چون تضرّع را بر حق قدرهاست
وآن بها کانجاست زاریرا،کجاست؟
هینامید،اکنونمیانراچستبند
خیزایگریندهودائمبخند
کهبرابپرمینهدشاهمجید
اشکرادرفضلباخونشهید
(مثنوی،دفتر5،ب1617تا1619)
مولوییکیازاهدافاصلیخلقتانسانرادعاوگریهوزاریبهدرگاهخداوندمیداند. او انسانکاملراکسیمیداندکهوجودارزشمندخودراجزبهوصالدرگاهخداوندنمیفروشد واگرنیازیهمداشتهباشدبرآوردهشدنآنرافقطازخداوندمیخواهد؛لذادرهنگامدعاو رازی،چهرةبندگیوتسلیمانسانوعدمتوجهاوبهقدرتهایمادیبیشترآشکارمیگردد .
درواقعنخستینقدمدردعاکردنشکستنبتوجودخویشتناست. دراینحالتکهبنده وجودخودراتسلیمقدرتوارادةخداوندمیکندوتمشیتامورخودرابهاختیاراومیسپارد لطفوعنایتالهیهماموراوراعهدهدارمیشودوکاراورابهسامانمیرساند. درزیراین شکستگیظاهریدرهنگامدعاقدرتخداوندرونهفتهوباهردعاییلبیکیازسویخداوند همراهگشتهاست.
منغلامآنمسهمتپرست
کوبهغیرکیمیانآردشکست
دستاشکستهبرآوردردعا
سویاشکستهپردفضلخدا
گررهاییبایدتزینچاهتنگ
ایبرادرروبرآذربیدرنگ
(مثنوی،دفتر5،ب492تا494)
این دعا هم بخشش وتعلیم توست گرنه در گلخن گلستان از چه رست؟ (مثنوی،دفتر2،ب2449) در حقیقت،دعاعملنمودنبهمضموناینآیهقرآناست،وازتعبیرادعونیمفهوماختصاصاستنباطمیشودیعنیمرابخصوصبخوانیدنهغیرمراونهاغراضوآمالوآرزوهایدنیوی خودتانرا،دراینصورتاستکهقطعاًازپروردگارخودبازبانحاللبیکخواهیدشنید. بگفته مرحوم همایی : دعااعتقادداشتنبهسریانمداومارادةخداونددرآفرینش،وبهمعنیحاکمیتارادةاوبراسبابوعللمادیاست. ازطرفدیگراقدامبهدعاازآنجاناشیمیشود کهبندهبرعجزودرماندگیخودواقفمیشودآنگاهدستبهدعابرمیداردوبابیانعجزو ناتوانیخودازخداوندمیخواهدکهلطفوعنایتخودراشاملحالاوبگرداند. چنیندعایی کهازسرتسلیموایمانوهمراهبااضطراروتضرّعوزاریاستدرپیشگاهخداوندارجو قربوالاییداردوخداوندخواست?چنیندعاکنندهایرابرآوردهمیسازد . درواقعدراین حالتمضموناینآی?قرآنبهوقوعمیپیوندد که » :امنیجیبالمضطراذادعاهویکشفالسوء « کیستکهدعایدرماندهراچونبخواندش،اجابتمیکند.[1] چون تضرّع را بر حق قدرهاست وآن بها کانجاست زاری را، کجاست؟ هین امید، اکنون میان راچست بند خیزای گرینده ودائم بخند که براب پر می نهد شاه مجید اشک را در فضل با خون شهید (مثنوی،دفتر5،ب1617تا1619)
[1] - سوره نمل،آیه 62
بحث جان اندر مقامی دیگراست
بادةجانراقوامیدیگراست
(مثنوی،دفتر2،ب1500)
دراینابیاتمولاناروشمتکلّمینوحکمارادرنظرداردکهازاثربرموثروازانتظامامورجهانبروجودحقتعالیدلیلمیانگیزندویاازوجودسبببرمسبباستدلالمیکنند وعمرخودرادراینگونهمباحثبربادمیدهندبدونآنکهبهغایتخداشناسیکهتحقق بهاوصافالهیاستتوجهیداشتهباشند... دلیلبرایمردمکوردیدهو محجوبانودورماندگانوازراهماندگاناستواصحابشهودواربابکشفوروشنبینانحاجتیبدانندارند.[1]
تفسیرهاییکهمولویازموضوعدعاارائهمیکندبسیارمتنوعومتناسببامقاممخاطبان متعدداوست. اوازمنظروزوایایمختلفیبهاینموضوعنگریستهوتفسیردینی،عرفانیو احساسانسانیوالهامیخودرابرایطبقاتمختلفدیندارانبیاننموده،وبااینشیوه هم?مخاطبانخودراراضینگهداشتهاست.
ازدیدگاهمولویدعاکردنبندگاننتیج?ارادهوفرمانخداونداست. خداونددرکتبآسمانی وبهویژهقرآنمجیدبهاینامرفرماندادهاستودرواقعانسانهادعاکردنراازاو آموختهاندوچونارادةخداوندبردعاونیایشبندگانخودتعلّقگرفته،لذادعاکردننشان? اعتقادوایمانافرادبهتأثیرگذاربودنارادةمداومخداونددرهستیاست.
« ادعونیاستجبلکم » مرابهدعابخوانیدتابرایتاناجابتکنم.
خداوندا!
گیاه به خشکی گرائیده ما را در جوار جویبار جاری خودت قرار ده واز زلال محبت خویش سیرابمان کن .
خدایا!
ما که در دل از دنیا ومافیها کنده ایم ودل به غیر تو نسپرده ام ، درونمان را در کوره ود ّ ومهر خویش خالص گردان .
خدایا!
ما را از آن دسته از بندگانت قرار ده که پرنده اشتیاقشان را در آسمان آبی لقاء خودت رخصت پرواز دادی وماهی رضایتشان را در دریای قضاء خودت پروراندی ، آنکه زنگار هر چه غیر از آیینه دلشان زدودی تا آنجا که رخسار تو به تمامه در قلبهای خویش به تماشا نشستند.
خدایا!
ما را از آن بندگانت قرار ده که در دود آتش عشقی که تو در خرمنشان افکندی تصویر روشن تو را دیدند وخانه دل برای ورود تو از اغیار تهی کردند .
آنانکه در فضای خلوصشان جز بوی گل مریم تو نپیچید ودر برکه چشمشان جز نیلوفر آبی تو نرویید، آنانکه بودشان را جز در سجود سپاس تو ندیدند.
آنانکه سینه هایشان مملو از هوای طاعت توست ، آنانکه اسوه های خلایقند واوج ترین پرواز ها در آسمان تو خاص آنان است .
آنکه تو طالب مناجاتشان وخریدار راز ونیازشان هستی .
آنانکه باغچه های دلشان را تو خود وجین می کنی وشاخه های نابجا را از گلدانشان _ که رشد به سوی تو را خدشه دار کن _ تو خود می بری .
خدایا!
ما را از آنان قرار ده که دلهای حزین غمگینشان با دیدار تو شاد می شود وغنچه های درهم ودردآلوده زندگیشان با آفتاب روی تو گشاده .
آنانکه پیشانیشان سجده گاه عظمت توست وچشمانشان بی خواب خدمت نو واشکهایشان روان خشیت تو وقلبهایشان متعلق محبت تو ودلهاشان لرزان محبتهای تو.
ای آنکه ماهتاب رخسار تو روشنایی راه وزیبایی نگاه عاشقان توست .
ای آنکه تنزه جمالت دلهای عارفان را جلای اشتیاق می بخشد .
ای آرزوی دلهای آرزومندان وای اشتیاق مشتاقان وای امید امیدواران وای عشق عاشقان وای غایت شیفتگان وای نهایت والگان وای درد دردمندان !
آتش عشقت را در خرمن وجودم بیفکن ، تخم دوست داشتنت را در گلدان دلم بکار ، سبزینه محبتت را در برگهای به زردی گرائید وجودم بدوان .
دلم را داغ عشقی بر جبین نه زبانم را بیانی آتشین ده .
خدایا!
من عشق به تو را هم از تو میخواهم وعشق به عاشقان تو را وعشق به هر کاری که مرا به تو نزدیک کند .
خدایا!
عشقت را در دلم انداز وعشق به اولیائت را وعشق به جاده منتهی به سوی تو را وعشق به علامات راهنمای به سوی تو وعشق به زائران تو را وعشق به رائدان راه تو را.
خدایا!
همزمان با رشد گیاه محبتت در باغچه دلم ، هرچه هرزه گیاه محبت دیگران را بسوزان .
خدایا!
مرا پایی ده فقط به در خانه تو توانم آمد ودستی که فقط سحوری در خانه تو تو توانم کوفت .
خدایا!
مرا چشمی ده که فقط گریان تو باشد وسینه ای که فقط سوزان تو .
به من نگاهی ده که جز روی تو نتواند دید و گوشی که جز صدای تو نتواند شنید .
خدایا!
خودت را معشوق ترین من قرار بده و مرا عاشق ترین خویش .
خدایا!
مباد که چشمه محبت من به برکه های گل آلود دیگران بریزد .
خدایا!
چشم جویبارک عشق مرا به تماشای دریایت روشنی ده .
مباد که دل من اسیر جز تو شود و پیشانی قلبم بر خاک محبت دیگری بساید .
خدایا!
مباد که عندلیب دلم غزلخوان بستانی دیگر گردد.
خدایا!
مرغ دلم در دام توست مباد که یاد آشیان کند .
خدایا!
نکند روز از من بتابی و نشود که نگاه حیرانم را منتظر بگذاری .
خدایا!
مرا شایستگی بهره مندی از کنارت بخش .
ای پاسخ دهنده وای اجابت کننده ، ای گل بخشش دیگران از گلزار تو ، ای باغبان رحمت .
منبع : صحیفه سجادیه امام سجاد (ع)
دلدادگان محبوب
گویند کسی به دیدار اویس قرنی رفت. پس از سلام و احوال پرسی، اویس پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
گفت: آمده ام با تو مأنوس باشم. اویس با تعجب پرسید :
مگر کسی، به غیر خدا هم انس می گیرد؟ آیا اویس ها در انس با خدا چه یافته اند که چنین بی قرار و شیدا در پی اویند و نمی توانند دل به دیگران بسپارند و آیا ما را چه شده است که از چنین لذتی محروم گشته ایم و از انس با دیگران بیش از انس با حضرت معبود لذت می بریم؟
رازی است مرا راز گشایی خواهم
دردی است به جانم و دوایی خواهم
گر دوست وفایی نکند بر درویش
با جان و دلم از او جفایی خواهم
اگر در سیره اولیا دقت کنیم و محتوای دعاهای آنان را ببینیم، متوجه می شویم که آنها از خواستن حاجات عادی زندگی ساکتند و زمام کار را به دست خدا داده اند .
قوم دیگر می شناسم ز اولیا
که دهانْشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام
جستن دفع قضاشان شد حرام
هر چه آید پیش ایشان خود بود
آب، حیوان گردد ار آتش بود
دعاهای آنان سخنان عاشقانه ای است که با محبوب خویش در میان می گذارند و با خدا عشق بازی می کنند .
امام سجاد علیه السلام بیان می دارد :
«بار الها! کیست که مزه محبت تو را چشید و غیر تو را خواست؟ و کیست که به مقام قرب تو انس یافت و لحظه ای از تو روی گردانید؟ »
و باز عرض می کند :
«دیدارت نور چشم من است و رسیدن به تو آرزوی دلم و شوقم، به سوی تو و وَلَه من، در محبت تو و دلدادگی ام در هوای توست ».
در دعای دیگر همچون طفلی که دامن مادر را گرفته و رها نمی کند تا خواسته اش را بگیرد، چنین گوید :
«خدای من، آقای من! به عزت و جلالت سوگند! اگر مرا به گناهانم بازخواست نمایی، من نیز عفوت را می طلبم و اگر به پستی ام مؤاخذه کنی، من نیز کرمت را خواستارم و اگر مرا به جهنم ببری، به دوزخیان خبر می دهم که من تو را دوست دارم. ای خدا و آقای من! اگر تنها دوستانت را می بخشی، پس گناهکاران به کجا پناه ببرند؟ ».
با دقت در دعاهای اولیای الهی متوجه می شویم که آنان چه حال خوشی دارند و چه اندازه از مناجات و انس با حق لذت می برند .
امام سجاد علیه السلام فرمود :
«اگر خانواده ام و دیگر مردم بر من حقوقی نداشتند که ناچار از پرداختن به آنها باشم، چشم را به آسمان و دل را به خدا متوجه می ساختم و تا پایان عمر از آن روی نمی گرداندم»
شب همه شب ما و تمنای او
خواب نداریم ز سودای او
شب دم از افسانه او می زنیم
روز درِ خانه او می زنیم
خداوندا!
کیست که ساغر محبت از دست تو نوش کرد وحلقه بندگی دیگری در گوش کرد ؟!
کدامین نرگس ، پای نیاز در چشمه تو شست وچشم شیفتگی به تو ندوخت ؟
خدایا!
کدامین کهکشان بر گرد تو گشت و واله وحیران تو نگشت ؟
عزیزا!
کدا مین نیلوفر آبی به عشق تو سر فرود آورد وجاذبه مهر تو دید که به برکه گریخت ؟
معشوقا !
کدامین انسان پیشانی عشق بر خاک ربوبیت تو سائید وشیرینی تو چشید ودل به دیگری سپرد ؟
دلبرا!
کدامین پروانه ، شعله های ملتهب جمال تو دید و به ظلمت پناه برد ؟
امیدا!
کدامین یوسف به عشق رویای تو آواره نگشت ؟ کدامین یوسف در زیر سر پناه تو به زلیخا پناه داد ؟
شاهدا!
کدامین موسی در کوره طور گداخته شد حضور رقیب تو را دوام آورد ؟
ربا!
کدامین مریم کلامی با تو گفت و لب از صحبت دیگران ننهفت ؟
شور آفرینا!
کدامین محمد در حرا صدای تو شنید ونلرزید ؟
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |