آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند ، و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود ، خویشتن را خوار نمود . و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر دوم (50)
سه شنبه 93 مهر 1 , ساعت 9:45 عصر  

( 372)گر بگویی شکر این رستن بگو

 

کز بت باطن همت برهاند او

( 373)مر سرت را چون رهانید از بتان

 

هم بدان قوت تو دل را وا رهان

( 374)سر ز شکر دین از آن برتافتی

 

کز پدر میراث مفتش یافتی

( 375)مرد میراثی چه داند قدر مال

 

رستمی جان کند و مجان یافت زال

( 376)چون بگریانم بجوشد رحمتم

 

آن خروشنده بنوشد نعمتم

( 377)گر نخواهم داد خود ننمایمش

 

چونش کردم بسته دل بگشایمش

( 378)رحمتم موقوف آن خوش گریه‌هاست

 

چون گریست از بحر رحمت موج خاست

وارستن: رها شدن، نجات یافتن.

وارستن سر: کنایه از سجده نکردن، نپرستیدن.

رهاندن: نجات دادن، خلاص کردن.

میراثى: میراث خور، که میراثى از پدر یا خویشاوند یافته است.

( 369) اگر مى‏توانى شکر خلاصى از بت ظاهرى را بجا آر تا از بت باطن نیز تو را برهاند. ( 370) با همان نیرو که سرت از سجده بت رهایى یافت دل را هم از بت پرستى مستخلص کن‏. ( 371) از این جهت از شکر آن که دین حق نصیب تو شده صرف نظر کردى که او را بارث از پدران برده و ارزان یافته‏اى‏. ( 372) کسى که ارث برده قدر مال را چه مى‏داند رستم جان کنده و زال برایگان‏. ( 373) وقتى بنده را بگریانم رحمتم بجوشش آمده بنده گریان منقلب الحال طعم نعمتم را مى‏چشد . ( 374) وقتى بخواهم ندهم از اول نشانش نمى‏دهم و اگر دل بسته‏اش کردم یقیناً کار گشایى از او خواهم کرد . ( 375) رحمت من با آن گریه‏هاى مطبوع بستگى دارد وقتى گریه آمد از دریاى رحمت موجها بر مى‏خیزد . (- تا ابر نگرید چمن نخواهد خندید و تا طفل گریه نکند شیر مادر بجوش نخواهد آمد .

مولانا می‏گوید: با تلاش‌های پی‌گیرانهْ انبیا، سرِ تو از سجدهْ بت‌پرستی نجات پیدا کرد تا حقی که پیامبر برگردن همهْ امت‏ها دارد دریابی و آن را نیک بشناسی. لکن در این‌جا سخن از بتِ دیگری است که پرستش او از همهْ بت پرستی‌ها بدتر است و آن، بت نفس یا بت باطن شماست. پس دل را از رفتن در پی خواهش‌های نفس آزاد کن. مولانا می‏گوید: تو بدان سبب از سپاس‌گزاری دین، یکتاپرستی رخ برتافته‏ای که دین را از پدرانت مفت و مجانی به دست آورده‌ای. به‌راستی داشتن دین شکرگزاری دارد اما چون مانند میراث از پدر به ما رسیده قدر آن را نمی‏دانیم و ارزشی برایمان ندارد. مثل جان‌فشانی رستم در راه افتخار و شرف که زال آن را مفت‌و‌مجانی به ارث برد. باز مولانا از طرف خدا چنین سخن می‏گوید: وقتی پروردگار بنده‏ای را بستهْ عشق خود کند در دل او روزنهْ معرفت می‏گشاید و این گریه و زاری‌های ما و چشم‌تر ‏سالک، نشانهْ عنایت خاص و رحمت ویژه الهی است که حکایت از به‌جوش آمدن دریای رحمت حق است. اگر خدا نخواهد که رحمتش شامل حال کسی شود او را نمی‏‏گریاند. رحمت خدا بستگی به گریه‏های خوب و لطیفی دارد که از ژرفای دل برآید. هرگاه بنده‏ای از سرِ اخلاص بگرید، از دریای الهی امواجی بر می‏خیزد.

          اى خنک چشمى که آن گریانِ اوست             وى همایون دل که آن بریانِ اوست‏

          آخر هر گریه آخر خنده‏اى است             مردِ آخر بین مبارک بنده‏اى است‏

          هر کجا آب روان سبزه بود             هر کجا اشکى روان رحمت شود

820- 818 / د / 1


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 10 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402695 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]