خداوند، پیرِ زناکار، دولتمندِ ستمکار، فقیرِمتکبّر و گدای سِمِج را دشمن می دارد و پاداشِ بخشنده منّت گذار را از میان می برَد و متکبّرِ گستاخِ دروغگو را سخت دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم درس(133)
سه شنبه 95 خرداد 4 , ساعت 9:36 عصر  

همه درپی یک حقیقت‌اند:


 ( 1268)از نظرگه گفتشان شد مختلف

 

آن یکی دالش لقب داد این الف

( 1269)در کف هر کس اگر شمعی بدی

 

اختلاف از گفتشان بیرون شدی

( 1270)چشم حس هم‌چون کف دست است و بس

 

نیست کف را بر همهْ او دسترس

( 1271)چشم دریا دیگر است و کف دگر

 

کف بهل وز دیدهْ دریا نگر

( 1272)جنبش کف‌ها ز دریا روز و شب

 

کف همی‌بینی و دریا نه عجب

( 1273)ما چو کشتی‌ها به‌هم بر می‌زنیم

 

تیره‌چشمیم و در آب روشنیم

 از نظر گه:یعنی بر اساس آگاهی و ادراک فردی. از آن چه دیده بودند. از آن چه به حس دریافته بودند.

شمع: همان انسان مرشد و راهنما است که همه را به راه حق می‏خواند.

اختلاف: گوناگونی ادراک و طرز فکر مردم را در شکل خمیده «دال» و شکل راست «الف» نشان داده است.

چشم حس: حس ظاهری است که نمی‏تواند همه چیز را دریابد.

 او: محسوس و مقصود فیل است.

چشم دریا: استعاره از چشم سِر. دیده عقل.

چشم دریا: و «دیده دریا» است؛ یعنی دید باطنی که حقایق را می‏بیند، در برابر چشم حس.

 (چشم) کف: استعاره از چشم حس. «کف» را می‌توان به معنای کف دست و حس لامسه یا به معنای کف روی آب گرفت.

جنبش کف: استعاره از جلوه موجودات.

دریا: استعاره از قدرت حضرت حق که منشأ همه تجلّى‏هاست.

          عقل پنهان است و ظاهر عالمى             صورت ما موج و یا از وى نمى‏

          هر چه صورت مى‏وسیلت سازدش             ز آن وسیلت بحر دور اندازدش‏

1113- 1112 / د /1

بر هم زدن: به هم کوفتن. کنایه از جدال انسان‏ها با یکدیگر در اثر خود بینى و خود انگارى.

آب روشن: استعاره از نور وجود که افاضه حضرت حق است و موجودات قائم به اوست. (همه قدرت از خداست، لیکن آدمى چون پاى بسته ادراک حسى است آن را نمى‏بیند و خود را صاحب قدرت مى‏شمارد).

 ( 1268) گفته آنها از نظرگاهشان مختلف شده یکى الف لقبش داد دیگرى دال یکى گفت راست است دیگرى گفت کج است‏ . ‏ ( 1269) اگر در دست هر یک از آنها شمعى بود اختلاف از گفتارشان بر خاسته مى‏شد ( 1270) دید چشم حس هم مثل همان لمس کف دست است که نمى‏تواند همه مطلب را من حیث المجموع ببیند و البته کف دست بلمس همه ملموس یک مرتبه قادر نیست‏ ( 1271) چشم دریا چشم دیگرى است و کف چیز دیگر کف را رها کن و با چشم بدریا بنگر ( 1272) کفها روز و شب جنبششان از دریا است و عجب است که کف را مى‏بینى و دریا را نمى‏بینى‏ ( 1273) ما مثل کشتیها بهم مى‏خوریم با اینکه در آب روشن هستیم چشممان تیره و تار است‏.

از این‌جا به بعد مولانا از قصه پیل نتیجه می‏گیرد. مولانا در موارد دیگر دنیای مادی را به کف روی دریا تشبیه کرده است. منظور مولانا از این تشبیه این است که: ما انسان ها آثار عالم غیب وپدیده های مادی آفرینش را می بینیم وبه اصل هستی پی نمی بریم! زیرا ما فقط به هستی فردی وناپایدار خود می اندیشیم، با هم نزاع داریم ونمی دانیم که بر امواج دریای حقیقت شناوریم، که یکی بیش نیست.

چنان خیال اندیش هستیم که وجود مجازی را وجود حقیقی و جاودان می‏‏پنداریم. چشمی که به خواب غفلت و جهالت فرورفته باشد، آیا ممکن است جز اوهام و اشباح چیزی ببیند؟ ناگزیر بر اثر گمراهی، حیران و سرگشته شده‌ایم، زیرا حقیقت از دیدگان ما پوشیده مانده و خیالات بی‌اساس آشکار گشته است. خداوند این عدم را، یعنی این جهان را که در حقیقت معدوم است، چگونه در نظر مردم به عنوان وجود جای داده است؟ و چگونه آن حقیقت را، یعنی عالم معنوی را که وجود دارد از نظر آنان پنهان کرده است؟ ای پروردگار، که تیرگی را در نظر حق‌‌ستیزان صاف و زلال نمایاندی.

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم درس(132)
سه شنبه 95 خرداد 4 , ساعت 9:34 عصر  

اختلاف کردن در چگونگى و شکل پیل

همه درپی یک حقیقت‌اند

( 1260)پیل اندر خانهْ تاریک بود

 

عرضه را آورده بودندش هنود

( 1261)از برای دیدنش مردم بسی

 

اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی

( 1262)دیدنش با چشم چون ممکن نبود

 

اندر آن تاریکی‌اش کف می‌بسود

( 1263)آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد

 

گفت هم‌چون ناودان است این نهاد

( 1264)آن یکی را دست بر گوشش رسید

 

آن برو چون بادبیزن شد پدید

( 1265)آن یکی را کف چو بر پایش بسود

 

گفت شکل پیل دیدم چون عمود

( 1266)آن یکی بر پشت او بنهاد دست

 

گفت خود این پیل چون تختی بد است

( 1267)هم‌چنین هر یک به جزئی که رسید

 

فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید

 این داستان در مقابَسات ابو حیّان توحیدى،[1] در احیاء علوم الدین غزالی، در کیمیای سعادت، و درحدیقة الحقیقه سنایى، با اختلاف اندک آمده است. مولانا در اینجا پیل را درخانهْ تاریک قرار داده ، در حالی که در بیشتر مآخذ، پیل را به شهر کوران می برند وهر نابینایی دست برعضوی از اعضای پیل می نهد وآن را به صورت همان عضو در ذهن خود تصویر می کند. در حدیقهْ سنائی شهری در سرزمین غور که این داستان اتفاق می افتد،آمده است، وبا این بیت آغاز مى‏شود:

          بود شهرى بزرگ در حد غور             و اندر آن شهر مردمان همه کور

وپادشاه ازکنار آن شهر سوار بر پیل می گذرد، وکوران دست بر پیل او می نهند و... [2]

به طورخلاصه زیر بنای فکری داستان همان است که مولانا در دفتر دوم، در قصه« انگور وعنب واُزم» آورده است. این داستان تمثیلى است براى بهتر روشن کردن نقص کشف حسى. حس هر چند مى‏نمایاند، امّا آن چه نشان مى‏دهد تمام نیست.

عرضه را: براى نشان دادن.

هُنود: بعضى آن را جمع «هند» گرفته‏اند، لیکن اصح آن است که جمع هندى (منسوب به هند) است. چون زَنجى و زنوج.

نهاد: شکل، هیأت (پیل).

به جزوى که رسید: هر کسى دست به جزوى مى‏مالید و آن را وصف مى‏کرد و آن که مى‏شنید، فیل را چنان که وصف مى‏کردند مى‏پنداشت.

 ( 1260) هندیها فیل را براى تماشاى مردم آورده در محل تاریکى جاى داده بودند ( 1261) براى دیدن فیل اشخاص زیادى مى‏آمدند و بمحل تاریک فیل مى‏رفتند ( 1262) چون دیدن با چشم بعلت تاریکى ممکن نبود با دست لمس مى‏کردند. ( 1263) یکى دستش بخرطوم فیل رسید و گفت فیل ناودان درازى است‏ ( 1264) و یکى گوش فیل را لمس کرد و گفت فیل مثل باد بزن است‏ ( 1265) سومى دستش بپاى فیل رسیده گفت فیل شبیه ستون است‏ ( 1266) دیگرى به پشت آن دست مالیده گفت فیل عیناً مثل تخت است‏ ( 1267) بهم چنین هر کس بهر عضوى که دستش مى‏رسید یک چیزى بنظرش مى‏آمد و فیل را مثل او مى‏پنداشت‏

مولانا برای تبین و توضیح این اندیشه، حکایت تمثیلی پیل در تاریک‌خانه و اختلاف در چگونگی و شکل پیل را می‏آورد. حکایت از این قرار است: هندی‌ها پیلی را در خانه‌ای تاریک قرار دادند و مردم آن دیار که تاکنون پیل ندیده بودند، برای تماشا گرد آمدند. در آن ‌تاریکی، کسی نمی‏‏توانست آن را ببیند، از این‌رو هر کدام بر اندام پیل دست می‏سایید و چیزی تجسم می‏کرد. آن‌که دست به خرطوم پیل می‏کشید، پیل را ناودان تصور می‏کرد. دیگری که دست برگوش حیوان می‏سایید خیال می‏کرد که شبیه بادبزن است. کسی که دست به پای پیل می‏کشید، آن را به صورت یک ستون تجسّم می‏کرد و بالأخره کسی که دست بر کمر پیل می‏کشید می‏گفت: پیل مانند تخت است. حال آن‌که همهْ اینان در اشتباه بودند و اگر در آن‌جا شمعی می‏درخشید شکل حقیقی پیل نمایان می‏شد و اختلاف‌‏ها از میان می‌رفت.

در این حکایتِ تمثیلی، «پیل» کنایه از حقیقت مطلق و ذات بی‌چون الهی و یا هستی به‌نحو مطلق است. تاریکی نیز کنایه از این دنیاست، زیرا در این دنیا آدمی‏ در لایه‏های بی‌شماری از حجاب‌ها و پرده‏هایی پوشیده شده است و عقل و روح او نیز در زندان حواس‌اند. «دست سایندگان پیل»، کنایه از کسانی است که می‏کوشند تا حقیقت مطلق را با مقیاس‏های محدود و نارسای عقلی و تجربی خود بشناسند. حکیمان و متکلمان و فیلسوفان و عالمان نیز هر یک برای شناخت حقیقت، مدعی روشی هستند، اما همهْ این روش‌ها و راهبردها وافی به مقصود نیست، بلکه هر کدام جلوه‌ای از حقیقت مطلق را نمایان می‌سازند. «شمع»، کنایه از نور کشف و یقین است. هرگاه چنین نوری در قلب و بصیرت آدمی بدرخشد، به کشف تمام حقیقت نایل می‏شود و در این مرتبه، نزاع و ستیزها رنگ می‏بازد. زیر بنای فکری قصه همان است که مولانا در قصهْ «انگور و عنب و ازُم» آورده است، که بیانگر سرشت حقیقت‌ستیز و افسانه پوی تعصبات مذهبی و «جنگ هفتاد و دو ملت» است.



[1] - (مقابسه 64، ص 269)

[2] - (حدیقة الحقیقة، ص 69) (نگاه کنید به: مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 96)

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5      
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 248 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401874 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]