آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند ، و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود ، خویشتن را خوار نمود . و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت . [نهج البلاغه]
عرشیات
حکایت پادشاه جهود(31)
پنج شنبه 92 مرداد 31 , ساعت 10:50 عصر  

جمادات هم از حق با خبرند،

 

  ( 516)آن جوادی، که جمادی را بداد

 

این خبر‏ها، وین امانت، وین سداد

  ( 517)مر جمادی را کند فضلش خبیر

 

عاقلان را کرده قهر او ضریر

  ( 518)جان و دل را طاقت آن جوش نیست

 

با که گویم؟ در جهان یک گوش نیست

  ( 519)هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت

 

هر کجا سنگی بُد، از وی یَشم گشت

  ( 520) کیمیا ساز است چه بوَد کیمیا؟            

 

معجزه بخش است، چه بوَد سیمیا؟

 

این خبر‏ها: یعنی آگاهی ، شعور داده.

سداد: راستى و درستى.

ضریر: یعنی نابینا، کور.

جوش:به معنی شور وهیجانی است که در نتیجهْ کشف اسرار وادراک حقایق دست می دهد.

در جهان یک گوش نیست: یعنی در جهان یک گوش نیست که بتواند سخن حق را بشنود، برگرفته از این آی? قرآن است که:« إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ  )  »:آنها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمانها) برکنارند![1]وآیه:«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»:آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمى‏گردند!. [2]

از وی: یعنی از فضل خداوند.

هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت: یعنیاگر فضل الهی شامل حال بنده شود به جای شنیدنِ حقایق، آنها را می‏بیند. گوش، چشم می‏شود یعنی علم الیقین به عین‌الیقین تبدیل می‌گردد.

 یَشم : سنگى است گرانبها ، بسیار سخت برنگهاى گوناگون، بهترین آن زیتونى است.

کیمیا: علمى که بوسیله‏ى آن مى‏توان مس را به طلا و قلع را به نقره تبدیل نمود، نیز ماده‏ى مکملى که در نتیجه‏ى این علم بدست مى‏آید و سبب تبدیل ماده‏ى معدنى بماده‏ى کامل تر از آن مى‏شود، مرادف: اکسیر.

معجزه: خارق عادتى است مقرون بتحدى و ادعا که بر دست پیغمبران جارى شود.

سیمیا: علمى که انسان بسبب آن متمکن مى‏شود بر اظهار آن چه مخالف عادت است یا منع آن چه موافق عادت است و بعضى گفته‏اند که عبارت است از ایجاد صور خیالى که در حس وجود ندارد، علم اسرار حروف را نیز از شعب سیمیا دانسته‏اند و آن علمى است که فایده‏اش تصرف نفوس ربانى است در عالم طبیعت بمدد اسماء حسنى و کلمات الهى، ناشى از حروف که محیط به اسرار آفرینش است.

( 516) او صاحب کرمى است که بجمادات این هنرها و این امانت و درستى و استقامت را عطا کرده است. ( 517) همان جماد بر اثر الطاف او جان مى‏شود و بر اثر قهر او سردى وجود او پنهان مى‏گردد.() جماد از فضل او لطیف گردید زیرا هر چه از زیبا سر زد زیبا خواهد بود.() فضل و لطف هر جمادى را صاحب عقل و شعور مى‏سازد چنانچه قهر او است که اشخاص غافل را کور و نابینا ساخته. ( 518) دل و جان طاقت این جوشش را ندارند چه بگویم که در جهان یک گوش نیست که بتواند این مطالب را بشنود. ( 519) هر جا که گوشى بود از اثر شنیدن صداى او چشم شده و باو مى‏نگرد و هر جا سنگى بود از اثر لطف او تبدیل بگوهر گرانبها گردیده. ( 520) بگویم او کیمیا ساز است کیمیا چیست او معجزه بدیگران عطا مى‏کند سیمیا و سحر چه قابلیت دارد.

 

پس از بیان تأثیر فیض الهی در خاک، مولانا میان خاک و انسانِ مدعیِ عقل و آگاهی، مقایسه‌ای می‏کند و می‏گوید: خداوندِ جواد به خاک آگاهی و امانت و استواری می‏بخشد، اما مدعیان که او را نمی‏‏بینند دچار قهر او می‏شوند و از دیدن حقایق باز می‏مانند.

محتوای سخن مولانا دراین ابیات این است که: جمادات و کلیه‏ى اجزاء عالم مطابق نظام طبیعت و مطابق وظیفه‏اى که خلقت آنها مقتضى است عمل مى‏کنند و سر بر خط فرمان دارند و از حکم آفرینش منحرف نمى‏شوند چنان که گویى وظیفه‏ى خود را از طریق تعلم آموخته‏اند و نزد عرفا همه‏ى اجزاى عالم خبیر و بصیر و سخن گوى و سخندان‏اند و خدا را تسبیح مى‏گویند .[3] ولى انسان که داراى عقل است ازین قاعده مستثنى است زیرا اعمال او گاه بر خلاف امر الهى و سنن آسمانى است و با وجود عقل و ادراک نافرمانى مى‏کند و راه خلاف مى‏پوید و از دیدن خدا و اوامر خدایى چشم فرو مى‏پوشد چنان که پندارى کور است و اصلا چشم ندارد و مى‏توان گفت که (عاقلان) کسانى هستند که انواع علم آموخته‏اند و در بحث مو شکافى مى‏کنند و با این همه خدا را منکراند و یا کسانى که با ظهور معجزات و صدور آیات از دید انبیا و ایمان بدیشان محرومند و یا اولیاء حق را دشمن مى‏دارند که بعقیده‏ى مولانا اینها همه آثار قهر الهى است.

مولانا هر جا که به بیان این حقایق می‏رسد متوجه این نکته می‏شود که سخن حق را نمی‏‏توان تنها با حواس ظاهری بیان کرد و این حواس قدرت ادراک آن را ندارد بلکه جان و دل با شور و هیجانِ برخاسته از کشفِ اسرار و ادراکِ حقایق لازم است تا در این وادی حرکت نمود.

در مورد تأثیر فیض الهی در انسان همین بس که اگر فضل الهی شامل حال بنده شود به جای شنیدنِ حقایق، آنها را می‏بیند. گوش، چشم می‏شود یعنی علم الیقین به عین‌الیقین تبدیل می‌گردد. و جمادِ وجود او به سنگی گران‌بها (یشم) تبدیل می‏شود. با فضل الهی مس وجود مادی انسان به زر تبدیل می‌گردد. فضل پروردگار ما را به کارهای خارق عادت توانا می‏سازد و قدرت معجزه‌آسا به ما می‏بخشد.



[1]  . شعراء ، آیهْ 212.

[2]   - سوره بقره،ایه 18

[3]   - (مثنوى، ج 3، ب 1008 ببعد)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 217 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401329 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]