحی زید را:

 

کیف اصبحت ای رفیق باصفا؟

( 3515)گفت: عبدا مؤمناً، باز اوُش گفت:

 

کو نشان از باغ ایمان گر شکفت؟

( 3516)گفت: تشنه بوده‌ام من روزها

 

شب نخفتستم ز عشق و سوزها

( 3517)تا ز روز و شب گذر کردم چنان

 

که ز اسپر بگذرد نوک سنان

( 3518)که از آن‌سو، جمله ملت ها یکی است

 

صدهزاران سال و یک ساعت یکی است

( 3519)هست ازل را و ابد را اتّحاد

 

عقل را ره نیست آن سوز افتقاد

 

کیف اصبحت: یعنی چگونه برخاستی یا شب را به روز آوردی؟ چگونه بامداد کردى؟

عبداً مؤمناً: (ترکیب وصفى است) بنده با ایمان، بنده گرویده.

اوش: (شین ضمیر مفعولى) او را.

ز روز و شب گذر کردم: یعنی از محدودیت‌های زمان و مکان و تعین‌های این جهانی فراتر رفتم.

جمله ملت یکی است: یعنی در ماوراء منافع این جهانی، مذهب‌ها جنگی ندارند و همه به سوی یک مبدأ متوجه‌اند.

صدهزاران سال و یک ساعت یکی است: زیرا آغازی و پایانی نیست تا فرق صدهزار سال و یک ساعت را دریابیم، همه چیز به ازلیت و ابدیت پیوسته است .

عقل را ره نیست آن سوز افتقاد: یعنی عقل از آن‌چه در آن عالم می‌گذرد چیزی در نمی‌یابد.حیران وسر درگم است.

ابد: همیشگى در طرف آینده. زمان غیر متناهى از سوى آینده.

ازل: بدون آغاز از طرف گذشته.

افتقاد: یعنی گیجی و سر درگمی. جستجوى گمشده کردن.

( 3514) روزى حضرت رسول بزید فرمود که چگونه صبح کردى.( 3515) عرض کرد صبح کردم در حال ایمان حضرت فرمود اگر گل باغ ایمان شکفته است نشانش کو.( 3516) عرض کرد روزها تشنگى متحمل شده و شب از سوز عشق نخوابیدم.( 3517) تا چون نوک نیزه‏اى که از سپر عبور کند از روز و شب گذشتم.( 3518) و در آن سوى روز و شب اختلاف وجود ندارد همه ملت‏ها یکى و صد هزار سال یا یک ساعت یکى هستند.( 3519) ازل و ابد در آن جا با هم متحدند و عقل را در آن جا راهى نیست.

در منابع معتبر اسلامی، این مکاشفات در حالات حارثة بن سَراقه، از انصار پیامبر آمده و ظاهراً مولانا این شخص را با زید بن حارثه اشتباه گرفته است. به هر صورت قصه‌ها و روایت‌ها برای مولانا، وسیله بیان معانی عارفانه است و در درستی جزئیات قصه اصراری ندارد. [1]

این ابیات شرح ریاضت های زید( یا حارثه) وآغاز مکاشفات اوست که مولانا با تعبیرهاى عارفانه و بیان مراحل سیر صعودى سالک از خود در خود و از خود به سوى خدا، آغاز مى‏نماید. چنان که در باره زید گوید تشنهْ رسیدن به حقیقت بودم و بر خود بار ریاضت را حمل مى‏نمودم و تا بدان جا رسیدم که از زمان و مکان گذشتم، زیرا آغاز و انجام مخصوص اجسام مادى و در عالم مادت است. اما چون از این عالم گذشتى، از زمان و مکان بیرون شده‏اى و به خدا و وحدت رسیده‏اى، در آن جا نه آغاز است و نه انجام: آن گاه سختى مجاهدت خود را در رسیدن به حقیقت به گذشتن نوک تیر از سپر تشبیه مى‏کند، سپر را چنان که مى‏دانیم از چرمهاى سخت مى‏ساختند که برابر تیر و نیزه مقاوم باشد.

زید در پاسخ رسول (ص) گفت حقیقت براى من چنان روشن است که بهشت و دوزخ را آشکارا مى‏بینم. و بهشتیان و دوزخیان را یکایک مى‏شناسم.



[1] - سفینة البحار، ج 1، ص 240، قاموس الرّجال علامه شوشترى، ج 3، ص 39


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   146   147   148   149   150   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 116 بازدید
بازدید دیروز: 386 بازدید
بازدید کل: 1404288 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]