با مردم چنان بیامیزید که اگر مردید بر شما بگریند ، و اگر زنده ماندید به شما مهربانى ورزند . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(330)
پنج شنبه 94 مرداد 8 , ساعت 10:52 عصر  

هر که دید الله را اللهی است:


 ( 3150)هر که دید الله را اللهی است

 

هر که دید آن بحر را آن ماهی است

( 3151)این جهان دریاست و تن ماهی و روح

 

یونس محجوب از نور صبوح

( 3152)گر مسبح باشد از ماهی رهید

 

ورنه در وی هضم گشت و ناپدید

( 3153)ماهیان جان در این دریا پرند

 

تو نمی‌بینی که کوری ای نژند

( 3154)بر تو خود را می‌زنند آن ماهیان

 

چشم بگشا تا ببینی‌شان عیان

( 3155)ماهیان را گر نمی‌بینی پدید

 

گوش تو تسبیحشان آخر شنید

الهِى: منسوب به اللَّه، آن که با حق آشناست.

بحر: استعاره از الطاف الهى که بندگان خاص از آن بهره‏مندند.

صبوح: بامداد. نور صبوح: نور بامدادى. کنایه از روشنایى معنوى. نور وجود.

مُسَبِّح: تسبیح گوینده. در این بیت کنایه از روحى است که با خدا در ارتباط است، روحى که به یاد خداست و به جسم علاقه‏اى ندارد.

ماهیان جان: استعاره از اولیا که مأمور دستگیرى سالکان‏اند.

بر تو خود را مى‏زنند: نشانه‏هاى خود را به تو مى‏نمایانند.

( 3150) هر کس آن دریا را دید ماهى و مستغرق بحر الهى است بلى هر کس اللَّه دید اللهى بوده و منسوب به اللَّه است‏ ( 3151) این جهان بمنزله دریا و تن انسان چون ماهى و روح چون یونس است که از روشنى صبح محجوب شده و زندانى است‏. ( 3152) روح اگر تسبیح گو شد از ماهى تن رهایى مى‏یابد و گرنه در شکم ماهى تن تحلیل رفته و ناپدید مى‏گردد. ( 3153) ماهیان جان مردان حق در این دریا زیاد هستند ولى تو چون کور و پست هستى آنها را نمى‏بینى‏. ( 3154) آنها بارها با تو تماس پیدا مى‏کنند چشم باز کن تا آنها را آشکارا ببینى‏. ( 3155) ماهیانى که همگى روح بى‏جسد بوده نه کبر و نه کینه و نه حسد در آنها دیده مى‏شود. (- اگر آن ماهیان را با چشم ندیدى گوشت تسبیحشان را شنیده است‏ .

«ماهی» کسی است که الله را با چشم دل می‌بیند و در دریای حقیقت شناور است‌. مولانا از ماهی‌های دیگر نیز سخن می‌گوید؛ آنها که زندگی جسمی دارند اما ذرّه‌ای اسیر آن نیستند و همه وجود آنها «جان» است. در دریای هستی، ماهیان جان و مردان حق، بسیارند.مولانا می گوید:«روح» تا هنگامی که نور صبح حقیقت را ن‌بیند، مانند یونس(ع) در ماهی تن اسیر است. روح باید به حق توجه پیدا کند وگرنه می‌میرد.







نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(329)
شنبه 94 مرداد 3 , ساعت 11:36 عصر  

خانه دل حریم کبریاست

توحید شهودی

( 3140)خانهْ آن دل که مانَد بی‌ضیا

 

از شعاع آفتاب کبریا

( 3141)تنگ و تاریک است چون جان جهود

 

بی‌نوا از ذوق سلطان ودود

( 3142)نه در آن دل تافت نور آفتاب

 

نه گشاد عرصه و نه فتح باب

( 3143)گور خوش‌تر از چنین دل مر تو را

 

آخر از گور دل خود برتر آ

( 3144)زنده‌ای و زنده‌زاد ای شوخ و شنگ

 

دم نمی‌گیرد تو را زین گور تنگ

( 3145)یوسف وقتی و خورشید سما

 

زین چه و زندان بر‌آ‌ و رو نما

( 3146)یونست در بطن ماهی پخته شد

 

مخلصش را نیست از تسبیح بد

( 3147)گر نبودی او مسبح بطن نون

 

حبس و زندانش بدی تا یبعثون

( 3148)او به تسبیح از تن ماهی بجست

 

چیست تسبیح آیت روز الست

( 3149)گر فراموشت شد آن تسبیح جان

 

بشنو این تسبیح‌های ماهیان

 ضیا: نور ذاتی و اصلی است.

وَدود: (یکى از نامهاى خدا) دوست دارنده.[1]

بی‌نوا از ذوق: یعنی بی‌بهره از معرفت و شناخت.

سلطان ودود: خدای مهربان است

گشاد عرصه: کنایه از ذوق و حالت.

فتح باب: «فتح» در لغت به معنى باز کردن است، گشودن درهای آشنایی با حق، به روی مردان حق است‌.و در اصطلاح... آن چه منفتح شود بر عبد از مقام قلب و ظهور صفاى آن.[2] «فتوحات غیبى و نسیم نفحات الطاف ربانى ابتدا از دریچه دل شیخ به دل مرید مى‏رسد. زیرا که مرید اول حجب بسیار دارد و توجه به حضرت عزت بشرط نتواند کرد...»[3]

زنده زاد: دارنده روح، که منشأ حیات انسان است و از عالم امر در تن وى دمیده شده است و چون تن از میان رود روح همچنان زنده است.

چَه و زندان: استعاره از روح که در جسم خاکى و آن چه متعلق بدان است.

یونس: استعاره از روح که در جسم زندانى است.

در بطن ماهی پخته شد: یعنی در مشغله زندگی مادی، نزدیک است که از میان برود. (در این‌جا پختگی به معنای تکامل، منظور نیست)

تسبیح: کنایه از توسل به عنایت حق تعالى و زارى کردن و عذر گناه خواستن.

گر نبودى او مُسَبِّح: برگرفته است از آیه «وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ إِذْ أَبَقَ إِلَى اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ. فَساهَمَ فَکانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِینَ. فَالْتَقَمَهُ اَلْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ. فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ اَلْمُسَبِّحِینَ. لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ: و همانا یونس از پیامبران بود. چون بدان کشتى پُر گریخت، پس قرعه زدند و او از افتادگان (در دریا شد) پس ماهى او را به کام برد و او در خور سرزنش بود و اگر نه از تسبیح گویان بود تا روز رستاخیز در دل ماهى مى‏ماند.»[4]

نون: ماهى.

یُبعَثون: (روزى) که بر انگیخته مى‏شوند، روز رستاخیز.

آیت روز الست: کنایه از اقرار به ربوبیت پروردگار و اطاعت فرمان او. آیت روز الست: کنایه از اقرار به ربوبیت پروردگار و اطاعت فرمان او:«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ»:و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطرى توحید بى‏خبر ماندیم)»![5]

 ( 3140) خانه آن دلى که از اشعه آفتاب کبریایى محروم باشد . ( 3141) چون جان جهودان تاریک و از درک لذت دوستى شاه بى‏نصیب است‏ . ( 3142) در آن دل نه آفتاب مى‏تابد و نه فضایى وجود دارد و نه درش گشاده شده و نه راه فرجى باز مى‏شود. ( 3143) گور براى تو از چنین دلى بهتر است آخر قدرى از این گور دل خود بالاتر بیا. ( 3144) آخر تو زنده و زنده زاده‏اى از این گور تنگ دل تنگ نشده‏اى؟. ( 3145) تو خورشید آسمان و یوسف زمانى از این چاه ظلمانى و از این زندان بیرون بیا و چهره خود را نشان ده‏. ( 3146) یونس تو در شکم ماهى پخته شده براى خلاصیش جز تسبیح گفتن چاره‏اى نیست‏. ( 3147) اگر یونس در شکم ماهى تسبیح نمى‏گفت تا روز قیامت در همانجا باقى مى‏ماند . ( 3148) یونس بوسیله تسبیح‏از شکم ماهى خلاص شد تسبیح چیست؟ تسبیح نشانه روز الست و ظهور همان عهدیست که در آن عالم با خداى خود بسته است‏. ( 3149) اگر آن تسبیح گفتن جان فراموشت شده این تسبیح را بشنو که از دهان ماهیان دریاى معرفت بر مى‏آید .

مولانا رهروان حق و واصلان به حق را زنده و دل آنها را خانه خدا می‌داند و دل طاغیان و منکران را مانند گوری تاریک و عاری از هر نشانه زندگی می‌داند.‌ «آفتاب کبریا‌» نور پروردگار است و شعاع آن جلوه‌های صفات حق است‌. دل‌های اهل معنا از حق روشن است، ولی دلی که نور حق در آن نیست مانند درون منکران و دشمنان دین تاریک است‌. مولانا به بندگان خدا می‌گوید: دل ناآگاه و عاری از نور خدا همانند گور است؛ سعی کنید از این مرتبه پست و ظلمانی رهایی یابید. اگر کسی زنده به نور حق باشد، خانه دل هم برا‌یش تنگ است. هر انسانی می‌تواند راهی به حقیقت و عالم غیب داشته باشد، به شرط آن‌که خود را از زندان زندگی مادی برهاند؛ چنان‌که یوسف(ع) از چاه درآمد و یونس(ع) با تسبیح و توجه به حق، از شکم ماهی بیرون آمد. اگر یونس(ع) تسبیح‌گوی خدا نبود تا قیامت در بطن نون (شکم ماهی) می‌ماند.

مولانا سؤال می‌کند که: این تسبیح چیست که این همه تأثیر دارد؟ و خود پاسخ می‌دهد: تسبیح نشانه‌‌ای از روز ازل است؛ روزی که پیش از خلقت صوری، پروردگار از همه پرسید: « أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى » و با این سخن همه او را پروردگار خود دانستند. اکنون نیز همه باید در تأیید همان «بلی» او را تسبیح گویند‌. «آن تسبیح جان» همان «بلی» است که در روز اَلَست همه جان‌ها گفتند. «ماهیان» این وجود صوری ما است که روح در آن مانند یونس زندانی است.



[1] - (سوره بروج،آیه 14)

[2] - (فرهنگ مصطلحات عرفا)

[3] - (مرصاد العباد، ص 284) (نگاه کنید به: شرح بیت 1399 / د /1)

[4] - (سوره صافات،آیه 139- 144)

[5] - اعراف،ایه172


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(328)
شنبه 94 مرداد 3 , ساعت 11:32 عصر  

قصّه جوحى و آن کودک که پیش جنازه پدر خویش نوحه مى‏کرد

خانه گِِل

 

( 3127)کودکی در پیش تابوت پدر

 

زار می‌نالید و بر می‌کوفت سر

( 3128)کای پدر آخر کجاات می‌برند

 

تا تو را در زیر خاکی آورند

( 3129)می‌برندت خانه‌ای تنگ و زحیر

 

نی در او قالی و نه در وی حصیر

( 3130)نی چراغی در شب و نه روز نان

 

نه در او بوی طعام و نه نشان

( 3131)نی درش معمور نی بر بام راه

 

نی یکی همسایه کو باشد پناه

( 3132)چشم تو که بوسه‌گاه خلق بود

 

چون شود در خانه‌ْ کور و کبود

( 3133)خانه‌ْ بی‌زینهار و جای تنگ

 

که در او نه روی میماند نه رنگ

( 3134)زین نسق اوصاف خانه می‌شمرد

 

وز دو دیده اشک خونین می‌فشرد

( 3135)گفت جوحی با پدر ای ارجمند

 

والله این را خانه‌ْ ما می‌برند

( 3136)گفت جوحی را پدر ابله مشو

 

گفت ای بابا نشانی‌ها شنو

( 3137)این نشانی‌ها که گفت او یک به یک

 

خانه‌ْ ما راست بی‌تردید و شک

( 3138)نه حصیر و نه چراغ و نه طعام

 

نه درش معمور و نه صحن و نه بام

( 3139)زین نمط دارند بر خود صد نشان

 

لیک کی بینند آن را طاغیان

 این لطیفه را مرحوم فروزانفر از الاغانى، محاضرات راغب، المحاسن و المساوى ابراهیم بن محمد بیهقی و لطایف عبید زاکانى آورده‏اند.[1] اما در الاغانى آمده است على بن زید، کاتب عباس بن مأمون، از ابن دراج مى‏پرسد: از نادره‏ها براى من چه دارى؟ به هر حال، چون نوشته عبید فارسى است با آن که متأخر است عین آن را مى‏آوریم: «جنازه‏اى را بر راهى مى‏بردند، درویشى با پسر بر سر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟ گفت آدمى. گفت کجایش مى‏برند؟ گفت به جایى که نه خوردنى باشد و نه نوشیدنى، نه نان و نه آب، نه هیزم، نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا، نه گلیم. گفت بابا مگر به خانه ما مى‏برندش.»[2]

جوحى: بعضى او را شخصیتى واقعى پنداشته و گویند از قبیله فزاره بود و «ابو الغُصن» کنیت داشت و با ابو مسلم خراسانى معاصر. جُحى در حماقت مثل است. چنان که گویند: «أحمَقُ مِن جُحى.» و بعضى گویند شخصیتى افسانه‏اى است و بعضى او را با ملا نصر الدین یکى مى‏دانند. نام «جُحا» در ادبیات منظوم و منثور فارسى فراوان آمده است. [3]

کودکى در پیش تابوت: در هر دو مأخذ، نوحه کننده زن است. نالیدن کودک پیش تابوت از تصرفهاى مولاناست.

زَحیر: زشت، بد، تنگ و تاریک.

نشان: اثر. چیزى که بنمایاند آن جا خوردنى است.

معمور: آباد.

کور و کبود: در این بیت کنایه از تاریک و تنگ ناپسند است.

بى‏زینهار: که در آن جاى امان نیست.

نَسَق: نمط، گونه.

( 3127) کودکى در پیش تابوت پدر زار زار گریه مى‏کرد و دست بسر مى‏کوبید. ( 3128) مى‏گفت اى پدر تو را بکجا مى‏برند؟ مى‏برند که بزیر خاک بسپارند. ( 3129) تو را بیک خانه تنگ و خالى مى‏برند که نه قالى دارد و نه حصیر. ( 3130) نه در شب چراغ در آن هست و نه در روز نان و نه نشانى و بویى از طعام در آن جا پیدا مى‏شود. ( 3131) نه در درستى دارد نه سقف و بام‏ صحیح و نه براى روشنایى روزنه‏اى دارد نه در آن جا نه براى مهمان آب چاه هست و نه همسایه‏اى دارد که پناه آن باشد. ( 3132) بدن تو که بوسه گاه مردم بود در یک همچو خانه تنگ و تاریکى چه خواهد شد. ( 3133) در چنین خانه بى‏امان و تنگى البته رنگ و روئى نخواهد ماند. ( 3134) باین طور اوصاف خانه را شمرده و اشک از دیده‏گانش جارى مى‏شد. ( 3135) جوحى که مسخره‏اى بود بپدرش گفت پدر بخدا این جنازه را خانه ما مى‏برند. ( 3136) پدرش گفت ابلهانه حرف مزن جوحى گفت بابا جان نشانیها را گوش بده‏. ( 3137) این نشانیها را که گفت همگى بدون شبهه نشانى خانه ما است‏. ( 3138) همان خانه ما است که نه حصیر دارد نه چراغ نه طعام نه درش درست است نه سقف و بام درستى دارد. ( 3139) بلى اشخاص در خودشان صد نشان از این قبیل دارند ولى کسانى که از حد خود تجاوز کرده‏اند کى این نشانیها را خواهند دید .

مولانا دل ناآگاه و عاری از نور خدا را با گور قیاس می‌کند و به انسان‌ها می‌گوید: از این گِل خانه و مرتبه پست مادی درآیید. خانه زشت و تاریک، خانه سرگشتگی‌، خانه‌ای که آثار زندگی و صفات حیاتی در او نیست، مانند درون منکران. در حقیقت مضمون این ابیات توصیف انسان های بی ایمان است که چون نور ایمان در دل ندارند دلهاشان تاریک است، و بى‏بهره از لذتهاى روحانى و خوراکهاى معنوى.

          روزى بى‏رنج جو و بى‏حساب             کز بهشتت آورد جبریل سیب‏

          بلکه رزقى از خداوند بهشت             بى‏صداعِ باغبان بى‏رنجِ کِشت‏

2541- 2540 / د /3



[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 77)

[2] - (رساله دلگشا، ص 144)

[3] - (مجمع الامثال میدانى)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(327)
شنبه 94 مرداد 3 , ساعت 11:31 عصر  

دل مرد خدا، مسجد است:


( 3119)بر در این خانه گستاخی ز چیست

 

گر همی‌دانند کاندر خانه کیست

( 3120)ابلهان تعظیم مسجد می‌کنند

 

در جفای اهل دل جد می‌کنند

( 3121)آن مجازست این حقیقت ای خران

 

نیست مسجد جز درون سروران

( 3122)مسجدی کآن اندرون اولیاست

 

سجده‌گاه جمله است آن‌جا خداست

( 3123)تا دل اهل دلی نامد به درد

 

هیچ قرنی را خدا رسوا نکرد

( 3124)قصد جنگ انبیا می‌داشتند

 

جسم دیدند آدمی پنداشتند

( 3125)در تو هست اخلاق آن پیشینیان

 

چون نمی‌ترسی که تو باشی همان

( 3126)آن نشانی‌ها همه چون در تو هست

 

چون تو زیشانی کجا خواهی برست

 بر در این خانه: یعنی بر درگاه حق یا بر در خانهْ هستی که در آن، جز پروردگار، هیچ‌چیز وجود حقیقی ندارد.

مسجدِ درون اولیا: کنایه از دل آنان که محل یاد خداست.

تا دل مرد خدا...:

          گر زنى بر نازنین‏تر از خودت             در تگ هفتم زمین زیر آردت‏

          قصّه عاد و ثمود از بهر چیست؟             تا بدانى کانبیا را نازکى است‏

3307- 3306/ د / 1

اهل دل: یعنی مردان حق و اهل معنا.

جسم دیدند آدمی پنداشتند: اشاره به آیه واقعه در سوره یس که مى‏فرماید «قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا » یعنى گفتند شما هم نیستید جز یک بشرى مثل ما.[1]

قرن: برگرفته است از آیه‏هاى قرآن کریم، از جمله: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ.»[2]

تو: خطاب به همهْ بنی‌آدم است.

 ( 3119) اگر مى‏دانند که در این خانه چه کس منزل دارد بر در این خانه این گستاخى از چیست؟ . ( 3120) اینها ابلهانند که باهل دل جفا کرده و بمسجد تعظیم مى‏کنند . ( 3121) بگو اى خرها آن حقیقت و این مجاز است مسجدى جز دل سروران وجود ندارد . ( 3122) آن مسجدى که در دل اولیا است سجده‏گاه تمام عالم بوده و آن جا منزلگاه خداست‏ . ( 3123) هیچ قومى را خدا رسوا نکرده مگر اینکه از آن قوم دل مرد خدا بدرد آمده باشد . ( 3124) آنها اینها را جسم دیده و آدمى مثل خود دانستند و با آنها جنگ و ستیز آغاز کردند . ( 3125) اخلاق همان مردمان پیش در تو هم هست چرا نمى‏ترسى که تو همان باشى‏. ( 3126) چون همه آن نشانیها در تو موجود است وقتى تو از آنها بودى دیگر از کجا رستگار خواهى بود.

ذات حق با معیار و میزان ما شناخته نمی‏شود، زیرا ما به چیزهایی می‏توانیم بیندیشیم که دنیایی و فناپذیر است. مولانا اشارهْ ناگوار به سرنوشت اقوام پیشین، مانند قوم نوح و قوم لوط می‏کند که دل انبیای حق را به درد آوردند و رسوای جاودان شدند.



[1] - سوره یس، آیه15

[2] - (سوره مریم،آیه 98)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(326)
شنبه 94 مرداد 3 , ساعت 11:28 عصر  

"حیات طیبه"، زندگی درونی و معنوی مردان حق


( 3111)جز مگر پیری که از حق است مست

 

در درون او حیات طیبه‌ است

( 3112)از برون پیر است و در باطن صبی

 

خود چه چیزست آن ولی و آن نبی

( 3113)گر نه پیدایند پیش نیک و بد

 

چیست با ایشان خان را این حسد

( 3114)ور نمی‌دانندشان علم الیقین

 

چیست این بغض و حیل‌سازی و کین

( 3115)ور بدانندی جزای رستخیز

 

چون زنندی خویش بر شمشیر تیز

( 3116)بر تو می‌خندد مبین او را چنان

 

صد قیامت در درون‌ستش نهان

( 3117)دوزخ و جنت همه اجزای اوست

 

هرچه اندیشی تو او بالای اوست

( 3118)هرچه اندیشی پذیرای فناست

 

آن‌که در اندیشه ناید آن خداست

 حیات طَیِّبَه: زندگى پاکیزه و خوش، کنایت از آرامش. مأخوذ است از آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً: هر که کارى نیکو کند از زن و مرد و مؤمن باشد هر آینه زنده خواهیم داشت او را زندگانى پاکیزه.»[1]

صَبى: کودک، و در اینجا کنایه از جوان و شاداب است.

دانستن: شناختن.

پیدا: شناسا، شناخته.

حسد کردن خسان: «وَ الجاهِلُونَ لِأهلِ العِلمِ أعداءٌ.»[2]

علم الیقین: بدرستى، چنان که باید.

خود را بر شمشیر تیز زدن: قدرت مردان حق یا قهر الهی است.

صد قیامت: مولانا در برخى ابیات مثنوی «قیامت» را کنایه از ولى کامل مى‏داند:

          چون تو اسرافیلِ وقتى راست خیز             رستخیزى ساز پیش از رستخیز

          هر که گوید کو قیامت؟ اى صنم             خویش بنما که قیامت نک منم‏

          در نگر اى سایلِ محنت زده             زین قیامت صد جهان افزون شده‏

1481- 1479 / د /4

          پس محمّد صد قیامت بود نقد             ز آن که حل شد در فناى حلّ و عقد

750 / د /6

( 3111) مگر آن پیرى که مست حق است و در درون او حیات طیبه جاى گرفته‏. ( 3112) از ظاهر پیرند و از باطن جوان آنها اولیا و انبیا هستند. ( 3113) اگر اینها در نظر نیک و بد پیدا نیستند پس چرا این همه پست فطرتان به آنان حسد مى‏ورزند. ( 3114) اگر یقین بوجود آنها ندارند این کینه و بغض و حیله‏گرى نسبت به آنها از کجا است‏. ( 3115) از طرفى اگر اینها بروز رستاخیز عقیده دارند چرا با آنها ضدیت کرده و خود را بدم شمشیر تیز مى‏دهند. ( 3116) او همان ولى و نبى بروى تو مى‏خندد فقط ظاهر او را نگاه مکن زیرا در درون او صد قیامت پنهان است‏. ( 3117) جنت و دوزخ از اعضاء و تابعین او هستند و هر چه تصور کنى او بالاتر از آنست‏ ( 3118) هر چه را که تو تصور کنى فنا پذیر است و آن که در اندیشه نمى‏آید خداى یگانه است‏ .

"پیری که از حق مست است"، مردی است که به کمال روحانی رسیده است. پروردگار در سورهْ نحل، دربارهْ مردان و زنان نکوکار و مؤمنان حقیقی فرموده است: « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً » مولانا می‏گوید: این "حیات طیبه"، زندگی درونی و معنوی مردان حق است که آنها را از عوارض پیری و سالمندی هم بی‌آسیب می‏کند. در ادامه می‏گوید: مر‌دم دنیاپرست هم این مردان حق را خوب می‏شناسند و به همین دلیل، به آنها حسد می‏ورزند. حسودان می‏دانند که مردان حق، عالم به علم‌الیقینند و تکیهْ آنها به پروردگار، خلل نمی‏پذیرد. مولانا می‏گوید: مقابله دنیاپرستان با قدرت حق و مردان حق، به این دلیل است که آنها به رستاخیز و کیفر آن دنیا معتقد نیستند. دو بیت بعد، توصیف پیر است که همت و توجه باطنی او می‏تواند دشمنان حق را گرفتار "صد قیامت" کند و هر چه اندیشی تو، او بالای اوست.



[1] - (سوره نحل،آیه 97)

[2] - (منسوب به امیر المؤمنین على (ع)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5      >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 29 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401655 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]