باز خوانی
پیام عاشورا
5- پاسخ به نداى همکارى و دادخواهى
هدف دیگر نهضت آزادی خواهانه و نجات بخش عاشورا پاسخگویى به نداى دادخواهى و دعوت به تعاون و همکارى از سوى مردم عراق و کوفه است؛ و این کار یعنى پاسخگویى به نداى جاودانه قرآن:«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» [1]
کوفه در آن روزگار مرکز عراق بود و اردوگاهى بزرگ در برابر انحصار و تاریک اندیشى شام و به اعتبارى از قدرتمندترین شهرهاى آن روز و کانون آگاهان و روشنفکران و دوستداران خاندان وحى و رسالت و مدتى هم مرکز خلافت عادلانه و بشر دوستانه امیر والاییها؛ و درست به همین دلیل هم سخت مورد سرکوب رژیم اموى قرار گرفت و دهها چهره مبارز و پرواپیشه و آزادیخواه و اصلاح طلب آن، همانند: حجر بن عدىها، میثم تمارها، عمرو بن حمقها، رشید هجرىها، کمیلها، قنبرها، هانىها، شریکها، و طوعهها با پروندهسازىهاى رسوا و نواخته شدن مارک ارتداد و شورشگرى و خیانت بر پیشانىشان قتل عام شدند.
اینک سال شصتم از هجرت است و با مرگ معاویه شکافى عمیق در برج و باروى استبداد و اختناق پدیدار شده و آن مردم زجر کشیده به جنبش و حرکت در آمده و برآنند تا خود را از سرکوب و ستم مذهب سالارى مخوف و خشن و دروغین اموى برهانند. در این راستاست که دهها نامه و پیک به سوى پیشواى آزادى گسیل مىدارند و از او براى رفتن به کوفه و عراق براى تعاون و همکارى در راه نیکى و پروا و برچیدن بساط بیداد و افکندن طرحى نو براى اصلاح اساسى جامعه دعوت مىکنند و دست بیعت به سوى او مىگشایند.
اینجاست که حسین علیه السّلام با انگیزه و عامل جدیدى در حرکت نجات بخش خود رو به رو مىشود و بسان پدرش در پذیرش بیعت مردم- احساس وظیفه مىکند [2] و به این حقیقت مىرسد که باید به دعوت آنان پاسخ مثبت دهد و دست همیارى و همکارى آنان را براى مبارزه با ستم و تباهى و افکندن طرح عدالت و آزادى، به مفهوم واقعى آن بفشارد.
این حقیقت در منطق روشنگرانه آن حضرت بارها انعکاس یافته است.
براى نمونه:
1- آن حضرت در نخستین برخورد با سپاه اموى به فرماندهى حرّ، از جمله فرمود:
«... و قد اتتنى کتبکم و قدمت علىّ رسلکم ببیعتکم انّکم لا تسلمونى و لا تخذلونى ....»[3]
شما به من نامهها نوشتید و پیکهاى خود را به سوى من گسیل داشتید و دست بیعت به سوى من گشودید و پیمان بستید که مرا در راه ایجاد تحول مطلوب و دگرگونى خداپسندانه در این جامعه استبدادزده و این مزرعه آفت گرفته یارى خواهید کرد و من در پاسخ به دادخواهى و دعوت به تعاون از سوى شما آمدهام؛ اینک اگر به پیمان خویش وفا دارید که بر راه درست و عادلانهاى گام سپردهاید و من حسین هستم، فرزند على و فاطمه، خود در کنار شما هستم و خاندانم همراه خاندان شما و من الگو و سرمشق و پیشواى شما در این راه عادلانه و اصلاحطلبانهام ...
2- آن حضرت در راه مکه به سوى کوفه با «طرماح»- که زمانشناس و آگاه به سیاست بود- روبرو شد و ضمن رایزنى و ارزیابى اوضاع با او فرمود:
«انّ بینى و بین القوم موعدا اکره ان اخلفهم.»[4]
واقعیت این است که میان من و مردم عراق و کوفه پیمانى است استوار که من دوست ندارم از آن تخلف کنم و عهد خویش را با آنان نادیده بگیرم.
[1] - سوره مائده، آیه2
[2] - در این مورد رجوع شود به نهج البلاغه، خ3 که می فرماید: لولا حضور الحاضر....
[3] - مقتل الحسین، مقرّم، ص195
[4] - مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص256
باز خوانی
پیام عاشورا
4- دگرگونى مطلوب و خداپسندانه
این هدف الهام بخش و مترقى به روشنى از روشنگرىهاى پیشواى آزادى دریافت مىگردد، چرا که آن انسان والا در نامهها و سخنرانىها، شعارها و سرودهها، نیایشها و راز و نیازها، ملاقاتها و دیدارهایش با مردم عادى و روشنفکران و مخالفان استبداد و انحصار، در هر فرصتى از رویدادهاى زشت و ظالمانه، اظهار نارضایتى عمیق مىکند و از گسترش ضد ارزشها و تباهىهاى اقتصادى و اجتماعى و سیاسى فریاد بر مىآورد و از نقد ناپذیرى حاکمان، پاسخگو نبودن آنان در برابر مردم، پایمال شدن حقوق و امنیّت و آزادى تودهها به دست آنان، سرکوب بیرحمانه خوبان و شایسته کرداران و ترقى خواهان و ستم ناپذیران، شجاعانه شکایت و انتقاد مىکند و از ضرورت اصلاحات ساختارى در سیستم سیاسى و لزوم دگرگونى مطلوب در ابعاد گوناگون سخن مىگوید.
آن حضرت در نخستین برخوردش با «حر»، به ترسیم علل حرکت روشنگرانه خویش از حجاز به سوى عراق و کوفه و بیان هدف خود پرداخت و از جمله فرمود:
« ایّها النّاس انّ رسول اللَّه قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام اللَّه، ناکثا عهده، مخالفا لسنة رسول اللَّه، یعمل فی عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول، کان حقا على اللَّه ان یدخله مدخله، الا و انّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشّیطان و ترکوا طاعة الرّحمان و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا بالفىء و احلّوا حرام اللَّه و حرّموا حلاله و انا احقّ ممّن غیّر ....»[1]
هان اى مردم! پیامبر خدا (ص) فرمود: هر کس زمامدار بیداد پیشه و قانونشکنى را نظاره کند که حرام خدا را حلال و روا مىسازد، و عهد و پیمان او را مىشکند و با سبک و روش عادلانه و بشر دوستانه پیامبر خدا مخالفت مىورزد؛ و با این وصف در برابر آن عنصر خودکامه و قانون گریز، با گفتار و عملکردش به مخالفت برنخیزد و در راه اصلاح جامعه و حکومت، خود را به هر آب و آتش نزند، بر خداست که او را از همان راهى که آن بیداد پیشه را به دوزخ در مىآورد، به دوزخ در آورد.
هان اى مردم! آگاه باشید که رژیم حق ستیز اموى فرمانبردارى شیطان را برگزیده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. کارگردانان آن، تبهکارى و بیداد را همه جا آشکار ساخته و مرزهاى قوانین و مقررات خدا را به تعطیل کشانده و ثروت ملّى را به انحصار خویش در آوردهاند. آنان با بهانه و توجیه و برخورد ابزارى با دین، حرام خدا را حلال مىسازند و حلال او را حرام؛ و من زیبندهترین مردم به تلاش و جهاد خستگى ناپذیر و شجاعانه در راه دگرگونى مطلوب و خدا پسندانه در این جامعه و در میان این امت هستم.
باز خوانی
پیام عاشورا
3- دعوت به قانونمدارى و نظارت ملّى
امر به معروف و نهى از منکر نه کار یک نهاد و ستاد فرمایشى است و نه از فرد و گروهى ناآراسته به دانش و عملکرد و اندیشه پرجاذبه و شایسته و مترقى- گرچه هدف آنان هم نیک باشد- ساخته است.
ره آورد آن نیز حکومت بر کالبدها و ظاهرها با زور و فشار، یا دخالت در امور و شئون خصوصى مردم و سلب امنیت و آزادى از آنان نیست و شعاع عمل، آن هم نه کوتاه کردن مو و ناخن جوانان است و نه تحقق شعار یا روسرى و یا توسرى! هم چنان که نباید از آن ابزارى براى تحمیل اختناق و انسداد سیاسى ساخت؛ چرا که این دو اصل مترقى اگر از مسخ و تحریف قدرتها و تاریکاندیشىها مصون بمانند در حقیقت ترسیمکننده آزادى بیان و قلم، نقد و انتقاد، دلیل خواهى و چون و چرا، نظارت بر روند امور و شئون جامعه و حکومت، و نقد پذیر و پاسخگو خواستن صاحبان قدرت و امکانات در برابر مردم است و در همان حال رساترین دلیل بر لزوم روزنامهها و مطبوعات آزاد، تریبونها و منبرهاى مستقل، رسانهها و فرستندههاى مردمى، دعوتها و احزاب و گروههاى متنوع و متعدد در قلمرو حق و عدالت است تا بتوانند در پرتو این اصول مترقى از حقوق و آزادى مردم پاس داشته و ناظر هوشمند و مراقب قانونگرایى و قانونمدارى صاحبان قدرت و تودههاى مردم باشند و در صورت لزوم آنان را امر به معروف و یا نهى از منکر کنند.
تنها در این شرایط است که جامعه روى آزادى و سعادت و قانونگرایى و رفتار قانونمدارانه را مىبیند و روح و جان دین بر کالبد مردم دمیده مىشود و هر کسى بر سرنوشت خویش حاکم مىگردد و از سوى مراکز رنگارنگ قدرت احساس امنیت مىکند.
درست بر این اساس است که در نگرش قرآن و عترت، این کار بزرگ و پراهمیت و سرنوشت ساز را کار پیامبران و جانشینان راستین آنان مىنگریم و سیره آزاد مردان و شیر زنان تاریخ؛ رسالت تاریخى متفکران مىیابیم و سبک و شیوه روشنفکران و اصلاحگران و مخالفان ستم و استبداد و پرچمداران شجاع دفاع از حقوق انسانها در کران تا کران تاریخ.
با تعمق در منطق روشنگر پیشواى آزادى به روشنى در مىیابیم که یکى از هدفهاى بلند آن حضرت در نهضت عدالتخواهانه عاشورا عمل به دو اصل مترقى امر به معروف و نهى از منکر یا دعوت به قانونمدارى و هشدار از قانونشکنى و خودکامگى، یا زنده ساختن نظارت ملى است؛ و این خود عاملى سرنوشت ساز و مستقل و بسیار پراهمیت است که آن انسان والا را بر مىانگیزد و به سوى انجام وظیفه و اداى رسالت تاریخى در آن شرایط بحرانى و تیره و تار جامعه به حرکت مىآورد.
آن حضرت در این مورد در سفارشنامهاش مىنویسد:
« و انّى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى ....»[1]
من از شهر و دیار خویش نه براى راحتطلبى و وانهادن مسئولیت به راه افتادهام و نه براى خوشگذرانى و بیهودگى؛ نه انگیزهام ستم کارى و بیدادگرى است و نه تبهکارى؛ بلکه مىخواهم جامعه و امت را از نگونسارى و اسارت نجات دهم و به خواست خدا کارش را به سامان آورم و اصلاح کنم؛ مىخواهم زورمداران را به قانونگرایى و عمل به قانون دعوت کنم و از ستم و بیداد و تجاوز به حقوق مردم هشدار دهم.
و نیز نیایشگرانه زمزمه مىکند که: « اللهمّ انّى احبّ الامر بالمعروف و انکر المنکر.»[2]
بار خدایا من دعوت به قانونگرایى و قانونمدارى را دوست مىدارم و از زشتکارى و قانونشکنى بیزارى مىجویم و با همه وجود قانونستیزان را هشدار مىدهم.
و نیز سفیر روشنفکر و شجاع آن حضرت در برابر تحریف و دجالگرى استبداد، به ترسیم این واقعیت سرنوشت ساز مىپردازد و مىفرماید:
« ما لهذا اتیت و لکنّکم اظهرتم المنکر، و دفنتم المعروف، و تأمّرتم على النّاس بغیر رضى، و حملتموهم على غیر ما أمرکم اللَّه به، و عملتم فیهم باعمال کسرى و قیصر، فاتیناهم لنأمر فیهم بالمعروف، و ننهى عن المنکر، و ندعوهم الى حکم الکتاب و السّنة و کنّا اهل ذلک.»[3] من از سوى حسین علیه السّلام نیامدهام تا در جامعه بذر پراکندگى و فتنه و تباهى بیفشانم؛ نه، هرگز؛ بلکه واقعیت این است که شما استبداد و خودکامگى و حقکشى و قانون ستیزى را در جامعه آشکار، و عدالت و رعایت حقوق و آزادى مردم و عمل به قانون را دفن نموده و با زور و فریب قدرت ملى و امکانات عمومى را قبضه کرده و در میان امت پیامبر به نام دین او، استبداد و خودکامگى شاهان ایران و روم را بر پا داشتهاید! و ما آمدهایم تا در این جامعه استبداد زده مردم را به آزادى و شایسته سالارى و نجات دعوت کنیم و از تحمل ذلت و اسارت و خفت بازشان داریم. آرى، این است هدف بلند ما و این ما هستیم که شایسته تحقق چنین هدف والایى هستیم.
[1] - مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص188
[2] - مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص186
[3] - ناسخ التواریخ، ج2، ص102
گر چه بدعت رسواى بیعت خواهى براى یزید به عنوان رهبر و حاکم اسلامى پس از معاویه با نقشه و تلاش خود معاویه آغاز گردید و او بود که بر خلاف مقررات دین خدا و حتى عهدنامهاش با حضرت مجتبى، به این فریب و جنایت بزرگ، آن هم به نام دین دست زد، امّا پس از مرگ او بود که این کار با شدت و خشونتى جنون آمیز در دستور کار رژیم اموى قرار گرفت و یزید بر آن شد تا به هر وسیله ممکن از مخالفان استبداد- به ویژه از پیشواى آزادى، در برابر دیدگان مردم براى رهبرى خویش- بیعت بگیرد؛ و آن گاه بود که حسین علیه السّلام در واکنش شجاعانه و سرنوشتساز خویش بر این قانونشکنى و زورمدارى رسوا، نه بلندی به درازای تاریخ گفت و این نفى استبداد و زورمدارى شجاعانه، عامل دیگرى در حرکت ستم ستیز اوست؛ براى نمونه:
1- آن حضرت در برابر بیعت خواهى استاندار اموى و تهدید مشاور او، به روشنگرى پرداخت که:
« ایّها الامیر انّا اهل بیت النّبوة و معدن الرّسالة و مختلف الملائکة ... و مثلى لا یبایع مثله ....»[1]
هان اى امیر! بدانید که ما خاندان نبوت هستیم و گنجینه رسالت و جایگاه آمد و شد فرشتگان و فرودگاه وحى خدا. خداوند متعال، دین را از خاندان ما و به وسیله ما آغاز فرمود و سرانجام نیز به وسیله خاندان ما آن را جهانى خواهد ساخت؛ امّا یزید این عنصر خودکامهاى که از من براى او بیعت مىخواهید، مردکى گناه پیشه و بیدادگر و شرابخوار است؛ کسى است که دستش تا مرفق به خون بیگناهان و عدالتخواهان آغشته است. او مقررات خدا را در هم مىشکند و به زشتى و گناه و تباهى دست مىیازد؛ از این رو کسى همانند من، با فردى همانند او بیعت نخواهد کرد.
2- و در برابر فریبکارى یکى از مهرههاى کهنه کار استبداد که او را به بیعت با رهبر رژیم اموى وسوسه مىکرد، فرمود:
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ و على الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّة براع مثل یزید ....»[2]
دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانى را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى همانند یزید گردند.
3- و در برابر خیر خواهى و چاره اندیشى محمّد حنفیه فرمود:
« یا اخى! و اللَّه لو لم یکن فی الدّنیا ملجأ و لا مأوى لما بایعت یزید ....»[3]
اگر در کران تا کران گیتى پناهگاه و نقطه امنى برایم پیدا نشود، باز هم با یزید و نظام بیداد و فریب او بیعت نخواهم کرد.
و نیز در قربانگاه عشق در برابر تقاضاى دشمن، حسرت را بر دل آنان نهاد و خروشید که:
«اما و اللَّه لا اجیبهم الى شىء ممّا یریدون حتّى القى اللَّه و انا مخضّب بدمى.»[4]
هان! بهوش باشید! به خداى سوگند هرگز به خواسته ظالمانه آنان پاسخ مثبت نخواهم داد تا در حالى پروردگارم را دیدار کنم که به خون خویشتن در راه او و نجات و آزادى بندگانش از بند بیداد رنگین شده باشم.
گفتنى است که این واکنش شجاعانه و تفکرانگیز در برابر بیعت خواهى زورمدارانه بدان دلیل است که رژیم اموى با این کار، افزون بر همه جنایتها و حقکشىها و بدعتهاى رسوایش به نام دین، در حقیقت به سه بدعت بزرگ و رسوا نیز از حسین علیه السّلام گواهى و امضا مىخواست:
الف) بدعت بزرگى چون به رسمیّت شناختن رهبرى یک عنصر فاسد و خودکامه و سفاک و ناآگاه و مرزناشناسى چون یزید در جامعه اسلامى.
ب) بدعت خطرناک به رسمیت شناختن به کف گرفتن زمام امور جامعه با زور و قلدرى و بدون رضایت و راى آگاهانه و آزادانه مردم به عنوان خلیفه خدا.
ج) و دیگر بدعت موروثى ساختن حکومت که تا آن روز در میان مسلمانان بىسابقه بود.
با این بیان هدف دیگر عاشورا و نهضت شجاعانه حسین علیه السّلام نفى و طرد استبداد و زورمدارى عریان و اوج دادن جامعه و مردم به جهانى آزاد و برخوردار از منطق و خرد و گفت و شنود خردورزانه و آگاهانه و منصفانه، و حال و هوایى برخوردار از شرایط آزاد براى آزادى اندیشه و بیان و مقایسه و انتخاب و در خور زندگى انسانى بود.
1- نفى مذهب سالارى هراس انگیز و خشن
از منطق روشنگر پیشواى آزادى به روشنى پیداست که نخستین عامل مؤثر در شکلگیرى نهضت حقطلبانه عاشورا شدت و گسترش یافتن قانونشکنى و زورمدارى و خشونت رسواى رژیم اموى به جاى قانونگرایى و دین مدارى و گفتمان منطقى و اقناعى و خردمندانه با مردم، به ویژه با خاندان حق طلب و ستم ستیز پیامبر(ص) است.
درست است که روند این انحراف عمیق پیش از معاویه آغاز شد، امّا به وسیله او شدت و جهت و گسترش یافت؛ چرا که از اندیشه و عملکرد او پیداست که وى بر این نقشه بود تا مردم را از روح و جان دین و هدفهاى بلند و عادلانه و آزادى بخش قرآن و سبک و سیره قانونمدارانه و مردم دوستانه پیامبر (ص) به تدریج دور ساخته و با حفظ پوستهاى خشک و خشن از دین و ظواهر و قالبهایى بىروح از آن، ارکان مذهب سالارى هراس انگیز و خشونت بارى را بر پا داشته و آن گاه پایههاى رژیم خودکامه و انحصارى و موروثى اموى را بر آن ارکان بنیاد نهد. به همین جهت و در این راستا بود که به این جنایتهاى سهمگین دست یازید:
الف) نخست با نیرنگ و دجالگرى و عوامفریبى و زورمدارى و به هر وسیله ممکن قدرت ملّى و امکانات عمومى را بدون رضایت مردم به انحصار خویش در آورد و در این راه بود که به سرکشى در برابر امیر مؤمنان و شعلهور ساختن جنگ و ترور و کشتار ناجوانمردانه، حتى فریبکارىهاى رسوا و عهدشکنى آشکار در صلح با امام مجتبى و از سر راه برداشتن او به وسیله سم خیانت دست یازید.
ب) پس از قبضه قدرت، با گماشتن اراذل و اوباش دست پرورده خویش بر پستها و مسلط ساختن سیاهروترین جلادان و دژخیمان خود بر مردم، به ویژه در عراق- که مرکز دوستداران آگاه و عدالتخواه امیر مؤمنان بود- به تصفیه خونین و خشونت بارى دست زد و چهرههاى آزادیخواه، عدالت پیشه، اصلاح طلب، دانشمند و ستم ستیزى نظیر: حجر بن عدىها، میثمها، رشیدها، عمروها و ... را با تفتیش عقاید و پروندهسازیهاى رسوا قتل عام کرد و اختناق و سانسورى وحشتناک حاکم ساخت.
پ- آن گاه با یک برنامه گسترده بر آن شد تا با بخشنامهها، مکتب خانهها، منبرها، مسجدها، جمعهها، جماعتها، و استخدام عالمان دنیا مدار و شیفته جاه و مال، و به کار گرفتن عناصر خمود و تاریک اندیش و عقب مانده و قشرى، از سویى با تحریف مفاهیم و معارف دینى و ساختن و پرداختن روایات دروغ و جعل احادیث، موقعیت شکوهبار امیر مؤمنان و فرزندان پرافتخار او را- که همسنگ و هموزن قرآن و یکى از دو امانت گران پیامبر(ص) و آموزگار و مفسر کتاب خدا و الگو و سرمشق راستین امت بودند- در افکار عمومى سخت تخریب ساخته و آنان را مخالف کمال و فضیلت و دین و دانش، و ایمان و پروا، و نماز و عبادت، و در خور لعنت و نفرین، به خورد تودههاى ناآگاه بدهد؛ و از دگر سو با همان ابزارهاى شیطانى نسل و تبار پلید اموى را با چهرهآرایى دروغین و فضیلت تراشى شرمآور و شعر و شعارهاى فریبنده و وسوسهها و دمدمههاى گمراهگرانه و عوامفریبى و غوغا سالارى جایگزین آنان سازد.
و سرانجام هم براى تکمیل پروژه خویش بر آن شد تا بر خلاف اندیشه دو گروه شیعه و اهل سنت با بدعتى زشت و سهمگین، به هر وسیله ممکن براى فرزند پلیدش رهبرى و حکومت را ارثى و خانوادگى و انحصارى سازد.
امیر مؤمنان در اشاره به گوشهاى از این روند فاجعه بار و بحران زا و لزوم تحول مطلوب و اصلاحى در جامعه است که فرمود:
«الا و انّ بلیّتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث اللَّه نبیّکم ....»[1]
بدانید که روزگار و شرایط جامعه و حکومت شما دگر باره به شرایط ناهنجار هنگامه بعثت پیامبر بازگشته و همان آفتها و تیرگىها و حقکشىها به شما روى آورده است؛ به خدایى که آن حضرت را به راستى فرمان بعثت داد سوگند که به سختى آزمایش و غربال خواهید شد و بسان محتواى دیگ جوشان زیر و رو خواهید گشت تا روشناندیشان و شایستگانى که عقب رانده شده و سرکوب گشتهاند به پیش آیند و بر تدبیر امور مردم همت گمارند و نالایقان و چاکرمنشان که با تزویر و تملق پیش افتادهاند، سر جاى خویش باز گردند.
تمام خطبه بلحاظ اهمّیت چنین است که به هنگام بیعت مردم با او در مدینه ایراد فرموده است:
« ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ- إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ- حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ- أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ- ص وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً- وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ- حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ- وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا- وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا- وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَةً- وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ- أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا- وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ- أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا- وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ- حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ- فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ- وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْءٌ فَأَقْبَلَ»
ترجمه
« در گرو آنچه مىگویم هستم و خودم ضامن آنم. هر کس از پیشامدهاى ناگوار روزگار عبرت آموخت به هنگام قرار گرفتن در شبهات، تقوا وى را حفظ خواهد کرد.
آگاه باشید که گرفتارى و بلا به شما بازگشته همان گونه که در روزگار بعثت پیامبرتان وجود داشت. سوگند به آن که پیامبر را به حق برانگیخت بسختى در هم آمیخته خواهید شد تا این که عزیزان بى جهت خوار شدند و خوار شدگان بنا حق عزّت یابند، افتادگان به ناحق به عقب باز گردند و عقب نگه داشته شدگان جلو افتند. به خدا سوگند چیزى را پنهان نکردم و ابداً دروغ نگفتم، من این روز و این وضع را از پیامبر شنیدهام.
آگاه باشید، گناهان، اسبهاى سرکش و افسار گسیختهاى هستند که سواران خود را وارد آتش مىکنند. و تقوا و پرهیزکارى مرکب آرامى است که افسار خود را به دست سوارش سپرده و او را وارد بهشت مىکند حق و باطل هر یک طرفدارانى دارد. اگر باطل اکثریت دارد از قدیم چنین بوده است و اگر حق طرفداران کمى دارد چه بسا همیشه چنین بوده است و کم اتفاق مىافتد که حق طرفدار فراوان پیدا کند».
و پیشواى آزادى امام حسین (ع) در کنار خانه خدا در انجمنى از نمایندگان فکرى مردم در یک سخنرانى پر محتوا و طولانى و عمیق در اشارهاى روشنگر و برانگیزاننده به این عامل فرمود:
« فانّ هذه الطّاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما قد علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم ... فانّى اخاف ان یندرس الحقّ و یذهب ....»[2] آنچه این طغیانگر و پایمالکننده حقوق و آزادى مردم، در حق ما و دوستدارانمان روا داشت، شما، یا خود دیدید و شنیدید و یا به آگاهىتان رسید و مىدانید؛ از این رو اینک من مىخواهم در قالب چند پرسش، حقایق را بر شما بگویم.
هان اى مردم! سخن مرا نیک بشنوید و آن را پوشیده دارید تا آن گاه که به شهر و دیارتان باز گشتید، آن را به افراد مورد اعتماد خود بگویید؛ چرا که اینک کار به جایى رسیده است که اگر حقیقت را نگویم و در برابر استبداد به روشنگرى نپردازم، مىترسم دین خدا و مقررات آزادیبخش و عدالت آفرین او نابود گردد و مذهب سالارى دروغین و هراسانگیز و خشن اموى بپاید.
و نیز در سخنى الهام بخش و سازنده با یاران، در شکایت از تباهى و دگرگونى نامطلوب روزگار، فرمود: « فانّى لا ارى الموت الّا سعادة و لا الحیاة مع الظّالمین الّا برما ....» [3]در این شرایط ظالمانه و تیره و تار است که من مرگ آزادمنشانه را جز سعادت و نیک بختى، و زیستن با بیدادگران و پایمالکنندگان حقوق و کرامت مردم را جز رنج و تحمل حقارت و نگونسارى نمىنگرم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |