جویای دانش در سایه عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
حکایت پادشاه جهود و(47)
یکشنبه 92 شهریور 3 , ساعت 11:15 صبح  

زارى از شهود جبّارى است

 

( 623)زاری ما شد دلیل اضطرار

 

خجلت ما شد دلیل اختیار

  ( 624)گر نبودی اختیار این شرم چیست

 

وین دریغ و خجلت و آزرم چیست

  ( 625)زجر شاگردان و استادان چراست

 

خاطر، از تدبیرها گردان چراست

  ( 626)ور تو گویی‌غافل است از جبر او

 

ماه حق پنهان کند در ابر او

زاری: یعنی عجز، ناتوانی.

‏اضطرار: یعنی بی چارگی.

خجلت: یعنی شرمنده گی، شرم، پوزش .

زجر شاگردان: یعنی تنبیه، تربیت آنان.

خاطر از تدبیرها گردان: یعنی ذهن ما برای تدبیر در زندگی و کارها به گردش در می آید واندیشه می کند.

( 623) زارى ما دلیل اضطرار و بى‏چارگى است و از طرفى خجلت ما از اعمال خود دلیل اختیار ما است بنا بر این دلالت بر جبر ندارد.( 624) اگر اختیار نیست این خجلت و شرم براى چیست و این افسوس و پشیمانى چه معنى دارد؟( 625) اگر اختیار نیست استادان چرا بشاگردان خود زجر داده و آنان را تنبیه و مجازات مى‏کنند اگر اختیار نداریم براى چه یک وقتى خاطر ما از تدبیرى که کرده‏ایم منصرف شده راه دیگرى بر مى‏گزیند و در راهى که بر گزیده قدم مى‏زند و همان طور که پسندیده و اختیار کرده عمل مى‏کند مگر معنى اختیار جز بر گزیدن و پسندیدن است. ( 621) اگر بگویى که او از جبر غافل بوده و ماه حقیقت در ابر وجود او پنهان شده است.

مولانا نگران است که خوانندهْ مثنوی یا شنوندهْ سخن او، کلام وی را نشانهْ اعتقاد به جبر تلقی نماید، زیرا جبریون می‏گفتند که انسان در آن‌چه می‏کند هیچ قدرت و اراده‌ای از خود ندارد و درست مانند سنگ یا چوبی است که دستی آن را به حرکت در می‏آورد. اما مولانا بشر را نه مطلقاً مجبور می‏داند و نه یک‌سره آزاد و مختار. اعتقادش در مورد پروردگار این است که مشیت حق‌تعالی با چنان قدرتی اعمال می‏شود که هیچ مانعی نمی‌تواند در برابر آن پایداری کند. ‌جبّاری پروردگار به معنای همین اعمال قدرت حق است. اما قدرت مطلق حق باعث نمی‏‏شود که انسان در هر کاری خود را مسئول نداند. ذکر جبّاری برای آن است که این قدرت مطلق را بشناسیم و ناتوانی و ناچیزی خود را در برابر آن ببینیم و به درگاه حق زاری کنیم و کمک بخواهیم. زاری و عجز ما نشانهْ آن است که در پنجهْ قدرت حق از خود اراده‌ای نداریم. برای خطا و گناه خود نیز باید پوزش بخواهیم و این عذرخواهی و خجلت، نشانهْ آن است که مسئولیم و در نیک و بد مختاریم. به همین دلیل استاد می‌تواند شاگردان را تنبیه کند. ذهن ما برای تدبیر در کارها به گردش در می‏آید و اندیشه می‏کند.

ممکن است کسی به این نظریه مولانا اشکال کند و بگوید: آن که در هنگام ناراحتی ورنج زاری می‏کند، از جبر و قدرت مطلق الهی غافل است و در آن هنگام ماهِ حق روی خود را از او پنهان کرده و او قادر به مشاهدهْ جمال حق و قدرت او نیست.

 

( 627)هست این را خوش جواب، ار بشنوی

 

بگذری از کفر و در دین بگروی

  ( 628)حسرت و زاری گه بیماری است

 

وقت بیماری همه بیداری است

  ( 629)آن زمان که می‏شوی بیمار تو

 

می‌کنی از جرم استغفار تو

   ( 630)می‏نماید بر تو زشتّی گنه

 

می‏کنی نیت که: ‌باز آیم به ره

  ( 631)عهد و پیمان می‏کنی که:  بعد از این

 

جز که طاعت نبودم کاری گزین

  ( 632)پس یقین گشت است که بیماری تو را

 

می‏ببخشد هوش و بیداری تو‌را

جرم: یعنی گناه، لغزش.

استغفار: یعنی طلب بخشش، توبه.

گزین: یعنی انتخاب، اختیار کردن.

پس یقین گشت: نتیج? ابیات پیشین است که نتیج? بیماری عاشقان حق، بیداری وشهود است نه غفلت.

( 627) این جواب خوبى دارد که اگر آن جواب را بشنوى از کفر گذشته بایمان مى‏گروى. ( 628) (پس درست گوش کن) آه و زارى هر کس در موقع بیمارى است. در موقع بیمارى است که شخص از خواب غفلت بیدار شده بیاد تواناتر از خود مى‏افتد.( 629) وقتى بیمار مى‏شوى از گناهان خود استغفار کرده‏. ( 630) زشتى گناهان در جلو دیده‏گانت مجسم شده اراده مى‏کنى که براه راست باز آیى. ( 631) و با خود عهد مى‏کنى که بعد از این جز طاعت و کار پسندیده از تو سر نزند. ( 632) پس معلوم مى‏شود که بیمارى ترا بیدار و هشیار مى‏سازد.

مولانا در پاسخ می‏گوید: نه، این‌طور نیست، حسرت و زاری هنگامی ‏است که انسان دردی دارد و آن درد او را بیدار نگه می‏دارد و در این بیداری است که جبّاری حق را مشاهده می‏کند. آن‌گاه از عجز خود به قدرت الهی پناه می‏برد و می‏نالد تا پروردگار او را از درد برهاند. البته مولانا ابتدا این بیماری را جسمی ‏تلقی می‏کند که در آن انسان از درد و رنج بر‌خاسته، از وزر گناهان استغفار می‏کند. سپس در بیت آخر نتیجه می‏گیرد که نتیجهْ بیماری عاشقان حق، بیداری و شهود است، نه غفلت.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
حکایت پادشاه جهود و(46)
یکشنبه 92 شهریور 3 , ساعت 11:13 صبح  

انسان مقهور تصرّف حق است،

طرح مسئله جبر و اختیار و تفاوت جبر با شهود جبّارى حق تعالى‏،

 


( 616)نقش،‌باشد پیش نقّاش و قلم

 

عاجز و بسته، ‌چو کودک در شکم

  ( 617)پیش قدرت‌خلق جمله بار گه

 

عاجزان، ‌چون پیش سوزن کارگه

  ( 618)گاه نقش دیو و گه آدم کند

 

گاه نقش شادی و گه غم کند

  ( 619)دست نه، تا دست جنباند به دفع

 

نطق نه، تا دم زند در ضرّ و نفع

  ( 620)تو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت

 

گفت ایزد‌: مارمیتَ اذ رمیت

  ( 621)گر بپرّانیم تیر، آن نه زماست

 

ما کمان وتیر انداز ش خداست

  ( 622)این نه جبر،‌این معنی جبّاری است

 

ذکر جبّاری برای زاری است

  بارگه، بارگاه: سراى و خیمه‏ى بزرگ که پادشاهان در آن جا طبقات مردم را اجازه دیدار مى‏داده‏اند، مجازا، عالم خلق و آفرینش،

دست جنباند به دفع: یعنی با حرکت دست مانع ایجاد آن نقش بشود.

وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[1] :استاد فروزانفر درشرح این بیت وتفسیر این آیه چنین می گوید: معتزله و شیعه مى‏گویند که پرانیدن تیر و یا افشاندن خاک در حقیقت عمل حضرت رسول ص بود ولى چون حق تعالى او را تایید کرد و یا اثرى شگفت در فعل او نهاد این عمل به اعتبار حس و در واقع از پیغمبر ص بود ولى بلحاظ تایید یا اثر، فعل الهى بود و اشعریه آن را دلیل مى‏گیرند بر اینکه اعمال بندگان آفریده‏ى خداست و بشر، کاسب فعل است بدین معنى که در وقت حصول داعى فعل، اراده حق تعالى فعل را بر دست بنده جارى مى‏کند پس بشر واسطه یا محل حصول فعل است نه موجد آن و مى‏گویند که نفى فعل درین آیه ناظر به ایجاد، و اثبات آن نظر به کسب است. صوفیه آن را تعبیرى از فناء افعالى مى‏گیرند که سالک در آن مقام خود را مقهور تصرف حق مى‏بیند و وجهه‏ى نفسى او که مناط اسناد فعل است بکلى مضمحل و نابود مى‏شود ولى چون پیغمبر ص بدرجه‏ى بقاء بالله نیز رسیده بود بدین جهت فعل بصورت نفى و اثبات وارد شده است. بقاء بالله درین مرتبه آنست که سالک پس از حصول فنا و اضمحلال وجهه‏ى نفسى، وجود خود را مرتبه‏اى از مراتب وجود حق مى‏بیند و فعل را بخود اسناد مى‏دهد لیکن به اعتبار وجهه‏ى الهى و نه وجهه‏ى نفسى. مقصود مولانا نیز همین فنا و ناچیزى بشر است نسبت بقدرت مطلقه‏ى حق تعالى.[2]

جبر: کسى را از روى اکراه و بناخواست بر کارى داشتن، اصطلاحا اسناد فعل بنده بحق تعالى، عقیده‏ى کسانى که مى‏گفتند بنده بهیچ روى قدرت بر فعل ندارد خواه بنحو موثر یا بصورت کسب[3] و میان انسان و جمادات در ظهور فعل هیچ تفاوتى نیست و هر چه از انسان بظهور مى‏رسد فعل و کرده‏ى خداوند است.[4]

جبارى: اسم مصدر از جبار که یکى از اسماء الهى است و در معنى آن خلافست بعضى آن را بمعنى بلند پایه و دور از دسترس و بعید المنال و برخى بمعنى شکسته بند و مرهم نه دردها و عده‏اى بمعنى کسى که به اکراه بر کار دارد گرفته‏اند، معنى اخیر درباره‏ى خداوند بدین گونه قابل تصور است که اراده‏ى حق تعالى نافذ است و هیچ مانع در اجراى خواست و مشیت او وجود ندارد. مولانا نیز همین معنى را اختیار فرموده است.[5]

( 616) نقش در مقابل قلم نقاش چون کودکى که در شکم مادر باشد عاجز و دست و پا بسته است. ( 617) خلق عالم در پیش قدرت تو چون گل و بوته‏هاى کارگاه گل دوزى در مقابل سوزن دوزنده عاجز و ناتوان هستند. ( 618) گاهى نقش دیو گاه تصویر آدم کشیده زمانى نقش شادى و گاه صورت غم را نمایش مى‏دهد.( 619) دستى نیست که براى دفاع بجنبش آمده و از کار او ممانعت کند و نطقى نیست که از نفع و ضرر دم زند.( 620) تو تفسیر این گفته را از قرآن کریم بخوان که مى‏فرماید وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اَللَّهَ رَمى‏ یعنى وقتى تیر انداختى تو تیر نینداختى بلکه خدا بود که تیر انداخت.( 621) اگر تیر اندازى مى‏کنیم این کار از ما نیست ما بمنزله کمانى هستیم که تیر انداز آن خداوند است.( 622) اینکه گفته شد جبر نیست بلکه بیان جبارى و عظمت خداوند است و یاد آورى جبارى او براى اظهار تذلل است .

مولانا می گوید: انسان مقهور تصرّف حق است، چراکه انسان شبیه تصویر و نقشی است که نقاش آن را به هر صورتی که بخواهد کشد. رابطهْ انسان با پروردگارِ خود چنین است که از خود نسبت به چگونگی خود اختیاری ندارد و پس از آفرینش، همان است که نقاش آفریده است و تا اراده حق در او تصرفی نکند، دگرگون نخواهد شد. قدرت حق همانند سوزن یا قلاب گلدوزی است که روی پارچهْ کارگاه هر نقشی را می‏دوزد و پارچه بی‏اختیار آن نقش را می‏پذیرد. دستی ندارد تا با حرکت آن مانع ایجاد آن نقش بشود. مولانا در تأیید این سخن و عجز خلق در پیش قدرت الهی، به قرآن کریم استناد می‏کند. در آیهْ شریفه سوره انفال آمده: تو نبودی که تیر افکندی خدا تیر افکند. در تفسیر این آیه بسیاری از مفسران گفته‏اند که انسان ابزار یا محل جلوهْ قدرت حق است. ما کمان و تیراندازش خداست.



[1]   - الانفال، آیه‏ى 17

[2]   - براى اطلاع بیشتر از عقائد مفسرین، جع: تبیان طوسى، طبع ایران، ج 1، ص 788، لطایف الاشارات از ابو القاسم قشیرى، نسخه‏ى عکسى، کشاف زمخشرى، طبع مصر، ج 1، ص 529، تفسیر ابو الفتوح رازى، طبع طهران، ج 2، ص 520، تفسیر امام فخر رازى، طبع آستانه، ج 4، ص 527، بیان السعادة، طبع ایران، ج 1، ص 314.

 

[3]   - عقیده‏ى اشعریه

[4]   - کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: جبر،

[5]   - التحبیر فى علم التذکیر قشیرى، تفسیر امام فخر رازى، ج 8 ص 183.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   11   12   13   14   15      
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 565 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402191 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]