کسی که مردم را دست می اندازد، نباید [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(160)
پنج شنبه 93 دی 11 , ساعت 11:37 صبح  

آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذا النّون مصرى رحمة اللَّه علیه

عشق و جنون عاشقانه

مقام ومنزلت اولیای الهی

( 1390)این چنین ذاالنون مصری را فتاد

 

کاندر او شور و جنونی نو بزاد

( 1391)شور چندان شد که تا فوق فلک

 

می‌رسید از وی جگرها را نمک

( 1392)هین منه تو شور خود ای شوره‌خاک

 

پهلوی شور خداوندان پاک

( 1393)خلق را تاب جنون او نبود

 

آتش او ریش‌هاشان می‌ربود

( 1394)چون‌که در ریش عوام آتش فتاد

 

بند کردندش به زندانی نهاد

( 1395)نیست امکان واکشیدن این لگام

 

گرچه زین ره تنگ می‌آیند عام

( 1396)دیده این شاهان ز عامه خوف جان

 

کین گره کورند و شاهان بی‌نشان

( 1397)چون‌که حکم اندر کف رندان بود

 

لاجرم ذاالنون در زندان بود

( 1398)یک‌سواره می‌رود شاه عظیم

 

در کف طفلان چنین درّ یتیم

( 1399)دُرّ چه دریای نهان در قطره‌ای

 

آفتابی مخفی اندر ذره‌ای

( 1400)آفتابی خویش را ذره نمود

 

واندک اندک روی خود را بر گشود

( 1401)جمله‌ْ ذرّات در وی محو شد

 

عالم از وی مست گشت و صحو شد

ذا النُّون مصرى: کنیه او ابو الفیّاض، پسر ابراهیم، از عارفان بزرگ. نام او را ثوبان نوشته‏اند. از مردم نَوبَه بود، که ولایتى است در سودان. و از عرفای نامدار قرن سوم هجری بوده است. (وفات 245 ه. ق) نوشته‏اند که علم کیمیا می‏دانسته و بسیاری از بزرگان عرفا مرید او بوده‌اند. شرح حال او در بیشتر کتابها مخصوصاً کتابهایى که در شرح حال عارفان است چون: تذکرة الأولیاء، صفة الصفوة، نفحات الانس، و کشف المحجوب آمده است.اما چنان که در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى آمده، حکایتى نزدیک بدان چه مولانا سروده در باره شبلى است.[1]

فتادن: روى دادن، پیش آمدن.

شور: آشفتگى، پریشانى.

جگرها را نمک رسیدن: آزرده شدن، کنایه از شفقت و دل سوزى.

نهادن: قیاس کردن.

شوره خاک: زمین نمکزار که گیاه نرویاند، استعاره از آن که روشنى درون ندارد.

خداوندان پاک: صالحان، پرهیزکاران، اولیاى خدا که در عشق او مى‏گدازند، مردان ره‌یافته‏ای مانند ذوالنون‌اند.

ریش ربودن: ریش سوزاندن، کنایه از آزار دادن.

آتش در ریش عوام افتادن: کنایه از آزرده شدن آنان به خاطر سخنان ذا النّون که ظاهر آن با شرع موافق نبود.

نهاد: نهادند.

 لگام واکشیدن: یعنی ایستادن، صبر کردن، استعاره از خاموشى و سکوت، خودداری از گفتن سخنانی است که بر زبان مردان حق در غلبهْ شوق جاری می‏شود. هنگامى که عارف را آن حالت دست دهد از خود اختیار ندارد. و نتواند خود را نگاه دارد. هر چند که عامه را آن حالت و آن سخنان خوش نیاید.

 تنگ آمدن: ماندن، کنایه از خرده گرفتن.

بى‏نشان: پوشیده از چشم ظاهر بینان.

بى‏نشان بودن شاهان: مردان حقّند و بی‌نشان بودن آنها در این است که خلق آنها را نمی‏‏شناسند، چون آثار تجمل و سلطنت دنیایی در آنها نیست.

رندان: یعنی ناآگاهان و آنهایی که ایمانی ندارند،آنان که ظاهر بین‏اند. رند در زبان حافظ، کسی است که آگاه است، اما مراعات آداب ظاهر نمی‏‏کند.

یک سواره: این ترکیب در نظم و نثر فارسى به معنى ممتاز، بى‏نظیر، و نیز بى‏اهمیت به کار رفته است، و نیز به معنى «تنها». که در اینجا به معنى اخیر است .

شاه عظیم: مرد حق است که در میان خلق تنهاست و مانند شاهان دنیایی، سواران همراه او نیستند.

طفلان: کنایه از عوام‌الناس است.

سفه‌فرما: یعنی هرچه انسان را به کارهای سفیهانه وادار کند.

کمال جاه او: یعنی کمال مرتبه روحانی او.

عاقلان: کسانی هستند که عقل حسابگر و عقل دنیادوست دارند.

دُرِّ یَتیم: دُرّ گرانبها، دُرّ بى‏همتا. استعاره از ولى و مرشد کامل.

دُرّ و آفتاب: استعارتى دیگر است از ولى کامل که در بیت گذشته از آن به «شاه عظیم» تعبیر کرد.

مَحو: نیست، نابود. و در اصطلاح صوفیان نابود کردن اوصاف نفوس است، و گفته‏اند فناى افعال بنده است در فعل حق.

صَحو: در لغت هوشیارى است، و در اصطلاح صوفیه باز گشت عارف است به احساس پس از غیبت.

ذوالنون مصری نیز به همین دیوانگی گرفتار شد، به‌‌طوری‌که در او شور و دیوانگی تازه‏ای رخ نمود. شور و دیوانگی ذوالنون جگر فرشتگان را هم می‏سوزاند. ای انسان بی‌حاصل! به‌هوش باش که مبادا حالت شور و دیوانگی خود را با شور و دیوانگی پاکان برابر بدانی.

مولانا می‏گوید: این خودداری از این شور و دیوانگی امکان ندارد، هر چند که عوام نیز تحمّل آن را ندارند. احوال عارفان کامل چنان است که همه را تحت‌تأثیر قرار می‏دهد که فردیت آنها محو می‏شود و مستی او همه را مست می‏کند و صحو (هوشیاری و خودآگاهی) از میان می‏رود. او می گوید: از عقل والای ذوالنون بعید است که دیوانگی، او را به کارهای سفیهانه بکشاند. ذوالنون با دیدن عقل این‌گونه مردم ترجیح داد که دیوانه باشد.



[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 53).


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 511 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401623 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]